مردم ، خودتان را خسته نکنید .. !
قدیمی ترها هم میگفتند :
که جز علی و اولادش ،
درمانی برای پریشانحالی پیدا نکردهاند ..
[ بابام علی ] .
میگه که :
درین محاکمه تفهیمِ اتهامم کن ،
سپس به بوسهی کار آمدی تمامم کن ،
اگر چه تیغ زمانه نکرد آرامم ،
تو با سیاست اَبروی خویش رامم کن .
به اشتیاقِ تو جمعیتیست در دل من ،
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن ؛
شهید نیستم اما تو کوچهی خود را ،
به پاسِ این همه دلدادگی به نامم کن .
شرابِ کهنه چرا ؟ خون تازه آوردم ،
اگر که بابِ دلت نیستم حرامم کن ،
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم ،
تو مرحمت کن و با بوسهای تمامم کن ؛
شیخ السکوت ؛
مارا به اشتباه ، شبی کربلا ببر حسین .. :)
مارا که به هیچ میفروشند ،
ای خواجه نمیخری غلامی .. ؟
هدایت شده از شیخ السکوت ؛
بدان امید کز این کوچه بگذرد سحری ،
چه آبها که نپاشیده ام به خاک درش .
صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت ،
بی خبر با دل درویش خودم خواهم رفت ،
میروم تا در میخانه کمی مست کنم ،
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم ،
بی خیال همه کس باشم و دریا باشم ،
دائم الخمر ترین آدم دنیا باشم ،
آنقدر مست که اندوه جهانم برود ،
استکان روی لبم باشد و جانم برود ،
ساقیا در بدنم نیست توان ، جام بده ؛
گور بابای غم هر دو جهان ، جام بده ..