سلام ، میلاد امام حسن مجتبی
حضور شما و خانواده ارجمندتان مبارک باد
امروز میلاد حسن یعنی امام مجتباست
نور دوچشم فاطمه باغ گل آل عباست
او ازبرای مصطفی گویند سبط اکبر است
اوبا شهید کربلا، همراه وهمسنگر است
زیبایی او یوسف و دلها همه خواهان او
اخلاق او پیغمبری، درد همه درمان او
زینب همان دخت علی این مجتبی را خواهر است
عباس اورا هر زمان ، درجنگهایش یاور است
میلاداو درنیمه ی ماه خدا چون آمده
افطار امشب رامگر، مهمان بیاید سرزده
ایران ما در این شب جشنش چراغان می شود
درسفره ی احسان او هر دوست مهمان می شود
او اسوه ی صبر و صفا میباشد واخلاق خوش
لیکن حسین ابن علی باشد امام جنب وجوش
تبریک گوید هموطن، این جشن واین میلاد را
خواهد شفاعت بهرتان، حق حسن نزد خدا
سراینده : هادی وطنی
#هموطن
🌐 رسانه مردمی سورنیوز: ما را در پيام رسان ایتا ؛ سروش؛ روبیکا و تلگرام دنبال كنيد.
🆔 @soor_news
سورجان گندی که همت هاکرن امبار زیاد
هوشتان هومشاهری نماینده کرن با اعتماد
🌸این شعر را ، هادی وطنی #هموطن، برای نامزد انتخابات، آقای قیومی، به زبان سرخه ای (سورجانه) سروده است 5-12-1402
🆔 @soor_news
سلام، داستانی را برای بنیانگزار بقعه ی پیر غریب سرخه شنیده ام
یکبار که به نقشه ی سرخه که نگاه می کردم ، دیدم که در نقشه اشتباه کرده ونوشته است آرامگاه پیر غریب! رر حالیکه آنجا آرامگاه نیست بلکه قدمگاه پیر غریب هست که به روایتی همان خضر نبی علیه السلام هست که عمر جاودان دارد و در صحرا ها هرکس که گرفتار شود و از خدا مدد خواهد ظاهر شده و کمک می نماید.
داستان چنین هست که در زمان خیلی قدیم، فردی داشته بار گندمش را برای آرد کردن به آسیاب های آبی بالای سرخه میبرده و در راه الاغش چموشی کرده بار را می اندازد و ایشان میبیند که کیسه ها سنگین هستند و نمی تواندآنرا به تنهایی بار حمار نماید لذا هرچه این طرف آن طرف نگاه می کند کسی را برای کمک نمی یابد لذا از ته قلبش
از خدا می خواهد گه خدا برایش فریادرسی برساند و ناگهان یک مرد سبز پوش خوش سیما را می بیند
آن مرد می آید و آن سرخه ای می گوید که شما که هستی که خدا ترا رساند، آن سبز پوش می گوید که نام من به چه درد تو می خورد مهم این هست که من آمده ام به شما کمک نمایم و مرد سرخه ای هم با کمک او بارش را روی چهار پا می گذارد و با آن مرد خوش سیما خدا حافظی می کند، آن شخص دستی به کیسه ی گندم می زند و می گوید که برو که خدا برکت دهد
مرد با مرکبش به سمت آسیاب ها حرکت می کند و چند قدم که می رود می گوید که از او تشکر نکردم ، بر میگردد که تشکر نماید، کسی را نمی بیند و تعجب می کند و بعد داستان را برای آسبابان تعریف می کند، در آن زمان حاج ملا هادی صاحب آسیاب دوم و پدر آقای حیدر آسیابان صاحب آسیاب چهارم بوده است و راوی داستان که ننه شهربانو، مانی ، از قول عمه معصومه دختر حاج ملا هادی نقل میکرد نام صاحبان دیگر آسیاب ها را نگفته است!
خلاصه اینکه این شخص گندمش را ارد کروه به خانه می برد ونان می پزد و در تنورهای گلی مخصوص نگهداری نان می گذارد و می گویند که چندین سال هرچه از آن تنور نان برمیداشته تمام نمی شده است ! داستان او دهان به دهان ده و به ما رسیده وسند مکتوب ندارد. و ننه شهربانو می گفت که آن شخص از حاج ملا هادی که هم ملا وهم اهل دل بوده راز این برکت را سوال می نماید و او می گوید که آن شخص سبز پوش نورانی که به شما کمک نموده خضر نبی بوده واین برکت به دعا ایشان ولمس کیسه ها به دست ایشان هست
آن شخص نیز به همان مکان که آن پیر غریب را ملاقات کرده بود می رود واز صاحب زمین اجازه می گیرد که یک محوطه کوچکی را در اختیارش بگذارد تا در آنجا یک بقعه ی کوچک قدمگاه بنا نهد و به این ترتیب قدمگاه پیر غریب ایجاد می شود
حالا شما عزیزان گرامی اگر اطلاعات تکمیلی بیشتری دارید
مرقوم فرمایید تا ما نیز آگاه تر شویم
#هموطن
🆔 @soor_news