من دلم تنگست احوالی ندارم روبه راه
چشم بر در مانده ام با خود ندارم غیرِ آه...
میکشم افتانو خیزان خویشرا بیدستو پا
باز باران، باز آه و ناله و افسوس و چاه...
پا به ماهم باز هم دردِ غزل آغاز شد
باز دارد میرسد نوزادِ گریانی ز راه...
مستماز بس خونِدل خوردم زجامِ غم رفیق
بسکهدر عزلت نشستم سر بهزانو روبهماه...
روزگاری کوه بودم، تکیه گاهِ امنِ تو
مرحبا با رفتنت میسازی از یک کوه کاه...
کاش از یادت نمی بردی مرا ای سنگدل
آهِ این آیینه میگیرد تو را یک روز ! آه..!
✍حسن_کریمزاده
📓آهِ_آیینه
#منتظر✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
آنقَدَر
بیراهه دارد
شهرِ تنهایی! که گر،
دستِ من را ول کند
غم بیگمان گم
میشوم...
✍حسن_کریمزاده
📓شهر_تنهایی
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
دریاست و منچون خزهای در کفِ رودم
از عشق همینبس که درین قائله بودم...
از بندِ تو اندیشهی آزادگیام نیست
چون ماهیِ آزاد که وابسته به رودم...
از عطرِ دلانگیز و فرحبخشِ تو مستم
مشروط شده هر نفسی با تو وجودم...
در خلوتِ خود عاشقم و شاعر و نامی
پیشِ نظرِ دوست ولی هیچ نبودم...
آهم نرسد کاش ! به میزانِ سرایت
در چشمِ همه آینهها ! آتش و عودم...
از غیرت و مردانگیام سود نبردم
هرجا به تو برخورد نوشتی کهحسودم...
پروانه صفت سوختم از رشکِ رقیبان
شمعم که سرازیر به چشمم شده دودم...
دنیای جدا از نظرِ دوست چه دارد ؟
هیچست و منِ هیچ درین هیچ نَسودم...
تا کی بهخدا میسپری حالِ مرا دوست
محتاج تر امروز به تقدیمِ دُرودم...
شیرینزده عقلی که مرا با تو نمیخواست
بعد از تو مناو را ز سرِ خویش زدودم...
اندوهِ مرا منتظرِ غم زده فهمید
در عشق رسیدم بههمان نقطه کهبودم...
✍حسن_کریمزاده
📓رجعت_عاشق
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
پیر را دارد بگو آغوشِ دلبندان چه سود ؟
برّه آهو پیشِ چشمِ شیرِ بی دندان چه سود..؟
زندهام بیدوست، شک دارم به عاشق بودنم!
کاش میمُردم بگو از جانِ بیجانان چه سود..؟
نسخهی مرگِ مرا ایکاش میدادی به من
درد دارم ای اجل ، از دردِ بی درمان چه سود..؟
کام را در وقتِ خود باید بهمن میداد عشق
گاهِ پیری دارد این گلچهرهی خندان چه سود..؟
مست باید بود و تنها منّت از ساقی کشید
ورنه از میثاق و از آیین و از پیمان چه سود..؟
گیرم اصلاً کلِّ عمرم باغِ من باشد بهار
بیتو اصلاً صحبت از پاییز و تابستان چه سود..؟
انجمن بیشربِ میْ باشد اگر فردا خطاست
عاقلی باشد اگر مابینِ ما مستان چه سود..!؟
✍حسن_کریمزاده
📓انجمن_شعر
#منتظر ✓
🌿••●━━━━────
@sօօԵҽհ_ժҽlαղ
━━━━─────••●
از ازل ایدل بهغم خوردن جسارت داشتی!
از همان آغاز بر پایان رضایت داشتی...
غصّهها را میگرفتی یکبهیک از یارِ خویش
سالها اینگونه دستی در رفاقت داشتی...
سودی از عقلِ کجاندیشت نمیبردی ولی
در جنون گویا به تعبیری، مهارت داشتی...
از ازل میخواستی آیینه باشی اندکی
قدرِ یک پروانه بر آتش ارادت داشتی..!؟
تازگی ها دیده ای خود را درونِ آینه
کیبهمجنوناینچنینروشنشباهتداشتی..؟
شعلهای در دل نهان کردم بسوزم تا ابد
در امانت کاشکی، شرم از خیانت داشتی...
میپرستیدی مرا گر چون من عاشق میشدی
دوستم ای دوست حتماً، تا قیامت داشتی...
کشوری در دل بنا کردم، برایت پیشکش
چون خزان امّا به سر رویای غارت داشتی...
شکوهکردی زندگانی پیشاز او لطفی نداشت
بعد از او دیگر بگو، خود خوابِ راحت داشتی..!؟
📓خیانت_در_امانت
✍حسن_کریمزاده
#منتظر ✓
╔═══•••|🌕|•••═══╗
@Sooteh_delan
╚═══•••|🌕|•••═══╝
ایکه پیشِ چشمِ من، حرفاز
رقیبان میزنی_
کاشکی قدری هوای قلبِ من را
داشتی..💔
✍حسن_کریمزاده
📓تک_بیت
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
از تمامِ زندگـی ، بر غــم قـناعـت داشــتی
غــصّه ی آیـینه را از شــانهاش بـرداشــتی...
خونِ دل میخوردی از اندیشههای کاغذی
در عـمل امّا ، خـــیالی غـــرقِ رویا داشــتی...
سالها در بنــدِ دامِ خـالِ مـــهرویی اســـیر
بر لبِ مجنون سکوتی تلخ و تنها کاشتی...
باغِ غم آیینهای روشن دل و خندان نداشت
زندگــی را مـرغــکی بی دردِســـر پنداشــتی..!؟
نقد را آتش زدی دلخوش به عهدِ نسیهها
داغِ خود بر سیـنهٔ سیمینتنان بگذاشتی...
روزهای عمــرِ خــود را آتــش از غــفلت زدی
سالها اندوه و غم در قلبِ خود انباشتی...
آنقَدر خون خوردیاز جامِ سیاهِ بختِ شوم
تا کـه دســت از شـانه های آرزو بـرداشـتی...
عاقـلان از فهـمِ مـیْ، اعجـازِ ساقی عاجـزند
آفـرین ای دل تو این دیوانــگی را داشــتی...
توشهای با خود نداری وقتِ رفتن هیچهیچ
خوب شد نقـدِ جنـون از خـوانِ غـم برداشتی.!!!
📓اندیشههای_کاغذی
✍حسن_کریمزاده
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
بعدِ تو روز و شبم، اکرانی از تکرار بود
جایدستت نازنیندر دستِمن سیگار بود...
زحمتِ تنهاییام را حضرتِ غم میکشید
وسعتِ رسواییام سرخطِّ هر اخبار بود...
هالهای از دود، زانو در بغل، مردی غریب
سایهی تلخِ سکوت افتاده بر دیوار بود...
ابرِ غمگینِ غزل هم شوقِ باریدن نداشت
تودهی بغضِ غریبم خسته از انکار بود...
میفشردم بر جگر دندانِ صبرِ کوچه را
هر گذر یک کربلا، صد مثنوی آزار بود...
همچو سروی بیخبر از کینهی دستِ تبر
دسترنجِ عمرِ من بازیچهی اغیار بود...
سادگی کردم نباید میسپردم از نخست
دل که در آیینِ رندان مخزنِ اسرار بود...
میرسید از باغِ دل هردم شهیدی لالهگون
روزگاری اشتیاقم اینچنین بر دار بود...
رسمِ دنیا، امتحان یا جبر حالا هرچه بود
دستِ تقدیر از قضا همواره با کفتار بود...
اینچنین زد بر لبم مهرِ سکوت این روزگار
ورنه پشتِ بغضِ لالم صحبتی بسیار بود...
✍حسن_کریمزاده
📓بغضِ_لال
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
•🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃•
ندارمشک یقینآن مونسو غمخوار میآید
و خورشید از پسِ تاریکیِ بسیار میآید...
همان آیینه آن مخلوقِ بیهمتای بیتکرار
همان شاهنشهِ فرزانه و غمخوار میآید...
بهباور میرسد آدم، گلستان میشود عالم
مسیحاز کوچه ی آدینه با سردار میآید...
یقیندارمکماکانآن مسیحادم بهعهدِ خویش
ز سمتِ کوچه باغِ آرزو پُر بار میآید...
یقین دارم کماکاناز پسِ ابرِ شبِ انکار
سپیده عاقبت از عشقْ برخوردار میآید...
زمانی میرسد مردی شبیهِ نور در باران
پس از ظلمت طلوعِ صبحِ بیتکرار میآید...
بده مژده دلا یارانِ بیدل را که میدانم
صفای میکده آن مژده ی ابرار میآید...
بهاری میرسد آری سپاهی با نسیماز راه
و صاحب منصبِ دیوانِ این اشعار میآید...
•🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃•
✍حسن_کریمزاده
📓نور_در_باران
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
•🍃🌙🍀🧿❣🧿🍀🌙🍃•
من امشب صحبتی با ماه دارم
سری از گریهها در چاه دارم...
شکوهی از غم و لبخند و اشکم
بساطِ جمعهای با شاه دارم...
جدائی عالمی پر سوز و ساز است
کجا من طاقتِ این راه دارم...
ز هجرانش ، خدا داند ز غصّه
به پشتِ هر نفس صد آه دارم...
دلم آشوب ازین هجرست و سودا
به عشقی که به دل همراه دارم...
گنهکارم ! اماما کن شفاعت
امیدی که از این درگاه دارم...
مقامِ شاه، چون کوهی بزرگاست
به حیثالقصّه حکمِ کاه دارم...
اگرچه وصلِ او ایدل محالاست
من این را از خدا دلخواه دارم...
ندیم و مطرب و ساقی بهانه!
ندای... قـــربةً... لِلّٰه... دارم...
نهمستممن،نههوشیارم،چهحالاست
همه، از لطفِ عـشقِ شاه دارم...
سیه مستم ز فیضِ جـام و ساقی
سری مست و دلی آگـاه دارم...
تبِ شعرست و صبحِ جمعه و عشق
خوش این حالت کهمن گهگاه دارم...
به راهِ منتَظر چشمم به راهاست
عزیزی. نازنین.. در.. راه... دارم...
•🍃🌙🍀🧿❣🧿🍀🌙🍃•
✍حسن_کریمزاده
📓ندای_قربت
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
هستیاگر هستم تورا، مستیاگر
مستم تو را_
هستم خمارِ چشمِ تو، زنجیر و پا
بستم تو را...
محتاجِ جامی تازه ام، تا میْ کند
اندازه ام_
عاری شَوَم از خویشتن، مستی شود شیرازه ام...
آیینه ای آیینه ام ، تسکینِ آهِ
سینه ام_
هستی تو با من تا ابد، گنجی تو در
گنجینه ام...
خاکِ مرا پیمانه کن، یادی از این
دیوانه کن_
تا خویش پروازم بده، این پیله را
پروانه کن...
در من بِدَم آواز کن، قفلاز سکوتم
باز کن_
چرخی بزندر جانِ من، تا اوجِ من
پرواز کن...
از من گَلویی تازهکن، این عشقرا
افسانهکن_
احساس را تکثیر کن، اینخانه را
گلخانه کن...
هستی اگر با من بگو، حتّی اگر
دشمن بگو_
یاری اگر یارم تو را، من دوست
میدارم تو را..❤️
📓مندوست_میدارمتو_را❤️
✍حسن_کریمزاده
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️
بیدوست چهشبها کهغریبانه نبودست
جز یادِ عزیزِ تو در این خانه نبوده است...
در هجر از آن گلوشِ گلگونِ گلاندام
در سـوز چـنانیم کـه پـروانه نبوده است...
بر، دار ! در این وادیِ منحوسِ دلآزار
منصور چو ما واله و دیوانه نبوده است...
دور از نظرِ بی بدلِ حضرتِ ساقی
آن گـونه خـرابیم کـه ویـرانه نبوده است...
با مـــرگ نشستــــیم در ایّامِ فـــراقش
ما را گــــذری بـــر درِ بیــگانه نبــوده است...
در مجلسِ زلفش به وفاداریِ چشمش
شبگریهی مارا نفسی شانه نبوده است...
ما در طلبِ شمعِ رخِ حضرتِ معشوق
آشـفته چنانیــم کـه پــروانه نبــوده است...
در مقتلِ چشمانِ چو جامش بهخداوند
مشتاق چو ما بنده بهپیمانه نبوده است...
آواره و سرگشتهی یک جرعه نگاهیم
رســواییِ ما قــصّه و افـسانه نبــوده است...
بد نامیِ ما هیچ! ولی کاش بدانند
ایـن مــرغِ گــرفتار پیِ دانه نبــوده است...
ما سوختگانِ غضبِ حضرتِ یاریم
ما را سـرِ مـویی غـمِ دنـیا نـه نبـوده است...
✍حسن_کریمزاده
📓حضرت_معشوق
#منتظر ✓
♥️••●━━━━────
@Sooteh_delan
━━━━─────••●♥️