eitaa logo
به سوی سماء
961 دنبال‌کننده
2هزار عکس
536 ویدیو
40 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
هست قرآن حال‌های انبیا ماهیان بحر پاک کبریا چون تو در قرآن حق بگریختی با روان انبیا آمیختی @sooyesama
بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند از نیستان تا مرا بُبریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند @sooyesama
بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست آتش است این بانگ نای و نیست باد هرکه این آتش ندارد نیست باد @sooyesama
شراب لطف خداوند را کرانی نیست وگر کرانه نماید قصور جام بود به قدر روزنه افتد به خانه نور قمر اگر به مشرق و مغرب، ضیاش عام بود (غزلیات شمس) @sooyesama
یار، خوش چیزی است؛ زیراکه یار از خیال یار، قوّت می‌گیرد و می‌بالد و حیات می‌گیرد. مجنون را خیال لیلی قوّت می‌داد و غذا می‌شد. جایی‌که خیالِ معشوق مجازی را این قوّت و تاثیر باشد، یار حقیقی را چه عجب می‌داری؟... آن خود جانِ حقیقت‌ هاست، آن‌را خیال نگویند. @sooyesama
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کف دریاست صورت‌های عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی @sooyesama
در طلب زن دائما تو هردو دست که طلب در راه نیکو رهبرست لَنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب گه به گفت و گه به خاموشی و گه بوی‌کردن، گیر هرسو بوی شه (مثنوی معنوی) @sooyesama
حیلت رها کن عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو واندر دل آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن وآنگه بیا با عاشقان هم‌خانه شو، هم‌خانه شو رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو @sooyesama
درخت و آتشی دیدم، ندا آمد که جانانم مرا می‌خواند آن آتش، مگر موسای عمرانم؟ دخلتُ التِیهَ بالبَلوی و ذُقتُ المنَّ و السَلوی چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم... بیا ای جان تویی موسی و این قالب عصای تو چو برگیری عصا گردم چو افکندیم ثعبانم تو عیسایی و من مرغت تو مرغی ساختی از گل چنانک دردمی در من چنان در اوج پرانم منم استون آن مسجد که مسند ساخت پیغمبر چو او مسند دگر سازد ز درد هجر نالانم @sooyesama
حقیقت آیینه‌ای بود که از آسمان به زمین افتاد و شکست. هرکس پاره‌ای از آن را برداشت و خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست. (فيه ما فیه) @sooyesama
هرچه تو در دل پنهان داری از نیک و بد، حق تعالی آن‌را بر ظاهر تو پیدا گرداند. هرچه بیخ (ریشه) درخت پنهان می‌خورد، اثر آن در شاخ و برگ ظاهر می‌شود: سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم؛ نشان سجود و شکوه بندگی در چهرۀ ایشان آشکار است (فتح: ۲۹). سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ؛ زود باشد که ما بر پیشانی او داغ و نشان نهیم (قلم: ۱۶). هرکسی بر ضمیر تو مطلع نشود، اما رنگ روی خود را چه خواهی کردن؟ (فیه ما فیه) @sooyesama