دشوارى راه و تاريكى شبهاى هجران براى سالك، بدترين مصيبت است؛ لذا گاه به فكر آن افتد كه سوداى يار از ضمير خود خارج كند و دست از اين كار بكشد.
ليك يار را با ما محبتى است پنهان از ديده ما، چون اين خيال در ما ايجاد شود، با زنجير محبتش ما را در بند خود اندازد و انعامهايى كند.
چون قدرى اشتياق تازه و جديدى در ما پيدا شود، نزديك است كه به واسطه انعامات، از تحت عبوديتش خارج شويم، باز زنجير عبوديت به گردن ما نهد.
آرى، وادى عشقِ حق، وادى عجيبى است، صدها در آن افتند و يكى به مقصد پى برد، با آنكه جذبات حق در هر حال، او را از انحرافات و ادبارها به سوى خود میکشد.
لكن جهل ما، ما را بدان دارد كه گرفتار نهنگها و آتشها و... بشويم و الّإ حضرت حق، دست عنايت خود را از سر كسى برنداشته و نخواهد داشت
#آیتالله_سعادتپرور
(رسائلعرفانى، ص ۲۲۴)
@sooyesama
از حضرت عزرائیل (ع) پرسیدند: آیا تا بحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل فرمود: یکبار خندیدم، یکبار گریه کردم و یکبار ترسیدم.
«خندهام» زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم، او را کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم.
«گریهام» زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی را بگیرم، او را در بیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود. منتظر ماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بیپناه در آن بیابان گرم سوخت و گریه کردم.
«ترسم» زمانی بود که خداوند به من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش میآمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشتر میشد و زمانی که جانش را میگرفتم از درخشش چهرهاش وحشت زده شدم.
دراین هنگام خداوند فرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟ او همان نوزادی است که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهدهدار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودی در جهان بیپناه خواهد بود.
@sooyesama
می سوختم، از سوختن خسته شده بودم، میخواستم همدمی بیابم که مدتی در کنارش بیارامم، اما خدا نخواست.
نخواست که شمع وجودم خاموش شود، او نمیخواهد که سوزش من قطع گردد، چه چیز باعث سوزش است؟ درد و غم. چه چیز باعث صفا و تجلی قلب است؟ فقر و عشق! چه چیز باعث اوج روح به اعلی علّیین است؟ تنهایی!
و این همه را خدا بر من تمام کرده است و نمیخواهد این نمونهٔ خدایی، در سکوت و آرامش بخسبد و دمی از نور افکنی بیاساید .
#شهید_مصطفی_چمران
@sooyesama
ﻫﺰﺍﺭان ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﺪ!!
ﭼﻨﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﺪ؟؟
ﺁﻥ ﭼﻪ بر «تو» ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ «ﺗﻮ» ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ.
کسیکه ﺳﻠﻮﻝ ﺍﻧﻔﺮﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺖ، میدﺍﻧﺴﺖ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ، ﺗﺤﻤﻞ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺍﺳﺖ...!!
@sooyesama
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
دل شود روشن ز شمع اعتراف
با کس ار بد کردهای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ابلهیست
اشک را نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آئینه باش
هرچه عریان دیدهای افشا مکن
ای بس آبادی که بوم یوم شد
بر سر یک مشت گل دعوا مکن
چون خدا بر تو خدائی میکند
اضطراب از روزی فردا مکن
متحد گردید و طوفان شد نسیم
دوستی با بیسر و بیپا مکن
پشت بر محراب دل کردن خطاست
قامتت را جای دیگر تا مکن
چون به شمعی میرسی پروانه باش
وز نگاه این و آن پروا مکن
پیش بیرنگان که مست حیرتند
گر دورنگی میکنی با ما مکن
گر زآب برکه میترسی «پریش»
دعوی غواصی دریا مکن
#پریش_شهرضایی
@sooyesama
داخل اتاق یک رئیسی رفتم، تا در را باز کردم دیدم یک دختری (یا خانم)، خیلی زیبا، آنجاست.
به آقای رئیس گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه! گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی در یک اتاق هستی و در هم بسته است. خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.
حضرت امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد. گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوانتر هستم. میترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد.
#حجةالاسلام_قرائتی
@sooyesama
این که میبینی معصیت در نظرت سهل شده، به جهت این است که:
اوّلا: فکر خود را تماماً متوجّه به دنیای دنی (ناچیز) کردهای. لذا نمیدانی چه بسیار بسیار منافع و سعادت ابدیّه از تو فوت شد و چقدر ضررهای بزرگ، به خود زدهای.
ثانیا: عجز و حاجت و فقر خودت را ملتفت نیستی که ذرّه ذرّه بدنت به حفظ کارکنان او که ملائکه باشند بر پاست.
ثالثا: نمیدانی که در هر جزء از اجزاء بدنت (نعمتهای بی پایانی) مرحمت از او شده و میشود. با این حال چگونه نعمت او را در معصیت او صرف میکنی؟
رابعا: چگونه غافلی از عقوبات سخت او؟ مگر نمیدانی که بین مرگ و قیامت هزار غصّه هست و آسانترین آنها تلخی جان کندن است.
چرا از شداید قیامت غافلی؟ امان از روزی که از وحشت او، مقرّبین در خوف و اضطراب میباشند...
تمام سفارشات این بینوا به تو، اهتمام در ترک معصیت است.
#آخوند_ملاحسینقلی_همدانی
@sooyesama
غمخوار خویش باش، غم روزگار چیست؟... مبادا غمهای بیرونی ما را ببلعد؟!...
در اواخر عمر مرحوم آیت الله پهلوانی (ره) خدمتشان رسیدم. ایشان... علاوه بر این که عارف بودند، در زهد هم بینظیر بودند.
اواخر عمر خیلی لاغر شده و نور چشمشان کم شده بود. ناراحتی قلبی داشتند و دکتر گفته بود فقط 25 درصد قلبت کار میکند! از دیدن وضع ایشان ناراحت شده و گریه کردم.
فرمود: برایم اشک نریز، من کار خودم را انجام دادهام و الان دارم میروم اما نصیحت میکنم:
پیوند عمر بند مویی است گوش دار
غمخوار خویش باش، غم روزگار چیست؟!
چقدر زیباست که انسان برای خود حقیقی و ابدیت و آدم شدن و رسیدن به کمالات معنوی غصه بخورد! غصه برای وصال حق!
#استاد_علی_فروغی
@sooyesama
گفتم: مصطفی عصر که داشتم کنار کارون قدم میزدم احساس کردم آنقدر دلم پر است که میخواهم فریاد بزنم. خیلی گرفته بودم. احساس کردم هرچه در این رودخانه فریاد بزنم، باز نمیتوانم خودم را خالی کنم.
مصطفی گوش میداد. گفتم: آنقدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو میآمدی نمیتوانستی مرا تصلی بدهی.
او خندید، گفت: تو به عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خدا است. باید به این مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند. حالا من با اطمینان خاطر میتوانم بروم. من در آن لحظه متوجه این کلامش نشدم.
#غاده
(همسر شهید چمران)
@sooyesama
ارسالی از دوستان:
طبق عادت همیشگی، مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم، یکی گفت: بلند بخوان!
گفتم: یک کلمه سه حرفی که از همه چیز برتر و بهتر است...
در میان جمع یک نفر بازاری بود، سریع گفت: پول!
تازه عروس مجلس گفت: عشق. شوهرش گفت: یار.
کودک دبستانی گفت: علم
بازاري پشت سر هم میگفت: پول، اگه نمیشه طلا یا سکه
گفتم: حاجی! اینا نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت: مادرجان، بنویس عمر!
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
علی که این روزها بدهکار است، خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلند گفت بنویس: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه، هیچکدام اینها نیست.
فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمیآید!
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول فکر میکنم،
شاید اگر از کودک پا برهنهای بپرسیم، بگوید: کفش
و کشاورز بگوید: برف
و لال بگوید: حرف
و ناشنوا بگوید: صدا
و نابینا بگوید: نور
و من هنوز در فکرم که چرا کسی نمیگوید: خدا... او از همه چیز برتر و بهتر است، سه حرف هم دارد، مثل بقیه موارد با این تفاوت که این سه حرفی، حلّال همه مشکلات است.
@sooyesama
یکی از اساتید بزرگوارمان (خدا رحمتش کند) محاسبات حروفی و جفری داشتند. میفرمود: سوال کردم که چگونه باید حضور حضرت بقیة الله (ع) تشرف یافت؟ جواب آمد: به توجه تام الی الله!
#علامه_حسنزاده_آملی
(دروس شرح اشارات، نمط هشتم)
#توجه_الیالله
#حضور_بقیهالله
@sooyesama
ابتلائاتى كه براى بشر پيش میآید اكثراً براى آن است كه متوجه حضرت حق بشود و از غفلت، خارج شود، و متوجه منبع فيض گردد.
و ابتلائاتى كه براى سالك پيش میآید، ابتدا براى همان معنى است و پس از آن، براى آن است كه منقطع از عالم و خود گردد تا هر روز منزلى را پس از منزلى سير نمايد.
پس بايد اين ابتلائات را كه براى هر كس- به خصوص براى سالك- پيش میآید، از الطاف و عنايات حضرت حق نسبت به بنده اش دانست.
دنيا، جاى خوشى نيست تا با پيشنيامد ابتلائات، خوشىِ آنرا طالب شويم...
#آیتالله_سعادت_پرور
(رسائلعرفانی، ص ۲۵۹)
@sooyesama
پرسیدم: این نقاشی شمع را کی کشیده؟؟ خیلی دوست دارم ببینمش و با او آشنا شوم.
مصطفی گفت: من.
بیشتر از لحظهای که چشمم به لبخندش و چهرهاش افتاده بود، تعجب کردم؛ شما! شما کشیدهاید؟! مصطفی گفت: بله، من کشیدهام.
گفتم: شما که در جنگ و خون زندگی میکنید، مگر میشود؟
فکر نمیکنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید...
بعداتفاق عجیبتری افتاد...
مصطفی شروع کرد به خواندن نوشتههای من.
گفت: هرچه نوشتهاید را خواندهام، و دورادور، با روحتان پرواز کردهام...
#غاده
(همسر شهید چمران)
@sooyesama
در نوجوانی و در شبی تاریک و برفآلود، هنگام بازگشت به خانه، در میان برف فقیری را دیدم که در سرما میلرزید.
نمیتوانستم برای او جای گرمی تهیه کنم. تصمیم گرفتم که تمام شب را مثل آن فقیر در سرما بلرزم و از رختخواب محروم باشم. اینچنین کردم و تا صبح از سرما لرزیدم و به سختی مریض شدم. چه مریضی لذتبخشی بود!
#شهید_چمران
@sooyesama
اسفار اربعه ملاصدرا از مفاخر جهان اسلام است. او که عمرى کوشید تا بين مشاهدات قلبیه ملکوتیه و براهين فلسفیه و روایات شرعیه وفق دهد. و بدین مهم نائل امد.
حقا خود او و کتابهای او از مفاخر است. و دريغ کردن از مطالعه و ممارست بر اين آثار موجب حسرت و ندامت.
#علامه_طهرانى
(سرالفتوح, ص ۴۰-۵۵)
@sooyesama
انسان میخواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود... اگر جنابعالى [گورباچف] ميل داشته باشيد در اين زمينهها تحقيق كنيد، میتوانيد دستور دهيد كه صاحبان اين گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه، به نوشته هاى فارابى و بوعلى سينا رحمة اللَّه عليهما، در حكمت مشاء... و نيز به كتابهاى سهروردى - رحمة اللَّه عليه- در حكمت اشراق مراجعه نموده...
و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتالهين - رضوان اللَّه تعالى عليه و حشره اللَّه مع النبيين و الصالحين- مراجعه نمايند...
ديگر شما را خسته نمیكنم و از كتب عرفا و بخصوص محى الدين ابن عربى نام نمیبرم، كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تنى چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين گونه مسائل قوياً دست دارند، راهى قم گردانيد، تا پس از چند سالى با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهى از آن امكان ندارد.
#امام_خمینی
(صحيفه امام ج21 ،ص 224 و 225 ؛ نامه به گورباچف)
@sooyesama
خدایا
من کوچکم، ضعیفم و ناچیزم... تا ناچیزی خود را ببینم... و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم...
#شهید_چمران
@sooyesama
بر هيچ عاقلي پوشيده نيست كه بدون استاد نميتوان بر هيچيك از علوم مادي (لوازم ادامه حيات) و غيرمادي (علوم مختلفه) آگاهي يافت.
سير و سلوك و رسيدن به مقامات عاليه انسانيت، فراتر از هر علمي و مشكلتر از هر هنري است كه ممكن نيست بدون استاد و راهنما به پايان رسانيد؛ لذا بر طالبين اين راه است كه قبل از هر چيز، استاد و مرشدي پاكيزه سيرت و آگاه بر مباني اسلام را كه خود نيز استاد ديده باشد برگزينند تا بتوانند با عمل به دستورات وي، راه پرخطر و عظيم الهي را طي نمايند.
#آیتالله_سعادتپرور
@sooyesama
کسیکه حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند، هلاک خواهد شد
#امام_سجاد_علیهالسلام
@sooyesama
ما مثل بچهاي هستيم كه پدرش دست او را گرفته است تا به جايي ببرد و در طول مسير از بازاري عبور ميكنند.
بچه، شيفته ويترين مغازهها ميشود و دست پدر را رها ميكند و در بازار گم ميشود. وقتي هم متوجه ميشود كه ديگر پدر را نميبيند، گمان ميكند پدرش گم شده است؛ در حاليكه در واقع خودش گم شده است.
انبياء و اولياء، پدران خلقند و دست خلائق را ميگيرند تا آنها را به سلامت از بازار دنيا عبور دهند. غالب خلائق، شيفته متاعهاي دنيا شدهاند.
امام زمان (عج الله تعالي فرجه الشريف) هم گم و غائب نشده است؛ ما گم و محجوب گشتهايم.
#میرزا_اسماعیل_دولابی
@sooyesama
نشستن در جایگاه نماز و ذکر خدا در بین الطلوعین، از حرکت در اطراف زمین، برای رزق و روزی موثرتر است.
#امیرالمؤنین_علی(ع)
@sooyesama
مرتبه عالي توسل
...اين توجه كه در مراتبي از سلوك بر سالك جلوه گر ميشود... كه او همواره خود را در محضر امام عليه السّلام مشاهده كند و تمام شؤون خود و موجودات را در اختيار وي ببيند؛ زيرا ايشان واسطه فيض حق تعالي ميباشند
لذا در ارتباطي قلبي، همواره خويشتن را خاكسار ساحت مقدّس امام عليه السّلام ميبيند و در هر خواسته تكويني و غير تكويني، دست نياز به محضر آن بزرگواران دراز مينمايد تا ايشان مقام وساطت خود را براي او ظهور داده و او را به كمال لايق خود برسانند...
عنوان بصري كه مشتاق بهرهمندي از محضر نوراني امام صادق عليه السّلام بود و با برخورد تربيتي امام، به كلّي از اسباب ظاهري نااميد گشته بود، از دو عنصر توكل و توسل بهره جست و با التجا به آستان مقدّس پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم چنين درخواست كرد:
«خدايا! از تو مي خواهم كه قلب جعفر را نسبت به من مهربان كني و از دانش او چيزي به من ارزاني فرمايي كه با آن، به راه مستقيمت هدايت شوم»
#استاد_محمدباقر_تحریری
(شرح حدیث عنوان بصری)
@sooyesama
اذکار قرآنی:
۱- «حسبنا الله و نعم الوکیل»
برای حفظ از بدان، و بیم بدی آنان
۲- «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»
برای رهایی از اندوه
۳- «افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد»
برای ایمنی از فریب بیگانگان، و مکر و حیله دشمنان
۴- «ما شاءالله لا قوه الا بالله»
برای زندگانی خوش، آسودگی و گشایش
#علامه_حسنزاده
(نامهها برنامهها)
@sooyesama
روزی دزدی در راهی بستهای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ میکند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین!
#دزدی_ایمان
@sooyesama