eitaa logo
ثریای کویر ایران
109 دنبال‌کننده
452 عکس
75 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◽️حرم بانوی کرامت و مسجد مقدس جمکران تا اطلاع ثانوی میزبان زائران نخواهد بود.... @Sorayya_ir
نمی‌فهمم آنها که دم از حرمتِ حرم می‌زنند و اذن دخول را با رعایت مخارج حروف از حفظ می‌خوانند، چگونه در ِ حرم می‌شکنند تا به زور و بی اذن وارد شوند؟ شما اگر خیلی عاشق زیارت بودید و دلتان از بسته شدن این شفاخانه گرفته بود، با دلِ شکسته پشت درهای حرم توسل می‌جستید و دعا می‌کردید تا با رفع بلا زودتر درها باز شود و اذن دخول بخوانید و وارد شوید نه اینکه زیر لوای شعار حیدر حیدر مثل مغول و بربری‌ها حرمتِ حرم را هتک کنید. پ ن: فیلم‌های ضبط شده که مهاجمان به حرم فحش ناموسی می‌دهند و با موبایل همدیگر را دعوت می‌کنند که بیایید اینجا آتش به پا کنیم پرده از نیت‌ها برمی‌دارد و اینکه به آنچه در اذن دخول می‌خوانند اعتقادی نیست که اَللَّهُمَ اِنّی اَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِالشَّریفِ فی غَیبَتِهِ کما اَعْتَقِدُها فی حَضْرَتِهِ وَاَعْلَمُ اَنَ رَسُولَک وَخُلَفائَک عَلَیهِمُ السَّلامُ اَحْیاءٌ عِنْدَک یرْزَقُونَ یرَوْنَ مَقامی وَیسْمَعُونَ کلامی وَ یرُدُّونَ سَلامی @Sorayya_ir
🚩السلام علیک یا موسی بن جعفر ایها الکاظم یابن رسول الله(ع) از خدا میخواهم: هفت سین؛ سلام، سرور، سادگی، سلامتی، سعادت، سرزندگی و سلوک با مردم را در سفره صداقتتان بچیند. جانتان را به صفای قرآن، چشم دلتان را به روشنی آب و آیینه بگرداند و ماهی خیالتان را درکاسه‌های اندیشه بچرخاند. در آستانه فرا رسیدن “عید نوروز باستانی” و طمطراق پیک بهاران و آغاز سال نو، و تهنیت صمیمانه را تقدیم شما و خانواده محترم داشته و در پرتو الطاف بیکران خداوندی، سلامتی و بهروزی، طراوت و شادکامی، عزت و کامیابی را برایتان آرزومندم… نوروز ۱۳۹۹ بر شما مبارک💐 همچنین عرض به همه بزرگوارانی که این نوروز عزادار عزیزانشان هستند... @Sorayya_ir
🔰 سخن‌نگاشت | رهبر انقلاب در پیام نوروزی سال۹۹: به حضرت بقیه‌الله عرض میکنیم کشور خودش را به ساحل نجات برساند 📥 دسترسی به مجموعه سخن‌نگاشت👇 http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=45203
♦️جرات بودن!! احساسات مهمترين بخش وجود انسان هستند. از نظر من احساس زيربناي تفکر است. اساسا اگر نسبت به چيزي حسي نداشته باشيم نمي توانيم به ان توجه کنيم و فکر کنيم. حس علاقه يا تنفر است که باعث مي شود به چيزي توجه کنيم و بعد به ان فکر کنيم. احساسات دردناکند. دیدن خودمان در آینه ی احساساتمان سخت است. و فکر می کنم "من" اینجا تعریف می شود. زمانی که جرات دیدن خود در این آینه را پیدا می کنیم. احساسات می توانند انسان را به غلیان در اورند. اشفته کنند، بخراشند، بی تاب کنند. و جنون از اینجا اغاز می شود. شاید برای همین است که انسانها به دنبال هر نوع مستی برای رهایی از این دیدن هستند. ما چه زمانی می خواهیم غافل باشیم؟ زمانی که در حال درد کشیدن از حسی هستیم، حسی که دیدنش برایمان تاب نمی گذارد. ما را در خود می پیچاند و مچاله می کند. قلبمان را به درد می اورد. اما سوال اینست که احساسات اولیه ی ما نسبت به پدیده ای، نسبت به انسانی، نسبت به چیزی، چگونه ايجاد مي شود؟ و منشا اولیه اش چیست؟ کیست؟ ایا خودمان را، فکرمان را، می توانیم منشا اولیه حسهای مختلفمان بدانیم؟ منشا احساسات هر چه باشد، بودن! از دیدن احساسات نشات می گیرد. چقدر جرات دیدن احساسات خودمان را داریم و چقدر جرات دیدن احساسات دیگران نسبت به خودمان را داریم و چقدر می دانیم و یا می توانیم نسبت به ان احساسات درست، شفاف و دقیق رفتار کنیم؟/سین @Sorayya_ir
♦️کرونا را جدی بگیریم... @Sorayya_ir
ای مست ترین ز باده ی لم یزلی ای معنی عشق ابدیّ و ازلی از صحن و سرای پاک معصومه، سلام بر تربت پاکت ای حسین بن علی... علیه السلام @Sorayya_ir
♦️دومينوي حیات جای همه، تو زنده بمان حیات و زنده ماندن، دومينويي شده که از فردی به فرد دیگر انتقال می یابد. و قیمتی بودن ان را به رخ می کشد. مانند صف طولانی شهدا، که اب را به دیگری می سپارند تا زنده بماند، و خود شهید می شوند. با این اب حیات اما چه میکنیم؟ این روزها به انچه دارم، زیاد می اندیشم. تا انگیزشی یابم که به شکرانه اش، غنيمتي بودن حیات يادم ماند. و زیاد می پرسم که در مقابل اين نعمت، چه کنم؟ در يکي از مسابقات دانشجويي، دانشگاه برای ما سنگ تمام گذاشته بود و کلی تجهیزات گرانقیمت، به سفارش مربی تهيه کرده بود، انقدر که حس می کردم حتما باید مدال بیاورم:) براي انکه انگيزه ي خودم را بالا نگه دارم، دائم انها را مرور مي کردم. در بازی اول به حریف سختی خوردم از لحاظ تکنیک، که البته همان فرد، مقام اول مسابقات را کسب کرد و بازی دوم را هم به حوصله و صبر حریف باختم. انچنان در هر رالی، بازی می کرد که انگار همان، بازی اخر زندگیش است. انقدر که حاضر بودم امتیازم را واگذار کنم و رالی دیگری را اغاز کنم. بازی ها دو حذفی بود. بعد از باخت، ساعت زیادی را در محوطه ی دانشگاه صنعتی اصفهان راه رفتم و به باختهایم فکر کردم. شاید نزدیک به چهار ساعت. در ورزش حرفه ای، چیزی سخت تر از باخت در میدان ورزشی نیست. نمی دانم چرا؟ ولی انگار تمام هویت انسان زیر سوال می رود و روح بسیار اسیب پذیر می شود. برای همین حضور روانشناس یا مربی کاربلد روح و روان، خیلی در کنار بازیکنها مهم است. در مسابقات دونفره، تاکتیک جدی نداشتیم، ولی تلاش کردیم از ناهماهنگی و ضعفهای حریفان استفاده کنیم، و نقاط روحی خودمان را قوی کنیم. مثلا بازی انفرادی که به خاطر کم حوصلگی ام، به رقیبی صبور باختم، ولی در دوبل، بر این رقیب غلبه کرديم. در اصل مهمترین نقطه ی قوت ما هماهنگی خیلی خوب، تکیه بر نقاط قوت هم، و پر کردن ضعفها با قوت دیگری بود. اين یکی از زیباترین پیروزيهایم بود. چون در نهایت فکر و تدبیر، هماهنگی، شجاعت و البته به تنهایی (بدون مربی) ان را بردیم. /سین @Sorayya_ir
♦️تو کیستی؟ انتظار، سخت ترین و کشنده ترین ساحت وجودی انسان است. حالتی بین خوف و رجا، بین امید و ناامیدی، بین عدم و وجود، بین نیستی و هستی و دقیقا بین تمام این تعاریف. نه این است و نه ان. و کشندگیش دقیقا همینجاست. حالتی به شدت ناپایدار و بی ثبات از عدم استقرار مفهومی مشخص در روح و قلب. نمی دانم چه حکمتی در این حالت هست، که خدا اصولا انرا خلق کرده. تمام انچه به بودن ما معنا می بخشد، مفاهیم هستند. مفاهيمند که به ما می فهمانند دقیقا چه هستیم و که هستیم در چه شرایطی هستیم. مثلا مفهوم غم،مفهوم شادی. زمانی را تصور کنید که انسان برای حالتهای مختلف خودش مفهوم و عنوانی نداشت. مثلا حس دوست داشتن درونش داشت، ولی هنوز واژه و مفهومش خلق نشده بود. چه درکی از خودش و دنیای پیرامونش داشت؟ چگونه خودش را مي ديد يا چگونه با خودش فکر مي کرد، حرف مي زد يا به ديگران احوالش را بيان مي کرد؟ انتظار به نظرم اینگونه است، هنوز مفهومی دقیق برای ان خلق نشده و حالاتی که داریم را نمیتوانیم به درستی فهم کنیم. و باز نمی دانم خدا چرا چنین حسی را خلق کرد؟ انتظار شايد مفاهيمي چون، صبر و تاب اوري، دانايي و اگاهيي به وجود و حضور چيزي يا کسي، و اميد و دلبستن به اين اگاهي و دانايي، را درون خودش داشته باشد و مطمئنا مفاهيم بي شمار ديگري را. ولي مساله اينست که اگر هر کدام از اين مفاهيم در قلبمان به يقين و ايمان و دانايي قابل اعتنا نرسيده باشد عقبگرد خواهيم خورد به مفهومي قبل از ان. مراحل تکامل انسان يا انسان کامل را شايد بتوان گفت زمانيست که به ترجمه ي دقيقي از احوالات و احساسات خود رسيده و مفاهيم مناسب ان را خلق کرده. و توقفگاههاي مناسبي براي روحش ايجاد کرده. عالم محسوسات،و عالم خیال را گذراندیم و یک قدمی عقل در عالم وهم، مدتهاست که ماندیم. نه نیستیم نه هستیم نه می توانیم بگویيم هر انچه در ذهن و خاطرات و اگاهیمان هست نیست. نه میتوانیم بگوییم هر انچه هست انچیزیست که ما می پنداریم و دوست داریم باشد. عالم وهم شاید عالم هولناکیست. می تواند هر چیزی یا هر کسی را جای انچه و انکه دوست داریم، بنشاند، به خیال انکه همه اوست و همه اوست. همان عالم جادوگریست که موسی را به وحشت انداخت تا قبل از انکه ندای خدا را بشنود. می دانید موسی چه کرد؟ موسی با عصایش وهم را در هم شکست. حقیقتی را نشان داد، تا کنارش مجازها در هم شکند و همان چوبها را مردم ببینند. و بدانند که اساسا ماری در کار نبوده. ما احساسات نااشنايمان را در ظرف احساسات اشنايمان مي ريزيم و بعد گمان مي بريم که اين حس همان حس است.براي همين است که در حالت ناپايدار گاهي خود را به عدم مي زنيم گاهي به وصال. گاهي در خوف کامل مي رويم گاهي در اميد. و همه ي انها را در لحظه، همان احساس واقعي مي پنداريم. می گویند در عالم، عدم و نیست وجود ندارد و هر چه هست، وجود و هست است. و هر انچه که نیست در اصل بدل همان هست است. و است. همه ی نگرانی اینست که بدل نخوریم و به حقیقت مفاهیم برسیم که تماما هست است. تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟ تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!/سین @Sorayya_ir
♦️کوکو روز مردگان انیمیشن، تخیلی باور پذیر است. با رنگها و شخصیتهایش ازادی بیشتر در رویاپردازی به ما می دهد. فراتر از عادت می رود و همان نیاز روحی که در واقعیت داریم را به گونه ای لطیف و ظریف تر براورده می کند. و سرعت ما را برای جابه جایی در مفاهیم بیشتر می کند. انیمیشن موزیکال کوکو در سال 2017 برنده ی دو اسکار شد. صحنه های جذاب و موسیقی زیبایش تا انتها ما را با خود همراه می کند. داستان کودکی که علاقه ی زیادی به موسیقی دارد و اجدادش گیتار نواز بودند، ولی اکنون، یک عمل ممنوعه حساب می شود و کوکو به صورت مخفیانه هر جایی که بتواند گیتار می زند. سنتی در مکزیک هست به عنوان روز مردگان، که در این روز برای ايشان، در قبرستان غذا می برند. کوکو که گیتارش شکسته شده با دلی شکسته به قبرستان می رود و با اتفاقی به دنیای مردگان راه پیدا می کند. در دنیای مردگان، زندگی به شیوه ی خودش جاریست و درسهای زیادی را به کوکو می اموزاند. یکی از دردهای خیلی مهمی که در شهر مردگان وجود دارد، فراموش شدن توسط زندگان است. اگر این اتفاق برای مرده ایی بیفتد او به کلی نابود و محو می شود، گویا حیاتش بستگی به این دارد که در خاطره ایی بماند و یاد شود. سنتی در دین ما هست که زمان دفن متوفی، از افراد اعتراف می گیرند که او فرد خوبیست. و حاضران به خوبی او اعتراف می کنند. یا انکه بر کفن خود از 40 مومن اعترافی با همین مضمون می گیرند. چرا؟ ایا انسان موجودی ذهنیست؟ و ایا وسعت و جاودانگیش به حضور در اذهان و یاد و خاطره ی خوب در انهاست؟ مثلا یکی دیگر از مباحث جاودانگی اعمال به جا مانده از ماست. تا زمانی که ان عمل در دنیا هست برای ما پاداش یا عقاب نوشته می شود. مثل ساخت مسجدی یا حتی ایجاد تفکری. انسان همیشه به دنبال جاودانگی بوده و به هر اقدامی دست زده است برای همین است. حتی اگر به دنبال قدرت، حتی اگر به دنبال شهرت یا هرچه مي رود. یک لحظه فکر کنید. چه کسی از مردگان الان در ذهن شما می اید . و چه خصوصیتی از او باعث حضورش در ذهن شما شده؟ ایا ان فردی که در ذهن شما امد از اشنا یا غریبه از گمنام تا مشهور برای یک صفت مادی مثل پول یا شهرت یا قدرت در ذهن شما امد؟ به هر علتی که فردی در ذهن شما حضور دارد می توان همان را رمز جاودانگی دانست همان جاودانگیست... ما به دنبال چه هستیم اما؟ /سین @Sorayya_ir
♦️پنتاگون تایید کرده که سفارش ساخت صدهزار کیسه حمل جسد از نوع نظامی برای تلفات را داده است... @Sorayya_ir
♦️شرم ۱۲ درصدی! 🔻اول حسن روحانی و بعد همتی، رییس بانک مرکزی و بعد نوبخت، رییس سازمان برنامه و بودجه با فخر و ژست "چه کارهای بزرگی داریم انجام می‌دهیم" خبر از اعطای وام یک میلیون تومانی به سرپرستان خانوار دادند. 🔻این وام، نقدی نیست و اعتبارِ خرید است و به حساب یارانه‌ی فرد شارژ می‌شود. ۴ ماه اول قسط ندارد و پس از آن طی ۲۴ ماه از یارانه کم می‌شود. نکته اما سود گرفتن دولت از این وام است؛ وامی که برای جبران بخشی از هزینه‌های اقتصادیِ تحمیلی کرونا بر مردم است، ۱۲ درصد سود دارد! 🔻کمک بلاعوضِ کرونایی که هیچ، گفتیم دولت دستش خالی‌ست و بار مضاعف بر دوشش نیاید، اما دولت می‌خواهد از همین وام یک میلیون تومانی کمک به مردم هم سود بگیرد! کمکی که نقدی هم نیست؛ اعتبارِ خرید است؛ و در واقع دولت از پولی که می‌داند هزینه خورد و خوراک ملت می‌شود، ۱۲ درصد سود می‌گیرد. آیا ربا تعریف دیگری هم دارد؟ از سویی، بحث شرعی بماند، شرم نمی‌کنند؟ دوست به دوست قرص‌الحسنه می‌دهد، دولت دنبال سود خود از جیب مردم است؟! یک درصد سود هم شرم‌آور بود، چه رسد که آن را تا ۱۲ درصد ارتقا داده‌اند! 🔻ضمانت وام‌ مذکور هم پول یارانه است. این هم که تدبیر و امیدی‌ها چطور حساب کردند که به یک خانوار مثلاً ۵ نفره و یک خانوار یک نفره به طور مساوی یک میلیون وام داده می‌شود، بماند! دولتی که پیِ گرفتنِ سود مالی از مردم خود، برای کمک به آنهاست، جای بحث باقی نمی‌گذارد./کبری آسوپار @Sorayya_ir
صبر را عاجز کند، دردی که بیش از طاقت است...! 🏴در هر 24 ساعت حدود 150 می میرند.../اسلام تایمز @Sorayya_ir
♦️"استقرار قلب" قلب یکی از منابع شناخت ماست. پس انچه به دنبالش هستیم قلبی مطمئن است. خداوند می فرماید : الا بذکر الله تطمئن القلوب. اطمینان قلبی که از ذکر الله ایجاد می شود. اینجا از اطمینان سخن می گوید، نمی دانم چرا انرا ارامش ترجمه کردند. اطمینان مقدمه ی ارامش است و ارامش محصول اطمینان است. اما قلب از کدام ذکر اطمینان می یابد؟ در مجمع البیان مي گويد:الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله: معناه الذین اعترفوا بتوحید الله علی جمیع صفاته و نبوه نبیه و قبول ماجاء به من عندالله و تسکن قلوبهم بذکر الله و تانس الیه و الذکر حصول المعنی للنفس و قد یسمی العلم ذکرا و القول الذی فیه المعنی الحاضر للنفس ایضا یسمی ذکرا و قد وصف الله المومن ههنا بانه یطمئن قلبه الی ذکر الله و وصفه فی موضع اخر بانه اذا ذکر الله. ذکر حاصل شدن معنا است در نفس و گاهی علم را ذکر گویند و نیز قولی را که با ان قول معنی ان حاضر باشد در نفس ذکر نامند. گاه اين ذکر چنان محدود است که تنها فضاى اطراف خود را روشن مى سازد و گاه آنچنان عميق و گسترده است که جهانى را روشن مى کند. دستيابى به اطمينان و آرامش مى‌تواند عوامل گوناگونى داشته باشد، ولى در رأس آنها آگاهى و علم جلوه ويژه‌اى دارد؛ ومعنى الاطمئنان سكونُ القلب واستقراره وأُنْسُه إلى عقيدة لا تطفو إلى العقل ليناقشها من جديد. ونعلم أن الإنسانَ له حواسٌّ إدراكية يستقبل بها المُحسَّات؛ وله عقل يأخذ هذه الأشياء ويهضمها؛ بعد إدراكها؛ ويفحصها جيداً، ويتلمس مدى صِدْقها أو كَذِبها؛ ويستخرج من كل ذلك قضية واضحة يُبقِيها في قلبه لتصبح عقيدة، لأنها وصلت إلى مرحلة الوجدان المحب لاختيار المحبوب. وهكذا تمرُّ العقيدة بعدة مراحلَ؛ فهي أولاً إدراك حِسِّي؛ ثم مرحلة التفكّر العقلي؛ ثم مرحلة الاستجلاء للحقيقة؛ ثم الاستقرار في القلب لتصبح عقيدة. از اداب مهم قلبیه اذکار، طمانینه است زیرا که اگر اذکار را با حال اضطراب قلب و تزلزل به جا اورد قلب از ان عبادت اثری نگیرد. و یکی از نکات تکرار اذکار ان است که قلب را از ان تاثیری حاصل اید تا کم کم حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد و تا قلب را اطمینان و سکونت و وقار نبود اذکار را در ان تاثیری نیست و از حد ظاهر و ملک بدن به ملکوت و باطن نفس سرایت ننماید و حظوظ قلبی از حقیقت عبادت ادا نشود و این خود از مطالب واضحه است که محتاج به بیان نیست و با اندک تامل معلوم شود./سین @Sorayya_ir
♦️انسانهای شنی تو انتخاب کن شنهای کنار دریا، بسیار ظریف و لطیفند. پای برهنه روی انها قدم زدن، لذتی چند برابر دارد. هر بار که موجهای اب به پاهایمان مي خورد اما، همين شن های لطيف و زيبا، زیر پایمان را خالی می کنند. و اسمي روي ان باقي نمي گذارند. شاید برای همین است که در کنار دریا، سازه ی تاریخی و با قدمتي، سراغ نداریم. هنرمندانی که ساعتها مجسمه ي شنی می سازند،اما برایم سوالند. هنرمند نهانی را، درون موجودات و انسانها می بیند، که دیگري قادر نیست. در اين ديدن و يافتن، پیوندی از عهد قديم می یابد و هماني و وحدتي که لحظه لحظه، اشکارش می سازد. و هنر ايجاد مي شود. راز تا کجا قدرت خلق دارد؟ به نظر، جاودانگی یکی از اثار مهم راز بزرگ است. اگر رازی قدرت این صفت را در خود نداشته باشد یا نتواند به ان برسد یا نتواند به ملزومات ان دست پیدا کند، دیر یا زود پیوندهایش با هنرمندانش، گسسته می شود. یکی دیگر از اثرات راز، قدرت اشکار سازي ان است. اشکار شدنی که درون خود، رازهای فراوان و منحصر دارد. هر چند درون شن و انسانهايش، رازهاییست، اما در قياس دريا، هيچ است و هيچ. کافیست به انها دست بزنیم، فرو می ریزد یا کافیست تکیه بزنيم، جز افتادن حاصلی ندارد. بادی بوزد، سازه ی ساعتها مجسمه ساز را ویران می کند. و هيچ اثري از ان باقي نخواهد ماند. و در عوض، چشماني که مستي نوشيدن شراب ان، مدتها مدهوشمان مي کند. رازي که سالهاي سال، ساخته شده، تا به کشف هنرمندي اشکار شود!! تو انتخاب کن شنی باشی، يا رازی بزرگ/سین @Sorayya_ir
♦️یه نکته رو بدون تشریفات میگم: توی امریکا هر سال گندم میریزن توی دریا، قیمت گندم توی بازار پایین نیاد و این همه بهشون بد گفتیم و میگیم... یه وقت زشت نباشه اینهمه حیوان بی ازار رو برای حفظ صنعت مرغداریمون معدوم کردیم و به عنوان شیعه، بی توجه به حقوق حیوانات در نهج البلاغه هستیم... خودمون رو نقد کنیم(شما بخونین امر به معروف و نهی از منکر) تا ارزش های اسلامی و انسانی رو فراموش نکنیم ایا وقت اون نیست که صدای اعتراض دینداران واقعی در مقابل این پدیده زشت سرمایه داری بی رحم، بلند بشه؟ @Sorayya_ir
وَ لا تَحجُبنی عَن رَافَتِك.. محروم نکن مرا از مهربانیت..💔 📜مناجات شعبانیه @Sorayya_ir
♦️ماجرای طبس در یادداشت های هامیلتون جردن هامیلتون جردن که از ابتدای مبارزات سیاسی جیمی کارتر در کارزار انتخابات ریاست جمهوری از نزدیکترین همکاران و مشاوران او به شمار می‌آمد، آن زمان به عنوان رییس ستاد کاخ سفید فعالیت می‌کرد و به واسطه شغل خود از مسائل پشت پرده سیاست در آمریکا مطلع بود. جردن که طی دوران حضور در کاخ سفید، ماموریت‌های محرمانه‌ای هم در رابطه با مسائل ایران انجام داده و آخرین مقام رسمی آمریکا بود که با شاه ملاقات و مذاکره کرد، در اواخر سال ۱۹۸۲ مجموعه‌ای از خاطرات روزانه آن دوران را در کتابی با عنوان «بحران» به بازار نشر فرستاد. رییس سابق ستاد کاخ سفید در کتاب خود روایت‌های دست اول و تکان‌دهنده از واپسین روزهای حکومت شاه، ماجرای گروگانگیری و حمله به طبس را به مخاطب ارائه داده است. بخش‌هایی از یادداشت‌های روزانه هامیلتون جردن را که به واقعه طبس و تبعات آن اختصاص دارد منتشر می‌کند؛ «بدترین روزهای عمر کارتر» به توصیف رییس‌جمهوری وقت آمریکا و ساعات پراضطراب مستاجران کاخ سفید. 🔻پنجشنبه ۲۴ آوریل ۱۹۸۰ (۴ اردیبهشت ۱۳۵۹) «از صبح امروز نمی‌توانستم هیجان خود را پنهان کنم. مرتبا به ساعت خود نگاه می‌کردم و پیش خود مجسم می‌کردم چارلی و افراد او الان در چه وضعی هستند. هیجان و نگرانی من بالاخره توجه الئانور (منشی دفتر رییس ستاد کاخ سفید) را هم به خود جلب کرد و گفت: «امروز شما را چه می‌شود؟ حالتان عادی نیست.» ماجرای ماموریت نجات از موارد نادری بود که الئانور در جریان کار من از آن خبر نداشت. کار‌تر به همه ما سپرده بود که در این مورد با هیچ کس حتی منشی‌های محرم و رازدار خود هم صحبت نکنیم. نزدیک ظهر رییس‌جمهوری مرا احضار کرد، وقتی که وارد دفترش شدم او را خیلی افسرده و ناراحت دیدم. پیش از اینکه من سخن بگویم خود او شروع به صحبت کرد و گفت: «الان خبر بدی به من دادند. دو هلی‌کوپتر ما در شروع عملیات سقوط کرده است.» و بلافاصله اضافه کرد: «اما من برای دادن این خبر شما را احضار نکرده‌ام. ونس (وزیر امور خارجه آمریکا) می‌خواهد استعفا بدهد.» از شنیدن این خبر‌ها گیج و مبهوت شدم. سقوط هلی‌کوپتر‌ها و احتمال شکست عملیات نجات و استعفای ونس ضربه سنگینی بود. کار‌تر که متوجه بهت و ناراحتی من شده بود، گفت: «راجع به این موضوع فعلا با هیچ کس صحبت نکن، من فقط ماندیل را در جریان گذاشته‌ام. فکر کن چه باید بکنیم.» کار‌تر پس از بیان این مطلب بلند شد و به اتفاق به طرف اتاق کابینه رفتیم. ماندیل (معاون رییس‌جمهور)، ونس، برژینسکی (مشاور امنیت ملی) و جودی پاول (سخنگوی مطبوعاتی رییس‌جمهور) دور میز نشسته بودند و براون (وزیر دفاع) هم چند دقیقه بعد وارد شد. براون خبر داد که شش هلی‌کوپتر به منطقه معروف به «بیابان ۱» (صحرای طبس) رسیده‌اند ولی دو هلی‌کوپتر در بین راه سقوط کرده یا در جایی فرود آمده و نتوانسته‌اند به مقصد برسند. براون افزود: اگر اشکال دیگری پیش نیاید و در موقع ورود هواپیما‌ها و هلی‌کوپتر‌ها به فضای ایران متوجه آن‌ها نشده باشند برنامه پیش‌بینی شده را با شش هلی‌کوپتر هم می‌توان انجام داد. پس از ختم جلسه هر یک به اتاق‌های خود رفتیم و با ناراحتی در انتظار شنیدن خبرهای تازه‌ای بودیم. ساعت چهار و نیم بعدازظهر جلسه‌ای درباره برنامه مبارزات انتخاباتی داشتیم، اما فکر ما متوجه وقایعی بود که هزاران کیلومتر دور‌تر از ما در میان بیابانی متروک جریان داشت. انتظار ما زیاد به طول نینجامید و با تلفن کار‌تر، من و ماندیل و جودی هر سه به طرف دفتر رییس‌جمهوری به راه افتادیم. کار‌تر با حالتی پریشان در پشت میز دفتر کار خصوصی خود ایستاده بود و با برژینسکی صحبت می‌کرد. وقتی ما وارد شدیم، گفت: «خبر بدی برایتان دارم. باید ماموریت نجات را لغو کنیم!» هر سه ما بهت‌زده شدیم و در آن لحظه هیچ یک نمی‌دانستیم چه باید بگوییم. کار‌تر ادامه داد: «دو هلی‌کوپتر به مقصد نرسیده و از شش هلی‌کوپتر باقیمانده یکی دچار نقص فنی شده است. با پنج هلی‌کوپتر هم نمی‌توان به موفقیت برنامه امیدوار بود.» من گفتم: «نظر سرهنگ بکویث (فرمانده کماندوهای آمریکایی) چیست؟» کار‌تر گفت: «من با بکویث و ژنرال جونز و هارولد (براون) صحبت کردم. هر سه آن‌ها می‌گویند باید برنامه را لغو کنیم.» در این موقع ونس و براون هم به جمع ما پیوستند. کار‌تر پشت میز خود نشست و چند ثانیه سکوت برقرار شد. هر کسی در درون خود به عاقبت کار می‌اندیشید و یارای سخن گفتن نداشت. این سکوت مرگبار را صدای زنگ تلفن شکست. کار‌تر گوشی را برداشت و گفت: «دیوید (جونز) چه خبر؟» ما حرف‌های جونز (رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح) را نمی‌شنیدیم، ولی حالت چهره کار‌تر و پریدگی رنگ او نشان می‌داد که خبرهای بدی می‌شنود. کار‌تر لحظه‌ای چشمانش را بست و در حالیکه به زحمت آب دهانش را قورت می‌داد، پرسید: «آیا کسی هم مرده است؟»... 👇ادامه👇 @Sorayya_ir
👇👇ادامه مطلب 👇👇 همه ما به دهان و چشمان او زل زده بودیم. چند ثانیه بعد گفت: «می‌فهمم... می‌فهمم» و گوشی تلفن را گذاشت. هیچ کس سوالی نکرد تا اینکه خود کار‌تر پس از چند ثانیه سکوت گفت: «مصیبت تازه‌ای پیش آمده. یکی از هلی‌کوپتر‌ها به یک هواپیمای سی‌۱۳۰ خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفری هم کشته شده‌اند...» هیچ کس حرفی نزد... و جای سخن گفتن هم نبود. فقط صدای ونس بود که سکوت را شکست و او هم به گفتن این چند کلمه اکتفا کرد که «آقای رییس‌جمهوری، من خیلی خیلی متاسفم...» از اتاق کوچک دفتر خصوصی رییس‌جمهوری به اتاق کابینه رفتیم و در انتظار خبرهای تازه نشستیم. فوری‌ترین مساله این بود که بقیه افراد گروه سالم از ایران خارج شوند و پس از آن می‌بایست درباره آنچه باید به ملت آمریکا و کشورهای دوست و متحدمان و رهبران کنگره و خانواده‌های گروگان‌ها گفته شود تصمیم بگیریم. تصور اینکه گروهی از داوطلبان نجات گروگان‌ها، خود جان باخته و در یک بیابان دور در آن سوی دنیا به خاک هلاک افتاده‌اند چون کابوسی بر فکر و روح من سنگینی می‌کرد. از اتاق کابینه بیرون آمدم تا کمی در هوای آزاد قسمت جنوبی کاخ قدم بزنم و افکار خود را منظم کنم، ولی هوای خفه و مرطوب بیرون بیشتر ناراحتم کرد. با حال تهوع به داخل کاخ برگشتم و به دستشویی خصوصی رییس‌جمهوری رفتم.» پی نوشت: "... نباید بیدار بشوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده‌اند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که می‌خواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مأمور خدا بودند..." امام خمینی @Sorayya_ir
In The Name of God *Daily Juz summary and Quran Recitation program* *Join the Haram of Sayyidah Masumah (as)* and the international collaboration of organizations and youth groups to follow the daily *Quran Recitation from the Haram in Qom* *Shaykh Asad Dharsi & Sayyyid Ali Zaidi* will be presenting the short summaries of each Juz followed by the recitation of each Juz by renowned reciters. 🗓️ Programs are : *1 - 30 Ramadhan* ⏰ San Jose *05:30* Houston *7:30* / New York *8:30* / London *13:30* / Qom *17:00* / Karachi *17:30* / New Delhi *18:00* / Sydney *22:30* 📡 *Watch on:* 🔹 https://imam-alasr.com/live/ 🔹 *Instagram:* https://www.instagram.com/alasr.official/ 🔹 *YouTube:* www.youtube.com/mishkatacademy tinyurl.com/LOG-Youtube 🔹 *Facebook:* https://www.facebook.com/alasr.official/ https://www.facebook.com/lightofguidance313/ https://www.facebook.com/ansaralhujjahyouth/ https://www.facebook.com/SABAyouth/ https://www.facebook.com/alfarajretreat/ https://www.facebook.com/gracewellbeingInstitute/ https://www.facebook.com/misbahulhodatours/ https://www.facebook.com/nasiran.mehdi.official/ https://www.facebook.com/khojashiamasjid/ https://www.facebook.com/idmcpakistan/
♦️دانلود متن کامل و رایگان کتاب آزمون کرونا: دیدگاه‌ها و راهبردها انتشارات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام👇👇 https://b2n.ir/291210
♦️جدايي در وصل ساعتها وقت براي طبخ غذايي لذيذ، که به محض خورده شدنش، و رفع گرسنگي، حيران ميپرسيم اين همانيست که برايش اين همه وقت صرف کردم. در اينجا فقط ما فاعليم و با رفع نياز همه چيز تمام مي شود. و ان مرغ بيچاره هم برايش مهم نيست که چگونه خورده شده. با بر طرف شدن نیازهای دم دستی، احساسهای مختلف مرتبط با ان نيز، پايان مي پذيرد. اما در احساسهاي متعالی، مثل روابط انسانی، يا روابط معنوي، مي توان لحظه به لحظه مشتاق تر شد. انجا اتفاق مهم دیگری اما بايد رخ دهد. براي چنين وصلي نياز به جدايي داريم. جدايي از خويش و رهايي از انچه که مانع وصل و پيوند متعاليست. و خلق موجودي فراتر از خودمان و واسط، براي پيوند دادنش با ديگري. و اگر اين اتفاق نيفتد از ديگري جدا خواهيم شد چون در وصل خودمان مانده ايم. در هر نوع پيوندي متعالي و هر سطحي از ان، ميزاني از پيوند هست و ميزاني از جدايي. چه جدايي از خويش چه جدايي از ديگري. چه پيوند به بخشهايي از ديگري چه ماندن در خود. لزوما به معني جدايي، جدايي کامل و قطع و بريدن نيست، البته مي تواند در جاهايي هم باشد. اما براي هر ميزان جدايي از خويش و پيوند بستن به ديگري نياز به اعتماد داريم. ايجاد اعتماد امري مهم است، که ماحصل فهم درست ديگري، فهم نيازهاي ان و پاسخگويي مناسب به ان، بيان خوب، و احترام و شانيت بخشي به ديگري، امکان پذير است و مهمتر انکه اعتماد به کسي که ظلم مي کند عقلاني نيست. به قول حافظ نه هر که طرف کج نهاد و تند نشست، کلاه داری و آیین سروری داند. اعتماد امری نیست که که به یکباره و در بسته ای جذاب در دلمان کاشته شود و ما خورد خورد، هر وقت ميلمان کشيد، دستمان را در دلمان کنيم و از ان بهره مند شویم. اینکه انسان از خودش جدا شود یا دیگری، يا از بخشهايي از خودش يا ديگري، بسته به این واژه دارد: اعتماد زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند/سین @Sorayya_ir
سلام برتو ڪه دست تو آشیانه مهر سلام بر تو ڪه روی تو روشنایی ماست @Sorayya_ir