حالم خوب نیست. اصلا حالم بهم میخورد از دنیای آدمها. جایی که انسانیت فقط یک نام است و گرگ ها در لباس انسانها هلهله میکنند. اینجا زمین یخ بسته است و بالهای پروانه ها از سرما سوخته است. کجای تاریخ ایستادهایم. در سیاه ترین نقطه تکراری تاریخ. جایی که امروز کربلا و عاشورا صفحه ی دیگر خود را به رخ میکشند. حرمله ها صف کشیده اند و راه را بسته اند و کودکان خیام ابن بار نه فقط در انتظار آب که یک سرپناه را میجویند تا ساعتی به آن پناه برند شاید این بار از سرمای سوزان زمستان جان سالم بدر برند.
حالم بهم میخورد از دنیای این آدمهای دو رو. از این زمانه نامرد . حالم بهم میخورد از مرزهای خودساخته . از تفاوت بین انسانها که این بار انسانیت فدا میشود در قربانگاه رنگ ها و نژاد ها و موقعیت جغرافیائیاش. دلم میسوزد نه برای آن کودک یخ زدهی دیشب که برای خودم از بی تفاوتی ام در این تاریخ زندانی در زندان تاریخ.
فریاد میزنم این المنتقم و منتقم سالهاست که هل من ناصرش را سر داده و گوش جهان کر است و چشم جهان کور.
راستی منتقم تو چه میبینی در غزه. چه میبینی در سوریه و لبنان. که این بار زنجیر اسارت به پهنای جغرافیای غرب آسیاست.
قلب بشر باید منفجر شود از این همه تضاد. از این همه سکوت. از این بی غیرتی حاکم بر خاک سرخ
دلم میخواهد فریاد بزنم و بمیرم و بگویم شنیدم صدای یا للمسلمین را و جوابی نداشتم برای این فریاد
من هم سکوت کرده ام...
پ ن:
از دیشب که عکسها را دیدم متنفرم از زندگی
لعنت به چشمهایی که نمیبینند
#پرويز_پرستویی
https://eitaa.com/sorkhemayelbesabz