eitaa logo
/ کوچه بن بست.../
351 دنبال‌کننده
467 عکس
119 ویدیو
0 فایل
شبها چقدر قدم زدن میچسبد... آدمی بعد از مرگ در عالم اعمال خود زندگی میکند #شهید_آووینی کانال اشعار سروش وطن پور👤 انتقادی بیشنهادی👇 @s_shab22
مشاهده در ایتا
دانلود
با دست نود بچینم امشب صد را باید برسانم به ضریحت قد را تا دید تورا گفت محمد به به ماانند تو «لَمْ‌یَلِدْوَلَمْ‌یولَدْ» را «علیه السلام»
تو غنچه ای و گل یاس را صدا زدهای به گریه تاکه تو عباس را صدا زده ای نبود بابا تا که عموعمو کردی عمو ندیدی هرجا به گریه رو کردی بگوش های شبت گوشواره هایت کو علی اکبر و قاسم ستاره هایت کو سه ساله موی سر تو چقدر کوتاه است بگو که آتش خیمه چقدر جانکاه است درون راه به بیراهه ها نرو لطفا که زجر مثل مغیره است گم نشو لطفا سه ساله است نه سی سالع دختر است نه زن رقیه دختر ارباب ماست داد نزن به گریه گفت که عمه چقدر نامردند چرا به چشم کنیزی نگاه میکردند خوش است سختی راه حسین ای جانم روندگاه طریقت ز عشق برگردند؟ به خون سرخ نوشتند نامه دعوت به روی وعده نماندند بسکه تو زردند درون کاخ یزید آنقدر که سخت گذشت که آل احمد روبه خرابه آوردند اگر به گریه زخواب آن سه ساله ناز پرید سر پدر ندهیدش عروسکش بدهید شب است درد دلی دارمت پدر بسیار غم نبود قمر میکند مرا بیدار که خواب راحت در چشم من دمی ننشست چه بر سر تو بیامد تمام یادم هست ۱۴۰۳/۴/۱۸ مقابل رخ زرد رباب میزدنت به جرم تشنگی و بهر آب میزدنت تبرک از تو و پیراهن تو میخواهند جماعتی که به قصد ثواب میزدنت بمیرم ای دل غافل چها که زینب دید درون مجلس شُرب و شراب میزدنت مگر که حق کرا خورده ای؟ نمیدانم! مگر به کینه بر بو تراب میزدنت؟ به قتلگاه برفتی تو با طمانینه* ولی وحوش همه با شتاب میزدنت قلم شکست به دستان شاعری شبگرد نوشت تا که... "شیوخ و شباب میزدنت" شاعر:سروش وطن پور/شبگرد ۱۷مرداد۱۴۰۰
چه قدر ای ارباب من تو ساده میبخشی در جنگ میبخشی سر سجاده میبخشی بار گناه افتاده بر دوشم که افتادم هرکس دمی به پای تو افتاده میبخشی سمت تو از دست جهانی در فرارم من آغوش به جمعیت دلداده میبخشی؟ امشب تماشایی شده دارالمجانینت وقتی که در دار الشفا هی باده میبخشی آتش زده به ما لب عطشان خشک تو به اهل خیمه داغ فوق العاده میبخشی دادی هرآنچه داشتی در راه حق امروز هرکس به راهت ذره چیزی داده میبخشی ما پای پراز حسرت جاماندگان هستیم در اربعینت خستگی جاده میبخشی؟ «اشرب یا زوار الحسین الشای» پیچیده... به گوش دلتنگان تو افتاده...میبخشی! اصلا نیازی نیست ما چیزی بگویم آه... چه قدر ای ارباب من تو ساده میبخشی سروش وطن پور 19تیر1403
جان عاشق قدر داغ و درد می داند که چیست سکه کامل عیاران مرد می داند که چیست پایکوبان رفت ازین صحرای وحشت گردباد قدر تنهایی بیابانگرد می داند که چیست چهره زرین گشاید آب رحم از دیده ها مهر تابان قدر رنگ زرد می داند که چیست خط ز راه خاکساری حسن را تسخیر کرد رتبه افتادگی را گرد می داند که چیست نه ز بیدردی است گر عاشق نداند قدر درد هر که شد بی درد، قدر درد می داند که چیست درد جانکاه مرا دور از حضور دوستان هر که گردیده است بی همدرد می داند که چیست صائب از دل زنگ ظلمت را زدودن سهل نیست صبح صادق قدر آه سرد می داند که چیست
دیده یوسف شناسان در غبار کثرت است ورنه یوسف در میان کاروان پیداست کیست یا صاحب الزمان «عج» تو هستی ولی انقدر غبار گناه چشمامونو گرفته که نمیتونیم ببینیمت و بشناسیمت...
کار عاشق نیست غمازی، ولی حال مرا هر که بیند این چنین آشفته، داند کار کیست
ماه در زیر سپر می شود از هاله نهان هر شبی کان مه شبگرد برون می آید
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای چشم بد دور که سرفتنه دوران شده ای؟
نیست حتی این گلوی کودک بی شیر تر بزدلان گشتند حالا روبه رویش شیر تر گریه گریه آمد و آب از سپاه کفر خواست نیست از این کودک بی شیر بی شمشیرتر کودکی آمد به میدان با سلاح اشک ها شد گلو از داغ تیغ آبدار تیر...تر آه شرمنده رباب ارباب ما شد بی جواب... داغ یک قطره نمود آقای مارا پیر تر اظطرابی دارد و آرام می آید حسین رفت پشت خیمه ها شرمنده سربه زیر تر سمت خیمه رفت قایم کرد گل را در بغل گفت بی تو میشود دنیای من دلگیر تر با زبان گریه میدیدش علی میگفت هیچ کس نشد مانند بابایم ز دنیا سیر تر روضه هارا فاتحانه خواند زینب تا که شد دست و پای شمریان در بند و در زنجیر تر «مارایت الا جمیلا» عشق خاک کربلاست زینب است و تیغی از شمشیر ها شمشیر تر آینه یعنی حسین بن علی در قتلگاه تکه تکه گشت اما میشود تکثیر تر حاجتم از دست های کوچک اصغر رسید نیست چون این استجابت زود و بی تاخیر تر سروش وطن پور/ 22تیر1403 https://eitaa.com/joinchat/2417885314Cad2d3b670e
از دور رویت را لب مهتاب بوسید پیشانی ات را تربت محراب بوسید جای وداع آخر آن شب، شب تلخ باید که طفلان را درون خواب بوسید... در حسرت لب های ساقی جام و آبست اما فقط دست عمو را آب بوسید "یک جای بوسه بر تمام پیکرش نیست" ماندم کجا را زینب بیتاب بوسید... لب های تو یک قطره از آبی ننوشید که خیزران لب های تو ارباب بوسید بالاترین سر بر سر سرنیزه هایی از دور رویت را لب مهتاب بوسید شاعر:سروش وطن پور/شبگرد ۱۴۰۱/۴/۲۱
محو تماشای تو طفلان قطره قطره... با اشک و بغض و حلق عطشان قطره قطره آب آوری کرده است حتی مشک پاره باریدچشمانم چو باران قطره قطره اصغر شده سیراب کم کم جرعه جرعه از آب چشمان عمو جان قطره قطره امید ها می ریخت تا از مشک تو آب پاشید بر خاک بیابان قطره قطره مشک تو خالی گشته تا پر گشته باشد از معرفت ازعشق و ایمان قطره قطره از چشمشان با اشک خون میریزد انگار محو تماشای تو طفلان قطره قطره... سروش وطن پور/شبگرد ۲۶مرداد۱۴۰۰
به بیابان نگاهم چه مصفا شده ای ماهی تشنه ام و غرق تماشا شده ام!
هدایت شده از / کوچه بن بست.../
از نو چنان طوفان الاقصی باز میگردیم موجیم و از ساحل به دریا باز میگردیم ای قبله اول اسیرغم نمیمانی ای قدس با «انا فتحنا...» باز میگردیم فتح تو...فتح قله ی... فتح و ظهور است پای تو میمانیم کی ما باز میگردیم؟... «انا الیه الراجعون» بعد از شهادت هم از قعر گِل به دار دنیا باز میگردیم... آغوش های عاشقی هستیم باور کن هرجا بگویی «عشق» ماها باز میگردیم ای نیل اگر سیلاب گشتی خانه را بردی ما با عصای دست موسی باز میگردیم فرزند های فاطمه هستیم اگر مُردیم با هیبت حیدر به تن ها باز میگردیم ای رشته تسبیح حق ما با نخت جمعیم امروز ما دور تو فردا باز...میگردیم راه شهیدانیم و هی آغاز میگردیم از نو چنان طوفان الاقصی باز میگردیم «این زندگی مکثی ست مابین دو تا سجده استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم» . . . . . . پیک بشارت با اشارت گفت:یا مهدی رفتی و روزی با شهیدان باز میگردی.......... سروش وطن پور/ 1403/3/9 https://eitaa.com/joinchat/2417885314Cad2d3b670e
هدایت شده از / کوچه بن بست.../
مضمون هادست از سرم بردار میگویند گلواژه های عشق منرا خوار میگویند در دفتر چاک زمان سوز مدادم که شعری نمیگویم مرا اشعار میگویند فرهاد نویی آمد و شیرین نویی آه این قصه را در کوچه و بازار میگویند من آن کلاغم عاشق آواز مرغ عشق به طعنه گنجشکان شهرم قار میگویند... شب هاله نور آمده با بوی شب بوها! این باغ گل را چادر گلدار میگویند؟ سروش وطن پور/ 1403/1/17 https://eitaa.com/joinchat/2417885314Cad2d3b670e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معجونی از شهادت و مرگیم در جنون ما کشته مردهٔ تو و دیوانه توایم ...
هدایت شده از کافه شعر
شايد قشنگ‌ترين ديالوگ دنيا آن‌جاست كه پدر ژپتو به پينوكيو گفت: پينوكيو چوبی بمـان... آدم‌ها سنگی‌انــد دنيايشان قشنگ نيست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من باب هیئت گردی های رئیس جمهور منتخب و چیدن وزرا توسط آقای ظریفی که کلفت شد توی این دولت
🌹بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌹 🔹جلسه حافظ خوانی 🌹🌹 🔹 ساقیا برخیز و درده جام را 🔹خاک بر سر کن غم ایام را جمعه شب 🔹به صورت در روبیکا👇 https://rubika.ir/joing/FIDEFIHA0BISXZQAPSPHHUKUMPBLFXDK
نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت