May 11
May 11
بنواز مرا...ساز بزن...ساز توام من
من چشم پر از زمزمه و دیده تارم
#شبگرد
این عکس بوی گل و سوسن و یاسمن میدهد...
تا قلم دست من و صحبت چشمت باشد
حجم این شعر زیاد است ولی قافیه تنگ...
#شبگرد
بعد از تو وزن شعر من حتی شکسته شد
موی سرم چو قالب شعرم سپید شد
تاثیر دل به آب و هوا را که دیده است
سیل از دو چشمم آمد و باران شدید شد
فکر وخیال وخاطره خوب و هرچه بود
رفتند و ناله آمد و از دل به صورتم
غم آمد و نشان خوشی ناپدید شد
بعد از تو وزن شعر من حتی شکسته شد
جان قلم درآمده بدجور خسته شد
آنقدر ذکر بیا را نوشته ام
آنقدر گفته ام که بیا و نیامدی
دیگر زبان ز آمدنت نا امید شد
طبعم ولی هنوز صدا میکند تورا...
شاعر نمیشود بخدا که بدون یار...
راحت به حال خود... سرگرم شاعری
سرگرم با غزل ...
با شعر انتظار...
شاعر!
با بیت بیت هر غزل خود شهید شد
گفتم کمی ز تو بنویسم کمی جنون
بر کاغذ دلم قلم اما شکسته شد
دلخوش به طبع شعر خودم بوده ام ولی
بعد از تو وزن شعر من حتی شکسته شد
موی سرم چو قالب شعرم سپید شد...
۷بهمن۱۴۰۰
#شبگرد
#شعر_نو
آن دلی که با دو صد لبخند آوردی به دست...
گاه از یک اخم ساده!!!ساده تر می بازی اش
#شبگرد