زایل شده است عقلم از این روکه عاشقم...
بی عقلی است اگر بروی کوه قاف عشق
#شبگرد
در گیر و دار این توطئهی استکباری علیه منطقه اسلامی ماصدایی طنین افکن شد که بنیان آنچه را مستکبران بنا کرده بودند به لرزه انداخت.
این صدا از همان پایگاه توطئه ی استکبار جهانی، از همان ایران!!!!! که قرار بود پایگاه آمریکا و صهیونیسم و مزدوران داخلی آنها باشد برخاست...
واین حرکت در راستای تحقق فرموده خدای سبحان بود که:
سوره نحل (آیه ۲۶)
قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ
بخشی از کتاب:
#خون_دلی_که_لعل_شد
/ کوچه بن بست.../
در گیر و دار این توطئهی استکباری علیه منطقه اسلامی ماصدایی طنین افکن شد که بنیان آنچه را مستکبران ب
حالا فهمیدین چرا آمریکا و اسرائیل دارن هزینه میکنن که جمهوری اسلامی نباشد؟
چون جمهوری اسلامی زیر هیچ پرچمی و حزبی نیست ومیگوید حزب فقط حزب الله
_شما فلانی هستی؟
+بله.
_چرا مردم را تحریک میکنید؟
+شمایید که مردم را تحریک میکنید.
معتدل تر نشست؛گویی انتظار چنین پاسخی نداشت.گفت:
_چطور؟
+من مسائل دینی و احکام شرعی را برای مردم بیان میکنم.کجای اینکارمردم را تحریک میکند.
در خطوط چهره اش نشانه آرامش پدیدار شد و گفت:
_ما نمیخواهیم مردم را تحریک کنیم.شما در سخنانت به اصلاحات شاه توهین کردی.
+اطلاعاتی که به شما رسیده،دروغ است.
لحن سرهنگ عوض شد.از جمله مطالبی که در خلال سخنانش گفت این بود: ماهم مسلمانیم و آقای خمینی را دوست داریم!
شکی نیست که این حرف را راست نمیگفت،بلکه قصد فریب وظاهرسازی داشت.در دل گفتم: خدایا تورا شکر که این نظامی مغرور را واداشتی ناچار شود بایک طلبه جوان فقیر که در چنگ اوست،ظاهر سازی کند!
بخشی از کتاب: #خون_دلی_که_لعل_شد
حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را می طلبید، در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است.
بعد از مجروحیت و اسارت سعید، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:
دشمنان برای اعتراف گرفتن، هر دو دستش را از بازو بریدند. با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند. بعد از آن پوستهای نو که جانشین سوخته شد همان پوستهای تازه را کنده و با همان جراحات داخل دیگ آب نمک انداختند. او مرتب قرآن را زمزمه میکرد.
سرانجام او را داخل دیگ آب جوش انداخته و همان جا به دیدار معشوق شتافت. کوموله ها جسدش را مثله نموده و جگرش را به خورد هم سلولیهایش دادند و مقداری را هم خودشان خوردند!
منبع: روزنامه جام جم
با داغ دل وقتی که آه سرد میزد
بر چهره مهتاب رنگ زرد میزد
از ضرب شصت او در و دیوار نالید
وقتی در آن خانه را نامرد میزد
یک زن میان آتش و در بود اما...
با خشم قدر زور ده تا مرد میزد
فرزند ارشد زیر گریه نه!نمیزد
هرجا که مادر ناله ای میکرد...میزد!!!
در خواب با درد جگر با گریه حرفی
از «کوچه ها» و «مادر» و «برگرد» میزد...
این مرد دجال است و مادر بر زبانش
وقتی دعای «العجل...»آورد میزد
همسایه ها از ناله هایش شکوه کردند...
حرف خودش را با مه #شبگرد میزد
بیت علی را کرده مادر بیت الاحزان
تیغ قلم بر شعر حزن از درد میزد
میسوخت در آتش گلی نه!!باغی از گل!!!
با داغ دل وقتی که آه سرد میزد
تشییع میکردند پیکر را شبانه...
#شبگرد
۱۴۰۱/۸/۸
@soroush_0301
فاطمیه نزدیک است
محو تماشای تو طفلان قطره قطره...
با اشک و بغض و حلق عطشان قطره قطره
آب آوری کرده است حتی مشک پاره
باریدچشمانم چو باران قطره قطره
اصغر شده سیراب کم کم جرعه جرعه
از آب چشمان عمو جان قطره قطره
امید ها می ریخت تا از مشک تو آب
پاشید بر خاک بیابان قطره قطره
مشک تو خالی گشته تا پر گشته باشد
از معرفت ازعشق و ایمان قطره قطره
از چشمشان با اشک خون میریزد انگار
محو تماشای تو طفلان قطره قطره...
سروش وطن پور/شبگرد
۲۶مرداد۱۴۰۰