eitaa logo
کانون شعر و ادب سروش
934 دنبال‌کننده
252 عکس
60 ویدیو
22 فایل
کانون شعر و ادب سروش دانشگاه فرهنگیان شهید باهنر اصفهان راه ارتباطی: @ghafarzadeh_ir تبادلات و ارسال اطلاع رسانی ها👇🏻 @Mj_irandoost zil.ink/sorush_cfu
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹صدای سخن عشق🔹 🔸غزل شماره ۱🔸 اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها به بویِ نافه‌ای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی‌خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل‌ها شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفل‌ها حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔸غزل شماره ۲🔸 صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا چه نسبت است به‌رندی صَلاح و تقوا را سماعِ وعظ کجا نغمهٔ رباب کجا ز رویِ دوست دلِ دشمنان چه دریابد چراغِ مرده کجا شمعِ آفتاب کجا چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست کجا رویم بفرما ازین جناب کجا مبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است کجا همی‌ روی ای دل بدین شتاب کجا بشد که یاد خوشش باد روزگارِ وصال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۳🔶 اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی مِیِ باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رُکن آباد و گُلگَشت مُصَلّا را فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مُستَغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟ من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم جواب تلخ می‌زیبد، لب لعل شکرخا را نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریا را 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۴🔶 صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را شکرفروش که عمرش دراز باد چرا تَفَقُّدی نکند طوطی شکرخا را غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای گل؟ که پرسشی نکنی عَندَلیب شیدا را به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سَهی‌ قدانِ سیَه‌ چشمِ ماه‌ سیما را چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار مُحِبّان بادپیما را جز این قَدَر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مِهر و وفا نیست روی زیبا را در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظ سرود زُهره به رقص آورد مسیحا را 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۵🔶 دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی‌شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز باشد که باز بینم دیدار آشنا را ده‌روزه مِهر گردون، افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در حلقهٔ گل‌ و مُل خوش خواند دوش بلبل هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا ای صاحب کرامت شکرانهٔ سلامت روزی تَفَقُّدی کن درویش بی‌نوا را آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را آن تلخ‌وَش که صوفی ام‌ُّالخَبائِثَش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا آیینهٔ سکندر، جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا خوبان پارسی‌گو، بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ مِی‌ْآلود ای شیخ پاک‌دامن معذور دار ما را 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۶🔶 به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟ که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟ دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۷🔶 صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای می لعل‌فام را راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین کآنجا همیشه باد به دست است، دام را در بزم دور، یک‌دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش پیرانه‌سر مکن هنری ننگ و نام را در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند آدمْ بهشتْ، روضهٔ دارُالسَلام را ما را بر آستان تو بس حق خدمت است ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را حافظ مرید جام می است ای صبا برو وز بنده بندگی برسان شیخ جام را 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۸🔶 ساقیا برخیز و دَردِه جام را خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر بَرکِشم این دلق اَزرَق‌فام را گر چه بدنامی‌ست نزد عاقلان ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را باده دَردِه چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سینهٔ نالان من سوخت این افسردگان خام را محرم راز دل شیدای خود کس نمی‌بینم ز خاص و عام را با دلارامی مرا خاطر خوش است کز دلم یک باره بُرد آرام را ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هرکه دید آن سرو سیم‌اندام را صبر کن حافظ به سختی روز و شب عاقبت روزی بیابی کام را 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۹🔶 رونق عهد شباب است دگر بُستان را می‌رسد مژدهٔ گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچهٔ باده فروش خاک‌روب در میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عَنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان، من سرگردان را ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را برو از خانهٔ گردون به در و نان مطلب کان سیه کاسه در آخر بِکُشد مهمان را هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را ماه کنعانی من! مسند مصر آنِ تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۰🔶 دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانهٔ خَمّار دارد پیر ما در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی؟ آه آتشناک و سوز سینهٔ شبگیر ما تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۱🔶 ساقی به نور باده برافروز جامِ ما مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهی‌قدان کآید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن اَحباب بگذری زنهار عرضه دِه بَرِ جانان پیام ما گو نام ما ز یاد به عمداً چه می‌بری؟! خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است زآن رو سپرده‌اند به مستی زمام ما ترسم که صرفه‌ای نَبَرَد روز بازخواست نانِ حلالِ شیخ، ز آب حرام ما حافظ ز دیده، دانهٔ اشکی همی‌فشان باشد که مرغِ وصل کُند قصدِ دام ما دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت حاجی‌قوام ما 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۲🔶 ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟ کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت بِه که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما با صبا همراه بفرست از رخت گل دسته‌ای بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم گر چه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما دل خرابی می‌کند، دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری کاندر این ره کشته بسیارند، قربان شما می‌کند حافظ دعایی، بشنو، آمینی بگو روزی ما باد لعل شَکَّرافشان شما ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما گر چه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همتی تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۳🔶 می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب الصَبوح الصَبوح یا اصحاب می‌چکد ژاله بر رخِ لاله المُدام المُدام یا احباب می‌وزد از چمن نسیمِ بهشت هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب تخت زُمْرُد زده است گل به چمن راحِ چون لعلِ آتشین دریاب درِ میخانه بسته‌اند دگر اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب لب و دَندانْت را حقوق نمک هست بر جان و سینه‌هایِ کباب این چنین موسمی عجب باشد که ببندند میکده به شتاب بر رخِ ساقی پری پیکر همچو حافظ بنوش بادهٔ ناب 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۴🔶 گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟ گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب بس غریب افتاده است آن مور خَط، گِردِ رُخَت گر چه نَبوَد در نگارستان، خطِ مشکین غریب گفتم ای شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۵🔶 ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟ وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟ خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟ درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزه، خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی پیداست نگارا که بلند است جَنابت دور است سر آب از این بادیه، هش دار تا غول بیابان نفریبد به سرابت تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل باری به غلط صرف شد ایام شبابت ای قصرِ دل افروز که منزلگه انسی یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۶🔶 خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم، که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت، نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خِوی کرده می‌روی به چمن که آبِ روی تو، آتش در ارغوان انداخت به بزمگاهِ چمن دوش مست بگذشتم چو از دهانِ توام غنچه در گمان انداخت بنفشه طُرِّه مفتول خود گره می‌زد صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت ز شرمِ آن که به روی تو نسبتش کردم سمن به دستِ صبا، خاک در دهان انداخت من از ورع، مِی و مطرب ندیدمی زین پیش هوای مغبچگانم در این و آن انداخت کنون به آبِ مِی لعل، خرقه می‌شویم نصیبهٔ ازل از خود، نمی‌توان انداخت مگر گشایش حافظ در این خرابی بود؟ که بخششِ ازلش، در می مغان انداخت جهان به کامِ من اکنون شود، که دور زمان مرا به بندگیِ خواجهٔ جهان انداخت 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۷🔶 سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت تنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداخت جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع دوش بر من ز سر مِهر، چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است، که دلسوز من است چون من از خویش برفتم، دل بیگانه بسوخت خرقهٔ زهدِ مرا، آب خرابات ببرد خانهٔ عقلِ مرا، آتش میخانه بسوخت چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست همچو لاله، جگرم بی می و خُمخانه بسوخت ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی که نَخُفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۸🔶 ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی که دَم و همّت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد، مَر آن دل، که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد طالعِ ناموَر و دولت مادرزادت حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۱۹🔶 ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عیّار کجاست؟ شبِ تار است و رَه وادیِ اَیمَن در پیش آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست؟ هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟ آن کَس است اهلِ بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟ هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست؟ باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش کاین دل غم‌زده سرگشته، گرفتار کجاست؟ عقل دیوانه شد، آن سلسلهٔ مشکین کو؟ دل ز ما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست؟ ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش، بی‌یار مهیّا نشود، یار کجاست؟ حافظ از بادِ خزان، در چمنِ دهر مَرَنج فکرِ معقول بفرما، گلِ بی‌خار کجاست؟ 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۲۰🔶 روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست می ز خُمخانه به جوش آمد و می‌باید خواست نوبهٔ زهدفروشانِ گران جان بگذشت وقتِ رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورَد؟ این چه عیب است بدین بی‌خردی، وین چه خطاست؟ باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد بهتر از زهدفروشی، که در او روی و ریاست ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق آن که او عالِم سِرّ است، بدین حال گواست فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟ باده از خون رَزان است، نه از خون شماست این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بی‌عیب کجاست 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۲۱🔶 دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت به تماشای تو آشوب قیامت برخاست پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست 🌀 @Sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۲۲🔶 چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من، خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال، هان که از این پرده کار ما به نواست مرا به کار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم گرم به باده بشویید حق به دست شماست از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب که رفت عمر و هنوزم دِماغ پُر ز هواست ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست 🌀 zil.ink/sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۲۳🔶 خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمالِ چهرهٔ تو حجت موجه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید هزار یوسف مصری فتاده در چَهِ ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست به حاجبِ درِ خلوت سرایِ خاص بگو فُلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگهِ ماست به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست اگر به سالی حافظ دری زند بگشای که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست 🌀 zil.ink/sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۲۴🔶 مطلب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مست که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست می بده تا دهمت آگهی از سِرِّ قضا که به رویِ که شدم عاشق و از بوی که مست کمر کوه کم است از کمر مور این جا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست به جز آن نرگس مستانه که چشمش مَرِساد زیر این طارِم فیروزه کسی خوش ننشست جان فدای دهنش باد که در باغ نظر چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست 🌀 zil.ink/sorush_cfu 🌀
🔹صدای سخن عشق🔹 🔶غزل شماره ۲۵🔶 شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود ببین که جام زُجاجی چه طُرفه‌اش بشکست بیار باده که در بارگاه استغنا چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست از این رِباط دودر، چون ضرورت است رَحیل رِواق و طاقِ معیشت، چه سربلند و چه پست مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش که نیستی است سرانجام هر کمال که هست شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر به باد رفت و از او خواجه هیچ طَرف نبست به بال و پَر مرو از ره که تیر پرتابی هوا گرفت زمانی، ولی به خاک نشست زبان کِلکِ تو حافظ چه شکر آن گوید که گفتهٔ سخنت می‌برند دست به دست 🌀 zil.ink/sorush_cfu 🌀