*تلنگر ....*
هر چی به خودم سخت بگیرم در شناسایی نقطه ضعفهام بهتر میتونم خودم رو از شرشون خلاص کنم . یادم باشه تا وقتی که بی کار باشم، وسوسه ها روم بیشتر اثر داره. پس از خدا ذکر دائم بخوام و توجه همیشگیِ در محضرش بودن! این هوشیاری من رو از وسوسه و گناه حفظ میکنه انشالله...
این طوری دلم آرام با او بودن می شه و جانم مبرا از هر چه غیر او ...مگه بهشت غیر از اینه؟!
*تلنگر...*
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
نمازگزار، محبت فرشتگان را نصیب خود می کند. [نماز] هدایت و ایمان، نور معرفت، برکت در روزى و آسایش تن است.الخصال/ص522/ح11
زمانی که انسان نزد خالق خویش فروتنی می کند و اعتراف به کوچکی خود می کند، خداوند و کارگزارانش نیز به او محبت می کنند.
https://eitaa.com/sotonediin
۵. وحدت
آخرین جمله ای که در آن عبادتگاه بر دفتر او نقش بست، این گونه بود: «تا هنگامی که این نمازها در مساجد برقرار است، به خاطر اتحاد و هماهنگی ناشی از آن، مسلمانان هیچ گاه شکست را تجربه نخواهند کرد».
در آنجا احساس غریبی میکرد و از این اتحاد و یکی شدن با هم و با مخلوق عالم در شگفت مانده بود. دگرگون به نظر میرسید و رنگی بر چهره اش نمانده بود. از دور او را میپاییدم. غریبه بود. نمی شناختمش. پس از نماز، در مسجد، گوشه ای دنج، تنها چه میکرد؟ جمعیت رفته رفته کم میشدند. تعداد اندکی در مسجد مانده بودند، ولی آن مرد همچنان آنجا بود، گویی سر جا میخکوب شده باشد.
جلو رفتم، او مرا دید. زبان مرا میدانست. سلام کردم و در کنارش نشستم. گفتم: غریبه ای؟ گفت: آری، تازه به قاهره آمده ام.
پس از آشنایی، داستان دگرگونی اش را برایم تعریف کرد و گفت: شرق شناسم و برای مطالعه تاریخ و آثار باستانی مصر، به قاهره آمده ام. امروز پس از دیدار از چند مرکز علمی و دیگر آثار باستانی، دوست داشتم مساجد اینجا را ببینم. به اتفاق همراهانم به این مسجد رسیدیم. وقت نماز بود و مردم برای نماز جماعت خود را آماده میکردند. تا اینکه آنها به صف ایستادند و نماز را پشت سر امام آغاز کردند.
آنها با چه عظمت و چه شکوهی برمی خاستند، مینشستند و سر بر سجده گاه خدای خود مینهادند و عبادت میکردند. آرامشی که در میانشان موج
می زد، شاید، آرام بخش ترین لحظات مرا در پی داشت. من با دیدن عبادت آنها تنها به یک چیز فکر میکردم. این پرسش در ذهنم نقش میبست که آخر، چگونه انسانهایی با دیدگاههایی گوناگون این گونه عاشقانه و به هم فشرده، به اتفاق، توحید را فریاد میکنند.
از هیبتشان، تنم به لرزه در آمد. وقتی اطرافم را نگاه کردم، هیچ کدام از همراهانم آنجا نبودند. همه برای ادای نماز به صفوف جماعت پیوسته بودند و من تنها، در برابر جماعتی بس عظیم، انگشت حیرت بر دهان، مانده بودم. پس از پایان نماز، تاب نیاوردم. وارد شدم و در گوشه ای نشستم و تنها توانستم با کلمات، شگفتیام را بر کاغذ بیاورم و دیگر هیچ.
سپس آخرین جمله ای را که نوشته بود، برایم خواند: «به امید پیروزی همه مسلمانان». [۱]
----------
[۱]: محمد مهدی تاج لنگرودی، واعظ اجتماع، بی جا، دفتر نشر ممتاز، ۱۳۷۴، صص ۲۴ و ۲۵.
https://eitaa.com/sotonediin
۶. مانور سیاسی (نماز وحدت)
حال، مأمون کمی آسوده خاطر، در گوشه ای از کاخ خود نشسته بود و از اینکه پس از تلاش فراوان توانسته بود امام رضا علیه السلام را به پذیرش ولایت عهدی راضی کند، شادمان بود و داشت به آینده میاندیشید. او حاضر بود برای محکم شدن پایههای حکومتش، هر کاری را انجام دهد. او بهترین مشاوران را در اختیار داشت و برای اینکه نظر ایرانیان را جلب کند، مرکز خلافت را از بغداد به مرو یکی از شهرهای ایران آورده بود. او با آوردن امام رضا به مرو، میخواست از حمایت علاقه مندان اهل بیت در ایران بهره مند شود. در مرحله بعد، از امام خواسته بود تا ولایت عهدی او را بپذیرد، ولی امام نپذیرفته بود.
امام هم میدانست که این کار مأمون تنها نیرنگ و حیله است. پس خود را از تصمیم مأمون کنار کشید. او میدانست که در میان مردم جایگاه خوبی ندارد و حالا میخواست با استفاده از جایگاه والای امام رضا علیه السلام، چهره ای دوست داشتنی از خود بسازد. همه در کاخ مأمون گرد هم آمده بودند تا چاره ای بیندیشند. ناگهان یکی از وزرای او گفت: «همه میدانیم که اکنون ماه رمضان رو به پایان است و چند روز دیگر عید فطر از راه میرسد. بهتر است شما از امام رضا علیه السلام بخواهید تا به جای شما نماز عید را بخواند. با این کار، یعنی نرفتن شما و معرفی امام به عنوان جانشینی برای برگزاری نماز عید فطر، همه چیز به نفع شما خواهد شد.
مأمون این نظر را پذیرفت. فردای همان روز نزد امام رضا علیه السلام رفت و این درخواست را با او در میان نهاد. امام رضا علیه السلام نخست از پذیرش خواسته مأمون سر باز زد. مأمون با پافشاری فراوان از امام خواست تا این کار را بپذیرد. امام علیه السلامبه مأمون رو کرد و گفت: «تنها به یک شرط خواسته ات را خواهم پذیرفت. » مأمون منتظر بود تا امام شرط خود را بیان کند.
- «به این شرط نماز را اقامه خواهم کرد که بنا به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام عمل کنم، آیا میپذیری؟ »
مأمون که از سنت نمازگزاری پیامبر و علی علیه السلام بی خبر بود، میپنداشت تفاوت فقط در به جا آوردن برخی مستحبات است. بنابراین، با شادمانی گفت: «هرگونه که میخواهید، رفتار کنید».
صبح روز عید فطر بود و همه شنیده بودند که نماز را امام به جماعت میخواند. برای همین، از ساعتهای اولیه سحرگاه، همه در برابر خانه امام رضا علیه السلام گرد آمده بودند. راهها از فراوانی جمعیت بسته شده بود و زنان و کودکان بر بام خانهها ایستاده بودند و انتظار میکشیدند تا امام از منزل خارج شود. آنان آمده بودند تا بنا به آنچه امام علیه السلام وعده داده بود، نماز را به سنت پیامبر و علی علیه السلامبخوانند.
ناگهان فریادی همگان را به خود آورد: «امام میآید، امام میآید». همه راه را گشودند تا امام از میان جمعیت بگذرد. امام بسیار شاداب بود و دعایی زیر لب زمزمه میکرد و عید را به جمعیت حاضر تبریک میگفت. عمامه سفیدش را بر سر گذاشت و لباسش را بالا زد. مردم تا به حال این گونه نماز عید را نخوانده بودند. هر سال خلفای عباسی نماز را با تشریفات بسیار میخواندند. گویا هدفشان از برپایی نماز خودنمایی بود؛ نه برپایی فریضه الهی، ولی این نماز با نماز سالهای گذشته تفاوت داشت. امام از جمعیت خواست که کارهای او را تکرار کنند. امام با پای برهنه به راه افتاد. امام شترهای آذین بسته شده ای را که از سوی مأمون برای ایشان تدارک دیده شده بود، به کناری زد و پیاده در صف اول جماعت راهی مصلا شد. جمعیت بسیار زیادی پشت سر امام به راه افتادند. امام با صدای بلند «اللّه اکبر» میگفت و دیگر مسلمانان هم تکرار میکردند. زنانی که بر بامها ایستاده بودند، رفته رفته از بامها به زیر میآمدند تا به خیل نمازگزاران بپیوندند. فرماندهان سپاه مأمون و مأموران او هرگز چنین جمعیتی ندیده بودند. ترس عجیبی در دلشان خانه کرده بود. جمعیت با شکوه، همچنان حرکت میکردند و با فریادهای «اللّه اکبر» رفته رفته به مصلا نزدیک میشدند.
فضل بن سهل، جریان را به مأمون خبر داد. مأمون که هرگز گمان نمی کرد این چنین خبری بشنود، برآشفت. او گمان میکرد حالا مردم در مصلا به آرامی مشغول خواندن نمازند و دلهای مردم رفته رفته به سوی او میگراید، ولی هرگز این چنین نبود. او نمی دانست که این نماز از نظر امام نماز وحدت است و او یارای مقابله با نمازگزاران را ندارد و هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد که به استحکام حکومتش ضربه بزند. مأمون به امام پیغام داد که دست از این کار بردارد. امام که میدانست مأمون به هراس افتاده و مأمورانش را خواهد گماشت تا از برپایی نماز جلوگیری کنند، سوار بر شتری شد و از میانه راه به خانه بازگشت تا مأمون در خیال خام خود باقی بماند. [۱]
----------
[۱]: اصول کافی، ج ۱، ص ۴۸۹.
https://eitaa.com/sotonediin
۱. نجات از عذاب قبر
از خواب که برخاست، آرامشی عجیب سرتاسر وجودش را فرا گرفته بود. از آنچه در خواب دیده بود شگفت زده به نظر میرسید. هرگز فکر نمی کرد خوابی به این شفافی دیده باشد. از جا برخاست. به ساعت نگاهی کرد. هنوز تا اذان صبح پانزده دقیقه باقی مانده بود. به حیاط رفت تا خود را برای رفتن به مسجد آماده کند. هنوز در اندیشه خوابی بود که دیشب دیده بود. وضو گرفت و به اتاق برگشت. عینکش را بر چشم گذاشت و قرآن را از روی تاقچه اتاقش برداشت و نشست جای همیشگی اش و شروع به خواندن قرآن کرد. هنوز چند آیه نخوانده بود که صدای اذان از مسجد محل به گوش رسید. بی درنگ قرآن را بوسید و آماده شد تا در نماز جماعت شرکت کند. همین گونه که در راه میرفت، به ملافتح علی سلطان آبادی فکر میکرد. ملا فتح علی، امام جماعت محلشان بود که هر روز نماز را پشت سر او میخواند، ولی امروز حس عجیبی نسبت به ملاعلی داشت. میدانست که با دیدن او خواب دیشب دوباره برایش تداعی میشود. در خواب، اسم او را چه واضح شنیده بود. نماز جماعت آغاز شد. همه پشت سر ملاعلی نماز را خواندند. نماز جماعت که به پایان رسید، مردم رفته رفته مسجد را ترک میکردند و ملاعلی مانند همیشه نشسته بود و اعمال مستحب را به جا میآورد. از جا
برخاست و آرام به سوی او حرکت کرد و در کنارش نشست. سالها بود او را میشناخت. پس از احوال پرسی، خواب خود را برای او تعریف کرد.
او به ملاعلی گفت خواب مردی را دیده است که بدون اینکه آثار نیکی از خود بر جا بگذارد، دنیا را ترک کرده، ولی برخلاف تصور همه با چهره ای نورانی و شاد در خوابش آمده و به او گفته که «من در سختی و دشواری بودم و عذاب الهی شامل حال من بود، ولی دو رکعت نماز که ملا فتح علی برای من خواند، مرا از عذاب قبر نجات داد. خدا او را رحمت کند که چنین هدیه ای برایم فرستاد».
ملا فتح علی آرام سرش را به زیر انداخت. گویا بغض گلویش را میفشرد. سکوت برای مدتی بر فضا حکم فرما شد. تا آن لحظه هیچ کس نمی دانست که او برای دیگران نماز میخواند.
مرد عینکش را از چشمش برداشت و با دستمال اشکهای جاری بر گونه هایش را پاک کرد. بعد گفت: «ملا، به من بگو، بگو چه حکایتی است». ملا فتح علی لبخندی زد و گفت: «برادرم! من برای همه کسانی که به خاندان عصمت و طهارت خدمتی هر چند ناچیز کنند، پس از مرگشان نماز اول قبر میخوانم تا اگر مورد قبول واقع شود، تأثیری در حالشان داشته باشد. » بعد هم برای مرد از چگونگی نماز سخن گفت: «در رکعت اول، بعد از حمد، آیة الکرسی و در رکعت دوم پس از حمد، ده بار سوره قدر خوانده میشود و پس از نماز باید بگویی: خدایا ثواب این نماز را به قبر فلان کس برسان». [۱]
مرد شادمان دستان ملا را بوسید و از او خواست پس از مرگش او را فراموش نکند و برایش نماز بخواند.
----------
[۱]: قصص الصلوة، ج ۱، ص ۱۳۴.
https://eitaa.com/sotonediin
۲. نجات از دوزخ
در منطقه ای به نام تبوک، هوا آن قدر گرم بود که جانوران از پناهگاهشان بیرون نمی آمدند. نور خورشید، چشمها را میسوزاند و تحمل این شرایط برایشان مشکل بود. آنان به دستور پیامبر برای جنگ با رومیان در آنجا گرد آمده بودند. خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم در این جنگ حضور داشت.
هر کس سایبانی میجست، حتی دستها دیگر تاب نمی آوردند تا سایبانی برای مردان جنگ باشند. این گرمای شدید و طاقت فرسا، ذهن معاذبن جبل، یکی از سپاهیان را به یاد آتش دوزخ انداخت. او با خود اندیشید و ترس از گرمای آتش دوزخ سراپایش را فرا گرفته بود. او که نمی توانست گرمای خورشید آن روز را تحمل کند، چگونه عذاب را تاب بیاورد. چگونه در آن زمان که هیچ فریادرسی نیست، پناهگاهی بیابد. او در این اندیشه بود و پیوسته پرسشهایی را با خود زمزمه میکرد. رنگ از چهره اش پریده بود و همچون کسی که ترسیده، دست و پایش به لرزه در آمده بود.
ناگهان به خود آمد. دید شماری از سپاهیان به او خیره شده اند و او را زیر نظر دارند. با خود گفت: «نکند آنها مرا ترسو بپندارند و به گمانشان برافروختگی من از ترس باشد. » در همین اندیشهها بود که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را در نزدیکی خود دید. کمی آرام گرفت. بعد به خدمت ایشان رفت تا با پیامبر سخنی بگوید و مایه آرامشش شود. گفت: «یا رسول اللّه! به من
عملی بیاموز تا از آتش جهنم در امان بمانم. » پیامبر فرمود: «سؤالی بس بزرگ پرسیدی، ولی پاسخ آن مشکل نیست». سپس فرمود: «خدا را پرستش کن و چیزی را شریک او قرار نده و نمازهای واجب را به جای بیاور». [۱]
سخن پیامبر آرامش را به قلب معاذبن جبل باز گردانید و او برای همیشه گفته پیامبر را سرلوحه اعمال خود قرار داد.
----------
[۱]: علی بن جمعة العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، ۱۴۲۲ه. ق، چ ۱، ج ۴، ص ۲۲۹.
https://eitaa.com/sotonediin
۳. ورود به بهشت
مسلمانان گروه گروه وارد مسجد میشدند. هر گروه در گوشه ای درباره مسئله ای سخن میگفت. کم کم ازدحام مردم در مسجد زیادتر میشد و بحثها بالا میگرفت. ناگهان در میان این جمعیت، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وارد مسجد شد و ازدحام، به سکوتی آرام بخش تبدیل شد. پیامبر با چهره ای بشاش و لبی خندان، مسلمانان را نگاه میکرد. نفسها در سینه حبس شده بود. همه چشم انتظار بودند و نگاهشان به لبان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله دوخته شده بود؛ چون آنها میدانستند که پیامبر مثل همیشه خوش خبر است و خبرهای خوبی برایشان دارد. چون همیشه در هنگام نزول آیههای بشارت، پیامبر را این گونه خوشحال و خندان دیده بودند.
جمعیت، پیامبر را حلقه زدند. پیامبر سکوت کرده بودند تا همه از هر جای مسجد به آنجا برسند. همهمهها کم کم بالا گرفت. حضرت به یارانش رو کرد و گفت: «اکنون وحی بر من نازل شد، آیا میدانید پروردگار،
به بندگان نمازگزار چه بشارتی داده است؟ » گفتند: «نه، خدا و رسول او بهتر میدانند، ما آماده شنیدن هستیم».
پیامبر به نقل از خداوند فرمود:
هر کس نمازهای پنجگانه را در وقت آن به جای آورد و از آنها محافظت نماید (آنها را سبک نشمارد)، مرا (خداوند را) ملاقات میکند، در حالی که عهد بسته ام، وی را وارد بهشت سازم و هر کس چنین نکند، مرا بدون چنین پیمانی، ملاقات خواهد کرد. اگر خواستم او را عذاب میکنم و اگر بخواهم میبخشم.
مسلمانان با شنیدن این بشارت، اشک شوق از دیدگانشان جاری شد و خدا را به خاطر این نعمت بزرگ سپاس گفتند. از آن پس نماز را محکم تر و پرصلابت تر به جای آوردند و در پاسداشت آن کوشیدند. [۱]
----------
[۱]: وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۹۰.
https://eitaa.com/sotonediin
۱. آموزش غلط
درِ خانه اش را آرام بست تا اهل خانه از خواب بیدار نشوند. پا به کوچه نهاد. میخواست به خانه همسایه اش برود، همو که تازه یک روز بود با راهنماییهای او به دین اسلام گرویده بود. در مسیر راه به رویدادهای دیروز میاندیشید و لحظات سپری شده را با آن مرد مسیحی تازه مسلمان در ذهن مرور میکرد.
دیروز، پیش از طلوع آفتاب به سراغش رفت و هر دو با هم به مسجد رفتند. وضو گرفته و به نماز ایستادند. نمازهای نافله را با هم خواندند. سپس، مرد تازه مسلمان عزم رفتن به خانه داشت که دوستش خواندن نماز صبح را به او یاد آوری کرد. نماز صبح را با هم خواندند. مرد تازه مسلمان به دوستش نگاه کرد و گفت:
«حال که نماز صبح را خواندیم بهتر است برویم؛ چون صبح آغاز شده و زمان کسب و کار است»، ولی مرد اصرار داشت که نمازهای مستحبی نیز خوانده شود و به همین ترتیب به بهانههای گوناگون، مسیحی تازه مسلمان
شده را تا نزدیک ظهر در مسجد نگه داشت. در این هنگام، وقت نماز ظهر و عصر شده بود، با هم نماز را به جا آوردند. مرد که فرصت را غنیمت شمرده بود و به خیال خودش ثواب میکرد گفت: «تو که تا به این ساعت صبر کرده ای و چیزی نخورده ای، پس نیت روزه کن» و به همین ترتیب او را با شکم گرسنه تا یکی دو ساعت بعد از مغرب در مسجد نگه داشت. بعد هر یک به سمت خانه خود حرکت کردند.
صبح فردای همان روز که ماجرا روی داده بود، مرد از خانه اش بیرون آمد و به سوی خانه مرد تازه مسلمان حرکت کرد تا برای ادای نماز او را به مسجد ببرد. به خانه همان مرد رسید. آرام در را کوبید. هوا تاریک بود. مرد فریاد زد «کیست که در را میکوبد. » پاسخ شنید: «برادر مسلمانت، آمدهام برای عبادت و نماز، باهم به مسجد برویم. » مرد تازه مسلمان بدون اینکه حتی زحمت باز کردن در را به خود بدهد و در را بگشاید، گفت: «ای مرد! این دین برای آدمهای بیکار خوب است. ما استعفا دادیم و به دین اولمان برگشتیم، حال تو برو و ما را به حال خود بگذار».
صدای همهمه از جمع بلند شد و هر کس در این باره و آموزش غلط مرد مسلمان درباره نماز و مسائل دینی، سخنی میگفت. امام صادق علیه السلام پس از نقل این داستان، فرمود: «این جور نباشید؛ این شخص، انسانی را مسلمان کرد و (با آموزش نادرست) او را با دست خودش مرتد و کافر کرد». [۱]
----------
[۱]: مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۶، ص ۲۱۳.
https://eitaa.com/sotonediin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴آجرک الله یا صاحب الزمان🏴
ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم
محتاج عطا و کرم فاطمه ایم
سالروز شهادتِ مظلومانه و جانسوز بانوی دو عالم ، حضرت فاطمهِ زهرا س را،
به قلب محزون و مغمومِ امام عصر عج ،و همه شیعیانشان تسلیت عرض مینماییم.
https://eitaa.com/sotonediin
*بزرگترین آرامش را زمانی حاصل میکنی که*
*بفهمی در نماز با کسی در روی زمین صحبت نمیکنی*
*بلکه با خالق آسمان ها صحبت میکنی....*
https://eitaa.com/sotonediin
۲. تحمیل
صدای اذان که به گوش رسید پدر مثل همیشه از جا برخاست و تک تک اهالی خانه را برای نماز برخیزاند. رضا هم مثل همیشه سرش را زیر پتو برده بود تا شاید این بار از ضرب و شتم پدر که میخواست به اجبار او را از خواب برخیزاند در امان بماند. رضا هنوز به سن تکلیف نرسیده بود و نماز خواندن برایش واجب نبود، ولی پدر عقیده داشت که همه فرزندانش باید نماز بخوانند. مادر که از این کار پدر بسیار اندوهگین میشد، گاهی به شوهر اعتراض میکرد و میگفت :
تشویق بهتر و کار سازتر است و بهتر میتواند افراد را به این فریضه الهی ترغیب کند، ولی پدر توجهی به او نداشت و میگفت:
«این چه حرفی است که میزنی، بچهها باید یاد بگیرند از بچگی نمازشان را بخوانند. » همسر نیز پاسخ میداد: «بله، بهتر است یاد بگیرند، ولی در این هدف، باید شیوه ای در پیش بگیریم که بچهها از نماز زده نشوند، مثلاً فلسفه نماز را برای آنها تشریح نماییم و فواید و آثار مادی و معنوی این فریضه را برای آنها برشماریم، در این صورت مؤثرتر است»، ولی این حرفها نمی توانست در شیوه این مرد اندک تأثیری داشته باشد و او را از روشی که داشت، باز دارد. رضا هم هر روز صبح بنابر عادت و بدون هیچ انگیزه ای برمی خاست و برای در امان ماندن از خشم پدر به حیاط میرفت و وضو میگرفت. او حتی هنوز نمی دانست، شیوه صحیح وضو گرفتن چگونه است؟ بعد به اتاق میآمد و در حالت خواب و بیداری دو رکعت نماز میخواند و به سرعت به رختخواب میرفت. او خود هم میدانست که به سبب ترس از ضربههای عصای پدر از خواب برخاسته و نماز میخواند.
همین ترس باعث شده بود که رضا برخی شبها آرامش نداشته باشد. او خوابهای وحشتناک میدید و با وحشت از خواب میپرید و در این میان تنها مادرش بود که با دلسوزی به سراغ او میرفت، او را در آغوش میکشید و نوازش میکرد و به او دلداری میداد. همه فرزندان میدانستند که هیچ حرفی در پدرشان کارگر نیست و او با این شیوه نادرست، رشد کرده است.
روزها و سالها به همین ترتیب میگذشت. برخی روزها، رضا هنگام نماز خود را پنهان میکرد تا پدر او را نبیند و دوباره او را به خواندن نماز وادار نکند. وقتی هم از او میپرسید که آیا نمازت را خوانده ای؟ رضا به دروغ پاسخ مثبت میداد. رضا رفته رفته رشد میکرد تا اینکه جوان برومندی شد که دیگر میتوانست خودش تصمیم بگیرد. پدر او نیز مرد پیر و سالخورده ای شده بود که دیگر توان گذشته را نداشت و نمی توانست فرزندانش را به انجام دادن کاری وادار سازد. از آن پس رضا بدون اینکه از کسی ترسی به دل داشته باشد، نمازهایش را ترک کرد و دیگر هیچ توجهی به دین نداشت. او که خاطرههای تلخ گذشته را مرور میکرد، همیشه با نفرت از دین و نماز سخن میگفت.
پس از سال ها، او به دانشگاه رفت و در رشته پزشکی پذیرفته شد. حالا پس از گذشت سالها او پزشکی شده بود که به دین و نماز توجهی نداشت و به گروههای مارکسیستی وارد شده بود. گروههایی که دین را نفی میکنند. او محصول تربیت نادرست دینی از سوی پدر خود بود که اکنون، به شخصی
دین گریز تبدیل شده بود. [۱]
----------
[۱]: تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۳۷۳.
https://eitaa.com/sotonediin
🌷نماز در دوران جوانی🌷
امام باقر(ع) به جوانان توصیه کردند:
«ای طالب علم! نماز را به پا دار،
قبل از آنکه پیری و سستی فرا رسد که آن وقت قدرت نمازگزاردن را نداری و برای تو میسر نیست (و شاید اشاره به پس از مرگ باشد)».
https://eitaa.com/sotonediin
۳. احساس تحجر
مدام به ساعت خود نگاه میکردند و منتظر لحظه پرواز و حرکت بودند. انگار از چیزی فرار میکردند. صورت هایشان از خجالت سرخ شده بود. مدام در چشمان مسافران، تعجب زده خیره میشدند. میخواستند بدانند در پشت آن چشمها چه میگذرد. برایشان مهم بود که دیگران درباره این عمل استاد و گروه ایرانی چه فکر میکنند. استاد از دست آنها دلگیر بود. کم کم داشت وقت نماز میگذشت و هواپیما مدت کمی برای سوخت گیری در شهری فرود آمده بود. پس باید عجله میکرد. نمی توانست در این باره با گروه بحث کند؛ چون میترسید نمازش قضا شود. تنها آخرین حرفش برای هدایت آنها این بود که:
نماز را هیچ وقت و در هیچ مکانی ترک نمی کند.
آنها را نیز به این امر سفارش کرده بود. استاد به اصرار اطرافیان که خواستار ترک نماز شده بودند، توجهی نکرد. آنها میگفتند که ما در برابر این جمعیت که از هر ملیتی هستند خجالت میکشیم. در حال حاضر که عصر تکنولوژی است و دانشمندان، کرات آسمانی را کشف و فتح میکنند، نمازخواندن نشانه ای از پیشرفت نیست، بلکه علامت عقب ماندگی و واپس گرایی است.
خلاصه اینکه، استاد را از خواندن نماز در بین این جماعت اروپایی نهی میکردند. استاد بدون کمترین توجهی به آنان، در کنار پلههای هواپیما به نماز ایستاد و با آرامش نمازش را به جا آورد. پس از پایان نماز در حالی که از جا بلند میشد، به گروه مهندسان کشاورزی که همه ایرانی بودند، گفت: «پای بندی به باورهای دینی که مصلحت اندیشی نیست، بی حالی خجالت دارد». سپس به سمت درهای ورودی هواپیما حرکت کرد. جالب این بود که همه مسافران و حتی میهمانداران هواپیما به نشانه احترام به استاد در دو طرف پلکان صف کشیده و منتظر ورود ایشان بودند. آنان جذب شخصیت معنوی استاد شده بودند.
هواپیما دوباره خودش را به دل آسمان زد و به پرواز درآمد، ولی دیری نگذشت که دچار نقص فنی شد. جالب اینکه نقص فنی به خودی خود برطرف شده بود. پس از مدتی یکی از میهمانداران هواپیما نزد جمع ایرانی آمد و به یکی از همراهان استاد رو کرد و گفت: «هواپیما تا لحظاتی پیش دچار نقص فنی شد و ما در عجب مانده ایم که چگونه این نقص برطرف شده است، ولی اکنون حس میکنیم که این بلا به خاطر این مرد خدایی از سر ما گذشته است و ما از یک خطر قطعی نجات یافتیم».
همراهان استاد، پس از آنکه بار دیگر تأثیر نماز را در زندگی دیدند، پشیمان شدند. این را میشد از چهره و نگاه شرمنده آنان خواند. از استاد عذرخواهی و از درگاه حق طلب بخشش کردند و این گروه تا مدتها از این قضیه درس عبرت گرفتند و بنا به گفته استاد، در هیچ زمان و هر مکانی نماز را ترک نکردند. [۱]
----------
[۱]: ستاد اقامه نماز، نماز پیوند خلق و خالق، بی جا، صص ۲۸ و ۲۹.
https://eitaa.com/sotonediin
🔹وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
🔸و خداوند به اعمالی که انجام میدهید آگاه است
🔸And Allah is well aware of what
you do
📗سوره منافقون، آیه 11
https://eitaa.com/sotonediin
🌷 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) :
✍ إن قارَفتَ سَيِّئَةً فَعَجِّل مَحوَها بِالتَّوبَةِ
🖌 اگر مرتکب گناه شدی ، به سرعت آن را با توبه نابود کن.
📙 تحف العقول ، ص۸۱
☀️ به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/sotonediin
«امروز باید پرسش خود را نزد امام صادق علیه السلام مطرح کنم و پاسخش را بدانم». این سخنی بود که عبید بن زراره با خود گفت. قصد داشت از منزل خارج شود و خود را نزد امام صادق علیه السلام برساند و پاسخ پرسش را بشنود.
هیچ کس نتوانسته بود به درستی پاسخش را بدهد. او میخواست گناهان کبیره را بشناسد. چیزهای زیادی درباره گناهان کبیره شنیده بود، ولی از تعداد آنها اطلاعی نداشت. چاره را در آن دید که این مسئله را با امام در میان بگذارد. به سوی خانه امام به راه افتاد. در راه پرسش خود را در ذهن مرور کرد تا بتواند به خوبی پاسخ آن را دریابد. به مکان درس امام نزدیک شد. امام هنوز نیامده بود. در گوشه ای نشست و با یکی از دوستان خود به گفت وگو پرداخت تا اینکه پس از مدت اندکی امام وارد شد و همه برخاستند. امام صادق علیه السلام آماده میشد تا بحث آن روز را آغاز کند. ناگهان عبید اجازه خواست تا پرسشی را مطرح کند. امام عبید بن زراره را به خوبی میشناخت. او از شاگردان خوب امام بود. امام به او اجازه داد. عبید بن زراره خود را به صف اول رساند و رو به روی امام نشست و پرسید:
«ای فرزند رسول خدا! میخواهم بدانم گناهان کبیره چند تاست؟ »
امام که از این پرسش عبید لبخند رضایتی بر لبانش نشسته بود گفت: «نوشتههایی از امام علی علیه السلام در دست است که در آن به چند گناه کبیره اشاره شده است. گناهانی چون کفر به خداوند، کشتن انسان، عاق پدر و مادر شدن، ربا گرفتن، خوردن مال یتیم».
عبید همچنان منتظر بود تا امام باقی گناهان را بگوید، ولی امام سخنش را قطع کرد و عبید در شگفتی فرو ماند. بسیاری از گناهان کبیره، همچون ترک نماز در این سخن امام نیامده بود. از این رو، از امام پرسید: «شما به خوردن مال یتیم به عنوان گناه کبیره اشاره کردید، ولی به ترک نماز اشاره نکردید. حال پرسش من این است: آیا گناه خوردن مال یتیم بزرگ تر است یا ترک نماز؟ »
امام صادق علیه السلام فرمود: «عبید! گناه ترک نماز، بزرگ تر است. » «یابن رسول الله! پس چرا ترک نماز از گناهان کبیره به شمار نرفته است؟ » حضرت فرمود: «عبید! اولین گناه کبیره ای را که من برشمردم چه بوده»؟ عبید پاسخ داد: «کفر به خداوند، یابن رسول اللّه». امام صادق علیه السلام فرمود: «بی شک ترک کننده نماز، بدون هیچ گونه علتی کافر است».
عبید که حالا میدید پاسخ پرسش خود را به روشنی دریافته، شادمان شد و دانست که ترک نماز یکی از نمودهای کفر است. [۱]
----------
[۱]: وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۵۴.
https://eitaa.com/sotonediin
نورچشمی ها در نماز😍
بیشترین دعای امیر المؤمنین علیه السلام این آیه شریفه بود:
﴿رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنِ وَ آجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ فرقان،۷۴.؛
پروردگارا! همسران و فرزندان ما را نور چشم ما گردان و ما را امام و پیشوای پرهیزگاران قرار بده. »
👇👇👇👇
خود آن حضرت قسم خوردند و فرمودند: این که من از خدا خواستم فرزندان مرا نور چشمم قرار دهد، مرادم این نیست که فرزندانم زیبا و خوش قد و بالا باشند، بلکه از خدا خواستم که فرزندانم گوش به فرمان خدا باشند و از خدا ترسان تا وقتی به آنها نگاه میکنم چشمانم روشن شود.
--------
📚 داستان های سمت خدا - ج ۲، ص ۱۶۱
https://eitaa.com/sotonediin
نماز
آیات زیادی وجود دارد که میگوید اگر نماز درست شود همه فضایل از برکت نماز درست خواهد شد و در صورت آسیب دیدن نماز همه فضایل از دست میروند. اگر همه فضایل اسلامی را به دانه های تسبیح تشبیه کنیم نماز یکی از آنها نیست؛ بلکه بند تسبیح است. هر یک از این فضایل اگر آسیب ببیند یک دانه تسبيح ناقص شده است؛ اما نماز اگر آسیب دید همه دانه های تسبیح از دست میرود.
https://eitaa.com/sotonediin
توجه ویژه خداوند به نماز
نماز در بین عبادات از امتیاز خاصّی برخوردار است، خدای سبحان در آغاز دریافت وحی حضرت موسی (علیهالسلام) ضمن اشاره به معارف کلی دین، نماز را انتخاب کرده و میفرماید:
«...اقم الصلاة لذکری؛
... نماز را برای یاد من بپا دار.» از این آیه دو نکته روشن میشود:
۱) نماز اختصاص به شریعت خاتم الانبیاء (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) ندارد.
۲) إقامه نماز باید برای یاد خدا باشد.
نماز یکی از بزرگترین عبادتی است که قرآن به آن دعوت میکند. هنگامی که علی (علیهالسّلام) با مشکلی برخورد میکرد به نماز برمیخاست و پس از نماز به دنبال حل مشکل به راه میافتاد و آیه را قرائت میفرمود. تکیه گاه درونی انسان صبر و تکیه گاه برونی نماز است.
«یا ایها الّذین امنوا استعینوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرین؛
ای افراد با ایمان از صبر و استقامت و از نماز (در برابر حوادث سخت زندگی) کمک بگیرید. (همانا) خداوند با صابران است». در این آیه به دو اصل توصیه شده نخست مسالهی خود یاری و اتکا به نفس که به عنوان صبر از آن یاد گردیده و دیگر اتکاء به خداوند که با نماز به آن اشاره شده است.
این آیه دلالت دارد بر اینکه تشریع نماز لطفی است از جانب خداوند به بندگان خود که به آن وسیله بر انجام سایر عبادات توفیق حاصل کنند چنانکه فرمود:
«ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ نماز از عمل قبیح و ناپسند انسان را باز میدارد»
https://eitaa.com/sotonediin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽| شهید بهشتی:
مسلمان حق ندارد در برابر قدرتها مرعوب باشد؛ هر قدرت انسانی، یا هر قدرت طبیعیِ بالاتر از آن. معنای نماز همین است.
📚بیست و هفت جمله، ص۱۵۴
https://eitaa.com/sotonediin
🔴تجارت بیسود
✍در تعجب بودم اين همه سود، اين همه خوشي، ديدن مناظر زيبا ، همسفران باصفا، با اين همه چرا وقتي از امام صادق (علیه السلام) براي اين سفر استخاره گرفتم جواب ايشان منفي بود. به هر حال به ما كه خوش گذشت. سود بسياري هم نصيبمان شد، تا حالا در هيچ سفري اين همه سود به دست نياورده بودم. به مدينه كه رسيدم، به منزل امام رفتم و گفتم: اي فرزند پيامبر با اين كه شما فرموديد جواب استخاره بد است، اما در اين سفر خيلي به ما خوش گذشت و سود فراواني نيز به دست آورديم.
امام صادق (علیه السلام) لبخندي زد و فرمود:
به ياد داري در يكي استراحتگاه ها، از شدت خستگي خوابت برد، وقتي بيداري شدي ديدي آفتاب طلوع كرده و نماز صبحت قضا شده است.
با اين صحبت جا خوردم و گفتم، بله كاملاً درست است، گويي شما همراه ما بوده ايد.
سپس امام (علیه السلام) فرمود: اگر آنچه خداوند به تو داده است را در راه او صدقهدهي، جبران آن دو ركعت نماز قضاي تو نميشود.
کتاب پر پرواز ؛ ص 14 به نقل از جهاد با نفس، ج2، ص76.
https://eitaa.com/sotonediin
۲. دوزخ
همیشه این گونه بود. وقتی فرشته وحی بر پیامبر نازل میشد، آرامشی عجیب او را فرا میگرفت. حالا هم پیامبر خدا، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به آسمان چشم دوخته بود و میدید که فرشته وحی به سویش میآید. پس آماده دریافت وحی شد. جبرئیل آرام آرام به پیامبر نزدیک شد و سلام کرد و پیامبر نیز پاسخ داد. جبرئیل در همان حالت همیشگی در حال دریافت وحی پروردگار بود که ناگهان صدای وحشتناکی به گوش رسید. صدایی که گویا از عالمی دیگر بود و تنها پیامبر خدا و جبرئیل این صدا را شنیدند. پس از شنیدن این صدا، چهره جبرئیل دگرگون شد. گویا میدانست که این صدا از کجاست و میدانست چه روی داده است. پیامبر با حیرت به جبرئیل خیره شده بود و نمی دانست حکایت این صدا که سبب دگرگون شدن حال جبرئیل شده، چه بود. برای همین، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله پرسید: «این چه صدایی بود ای جبرئیل؟ »
جبرئیل با همان حالت گفت: «ای محمد صلی الله علیه و آله، خداوند در دوزخ، چاهی قرار داده است هم اکنون سنگ سیاهی را در آن انداختند که پس از سیزده هزار سال، آن سنگ به ته آن چاه رسید. » پیامبر که تا کنون چنین چیزی را نشنیده بود با تعجبی دو چندان پرسید: «آن چاه، جایگاه چه کسانی است؟ »
جبرئیل پاسخ داد: «جایگاه بی نمازان و... ».
پس از این، پیامبرخدا این داستان را برای مسلمانان باز گفتند. مسلمانان پس از شنیدن این ماجرا، چند و چون این عذاب را از پیامبر جویا شدند.
عرق بر پیشانی همه مسلمانان نقش بسته بود؛ زیرا هیچ کدام نمی دانستند که آیا نمازشان مورد قبول پروردگار خواهد بود یا نه. گروهی از آنان هم که به سبب تنبلی، در خواندن نمازشان کوتاهی میکردند تصمیم گرفتند از آن پس در به جا آوردن نماز دقت بیشتری کنند. [۱]
----------
[۱]: عبداللّه جوادی آملی، اسرار الصلوة، قم، دارالاسراء، ۱۳۷۳، ص ۳۱.
https://eitaa.com/sotonediin
۱. سبک شماری نماز
اللّه اکبر گفت. هنوز زمانی نگذشته بود که سلام پایانی نماز را به زبان آورد. گویی چشم به هم زدنی نمازش طول کشید. با عجله از جایش بلند شد و خواست از مسجد بیرون برود.
راستش، آن قدر نمازش را سریع خواند که نظر هر بیننده ای را به خود جلب میکرد. قصد فضولی نداشتم ولی تاب نیاوردم؛ چون ندیده بودم کسی این گونه نماز بخواند. نزد او رفتم. سلام کردم و گفتم: «به نظر من نماز شما صحیح نیست». در همین هنگام که ما مشغول صحبت بودیم، دو نفر دیگر هم به ما پیوستند. گویی نمازخواندن این مرد برای آن دو هم جالب بوده است. اولی گفت: «نماز خواندن تو، همچون منقارزدن کلاغ بر زمین است. » دومی گفت: «اگر در نماز جماعت شرکت کنی، آن گاه از صحیح بودن نمازت خاطر جمع میشوی».
مرد نگاهی به ما انداخت و هیچ نگفت. آخر برایمان جوابی نداشت. من از او خواستم که به اتفاق نزد امام علی علیه السلام که هنوز در مسجد حضور داشتند، برویم و از آن حضرت درباره چنین نمازی بپرسیم.
آن مرد با اینکه عجله داشت، پذیرفت و ما چهار نفر به خدمت امام رسیدیم.
یکی از ما، موضوع را مطرح کرد و عجله آن مرد را در خواندن نماز شرح داد. امام علی علیه السلام که خود نیز متوجه نمازخواندن این مرد شده بود، به او رو کرد و گفت: «ای مرد! چه مدت به این شکل نماز میخوانی؟ » مرد گفت: «مدتی است که این گونه نماز میخوانم».
حضرت فرمود: «مَثَل تو مَثَل کلاغ است. اگر به این حال از دنیا بروی، بر دین پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا نرفته ای. » آن گاه بر سخنانش افزود: «همانا دزدترین دزدها، کسی است که از نماز خود بدزدد». [۱]
----------
[۱]: وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۴.
https://eitaa.com/sotonediin
عقوبت سبک شمردن نماز
او باز به نماز ایستاد. شاید تنها چیزی که بانو در برابرش قد میشکست نماز بود. اللّه اکبر، اللّه اکبر از این همه شکوه. وقتی به نماز میایستاد گویی همه جهان با او در سپاس پروردگار هم نوا میشد. بوی عطر یاس در آسمان و زمین موج میزد. وقتی سر بر سجده مینهاد و ذکر میگفت، زمین بر خود میبالید که سجده گاه فاطمه علیهاالسلام شده است. همیشه این گونه نماز میخواند و ساعتها با خدای خود راز و نیاز میکرد.
فاطمه علیهاالسلام پس از پایان نماز مرا به سوی خود خواند و من به خدمت ایشان رسیدم. پس از صحبت دانستم که بانوی من از گروهی از مسلمانان که نماز را سبک میشمارند و به نماز بی اعتنا هستند، بسیار ناراحت است. سپس ایشان جریانی را که برایشان روی داده بود، برایم تعریف کرد.
فاطمه علیهاالسلام خدمت پدر میرسد و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میپرسد: «پدر
جان! ای رسول خدا! زنان و مردانی که به نماز بی اعتنا هستند و نماز را سبک میشمارند، در نزد خدا چگونه اند؟ »
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید:
فاطمه جان! هر کس نماز را سبک بشمارد، خداوند او را به پانزده بلا گرفتار میسازد، شش مورد در دنیا است که عبارتند از: خداوند عمرش را بی برکت میکند،
برکت مال را از او میگیرد،
سیمای صالحان را از چهره اش میزداید،
به اعمال او پاداش نمی دهد،
دعایش را اجابت نمی کند،
او را از نیکوکاران خارج میکند
و به سه بلا هنگام مرگ گرفتارش میکند: ذلیل از دنیا میرود،
در حال گرسنگی میمیرد،
تشنه از دنیا میرود، اگر چه همه آبها را به او بدهند.
سه بلا نیز در قبر دامن گیر او میشود:
زجر میبیند،
گرفتار تنگی قبر میشود،
به تاریکی قبر گرفتار میشود.
سه بلا نیز در روز قیامت او را فرا میگیرد:
او را به سختی بر زمین میکشند،
محاسبه اعمالش سخت است،
نظر لطف خدا از او برمی گردد.
پس از اینکه بانویم ماجرا را تعریف کرد، دستان مبارک خود را بالا برد و در حق تمام مسلمانان دعا کرد و من، آمین گویان همراه او شدم. [۱]
----------
[۱]: سفینة البحار، ج ۲، ص ۴۴.
https://eitaa.com/sotonediin