💠 علم اخلاق
🔹 موعظه آن علم مُتقن صحیح نیست، آن علم دقیق عمیق اخلاق است. اخلاق غیر از موعظه است. اخلاق این است كه آدم نفس را بشناسد که «النّفس ما هی» مجرد است یا مادی؟ قوای او را بشناسد که مجرّدند یا مادی؟ كیفیت ارتباط قوا با نفس را بشناسد. اینكه وجود مبارك پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود شما از جهاد اصغر در آمدید و به فكر #جهاد_اكبر باشید[1] برای همین است. فقه ما یك نور است و علم! فقه, جهاد اصغر را تأمین می كند كه با دشمن چطور بجنگید, اخلاق, جهاد اكبر را فرماندهی می كند که چگونه #ابد را تأمین كنید؟ اگر یك سال و دو سال یا یك میلیارد سال و دو میلیارد سال بود كه قابل گذشت بود، ما هستیم كه هستیم! خب این بدون اخلاق كه نمی شود، اخلاق بدون #معرفت_نفس اصلاً شدنی نیست؛ موضوع آن نفس، قوای نفس، جهاد كبیر و جهاد اكبر است. معمولاً این جهاد چون بیشتر ما با آن هستیم این را می گویند جهاد اكبر، وگرنه این #جهاد_كبیر است نه جهاد اكبر, این اكبرِ نسبی است نه اكبرِ نفسی, جهاد اكبر آن است كه بین عقل و قلب باشد، به اصطلاح بین #عقل_و_عشق باشد. هر دو خوب هستند، هم عقل خیلی خوب است، هم قلب خوب است؛ منتها عقل می گوید من می خواهم بفهمم دیدن سخت است، قلب می گوید فهمیدن مشكل را حلّ نمی كند، دیدن مشكل را حلّ می كند. تو برهان اقامه می كنی خدا هست، جهنم هست، بهشت هست، اینها فهم است، اینها كار حكیم و متكلّم است؛ اما «خود هنر دان دیدن آتش عیان» اگر هنر داری آتش را ببین، جهنم كه الآن موجود است و شعله هم كه دارد. [پس] حرف قلب به عقل این است كه تو می گویی بهشت و جهنم هست باید كار خوب كرد، اینها كه #هنر نیست! هنر این است كه الآن این شعله دارد این شعله را ببین!
خود هنر دان دیدن آتش عیان ٭٭٭ نی گپ دلّ علی النار الدخان[2]
تو یك دود می بینی، می گویی پس آتشی هست. این جنگ بین #عقل_و_قلب است كه در حقیقت آن جهاد اكبر است. آن چون در دسترس نیست این جهاد نفس را كه انسان می خواهد عادل بشود, می خواهد اهل بهشت بشود، حالا یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً الی الجنة»[3] است، عالِم بشود، پرهیزكار بشود این جهاد وَسطی است. غرض این است كه اخلاق به آن برمی گردد.
🔹 قرآن كریم این هنر علمی را دارد كه تحلیل كند كه اگر كسی شبانه روز به فكر این بود كه مشكل دیگری را «لله تعالی» حلّ كند، او در حقیقت دارد مشكل خودش را حلّ می كند. این آیه ای كه در بخش های پایانی سوره مباركه «بقره» است این است كه ﴿مَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ﴾[4] آن گاه ثوابی برایشان ذكر كرد، بهشت برایشان ذكر كرد، پاداشی ذكر كرد. از این كار, فقیه وجوب یا استحباب می فهمد، حق با اوست؛ آن كسی كه موعظه ای فكر می كند می بیند كه ثواب قیامت است، آن هم حق با اوست؛ اما آنكه در فنّ اخلاق كار می كند، می گوید اگر كسی كار خیر كرد آیه قبل از اینكه بگوید ثواب دارد و او بهشت می رود فرمود: ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛[5] یعنی اگر كسی كار خیری كرد مثل آن است كه این درخت بتواند حركت كند، كنار نهر برود، یك سطل آب از نهر بگیرد و به ریشه خودش بدهد، این درخت دارد موقعیت خودش را تثبیت می كند! مگر نباید ما ثابت قدم باشیم و در حوادث نلغزیم؟ چطوری ثابت قدیم بشویم؟ وضو كه می گیریم در هنگام مسح پا به ما گفتند مستحب است این دعا را بخوانیم: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِی عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ»،[6] هر عضوی را كه در وضو می شوییم یا مسح می كشیم یك ذكر و دعایی دارد، مسح پاها این دعا را دارد: «ثَبِّتْنِی عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ» آن روزهایی كه پا می لغزد ما برای اینكه نلغزیم راهی داریم یا نداریم؟ این اعمال دینی, این اعتقادات دینی، ما را #ثابت_قدم می كند دیگر نمی لغزیم، وقتی نلغزیدیم در قیامت هم نمی لغزیم.
🔹 این ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ خیلی پیام دارد! این غیر از این است كه ثواب دارد, غیر از این است كه به ما بهشت می دهند, ما مثل یك درخت متحرّك هستیم! مشكل درخت این است كه قدرت حركت ندارد ما مثل یك درخت متحرّك هستیم كه اگر بتوانیم كار خیر انجام بدهیم موقعیت و ریشه خود را #تثبیت می كنیم، همین! «و ثبّتنی» همین است، آن وقت دیگر آدم نمی لغزد هر روز یك طرف برود، هر روز یك جا برود این چنین نیست، آن وقت ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[7] هم همین است.

عربیبروزرسانی: ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۰ آذر
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ

صفحه اصلی
زندگینامه علمی معظم له
میعاد با خورشید
مجموعه تالیفات فارسی
مجموعه تالیفات عربی
فقه الصادق
استفتائات شرعی
استفتائات اعتقادی
ارسال استفتاء
معانى لغات و اصطلاحات شرعی
اخبار و بیانیه ها
دستورات دینی و اخلاقی
برگی از تاریخ
نامه های تاریخی
اعلامیه های تاریخی
نهج البلاغه (خطبه ها)
نهج البلاغه (نامه ها)
نهج البلاغه (حکمت ها و پندها)
دعاهای صحیفه سجادیه
كامل الزّيارات
آلبوم تصاویر
عکس نوشت
فیلم
دانلودها
ویژه نامه ها
انتشارات
تماس با دفتر
شماره حساب







استفتائات اعتقادی | آیات قرآنی | آيه نور و اهل بيت (عليهم السلام)
کد : 18323-1953 
آيه نور و اهل بيت (عليهم السلام)
استفتاء:
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: «اللهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاة فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَة الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَة مُبَارَكَة زَيْتُونَة لاَّ شَرْقِيِّة وَلاَ غَرْبِيَّة يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُور يَهْدِى اللهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللهُ الاَْمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ» (1). تفسير اين آيه كريمه چيست؟ و آيا این آیه درباره اهل بيت (عليهم السلام) است؟
جواب:
باسمه جلت اسمائه؛ آرى؛ در روايات فراوانى آمده است كه منظور از آيه شريفه نور، اهل بيت (عليهم السلام) هستند. منظور از «مشكاة» كه به معناى روزنه درون ديوار و محل گردآمدن نور است، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است كه محل گرد آمدن دو نور نبوت و امامت هستند.
مقصود از «مصباح» اميرمؤمنان على (علیه السلام) است و همانگونه كه نور چراغدان به چراغ درونش است، نور حضرت صديقه طاهره (سلام الله علیها) با اضافه شدن به نور اميرمؤمنان (علیه السلام) فزونى و درخشندگى بيشترى مى گيرد.
منظور از «حباب»، حضرت امام حسن (علیه السلام) و حضرت امام حسين (علیه السلام) هستند. به اين معنا كه همانطور كه حباب بر گرد چراغ گذاشته مى شود تا نور آن را افزايش داده و از آن حمايت نمايد، اين دو امام بزرگوار نيز همچون حبابى بر گرد نور اميرمؤمنان (علیه السلام) قرار گرفته و نور گراميش را حمايت و حفاظت مى نمايند.
منظور از «شجره مباركه» نیز رسول خدا (ص) است و اين درخت به درخت زيتون تشبيه شده است، زيرا بهتر از تمامى درختان، روشنايى مى بخشد و نيز به: «لاَّ شَرْقِيِّة وَلاَ غَرْبِيَّة» توصيف گرديده كه كنايه از اين مطلب است كه اين جهانى نیست، زيرا در حقيقت از نور خداوند متعال سرچشمه گرفته است (2).
--------------------------------------------------------------------
1. «خدا نور (وجودبخش) آسمان ها و زمين است، داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد و آن چراغ در ميان شيشه ای که از تلألؤ آن گويی ستاره ای است درخشان، و روشن از درخت مبارک زيتون که (با آن که) شرقی و غربی نيست (شرق و غرب جهان بدان فروزان است) و بی آنکه آتشی زيت آن را برافروزد خود به خود (جهانی را) روشنی بخشد، پرتو آن نور (حقيقت) بر روی نور (معرفت) قرار گرفته است. و خدا هر که را خواهد به نور خود (و اشراقات وحی خويش) هدايت کند و (اين) مثل ها را خدا برای مردم (هوشمند) می زند (که به راه معرفتش هدايت يابند) و خدا به همه امور داناست»؛ نور (24): 35.
2. تأويل الآيات الظاهر، ص 358.

بازگشت به 'آیات قرآنی' | بازگشت به موضوعات
 موارد مرتبط
بيان آيه اى دالّ بر علم غيب ائمه (علیهم السلام)
علت انتساب سوره قدر به ائمه (علیهم السلام) و انتساب سوره توحيد به خداوند
معنى تكميل نور اهل بيت (علیهم السلام)
حضرت زهرا (علیهاالسلام) در آیه تطهیر
قرآن، ثقل اكبر است يا اهل بيت (عليهم السلام)
مقام سيادت و سرورى حضرت مريم و حضرت زهرا (عليهما السلام)
سالار بانوان گيتى حضرت مريم است يا حضرت زهرا (عليها السلام)
طلب غذا توسط حضرت خضر و حضرت موسى (علیه السلام) از مردم
نسبت دادن كارهاى حضرت خضر (علیه السلام) به خود و خدا
قصد حضرت يوسف (علیه السلام) و زليخا
بازدید از صفحه اولنسخه چاپیارسال به دوستاننظرات کاربران / نظرسنجیاشتراک
 نظر شما :




 ارسال
عضویت در خبرنامه
- +
آمار بازدید
بازدید امروز: 11,664
بازدید کل: 17,007,483
تعداد افراد آنلاین: 13
بروزرسانی: ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۰ آذر
تماس با ما
نشانی دفتر: ايران ، قم ، خيابان إرم ، حسينيه امام صادق (ع)
تلفن: 37743538-25-0098
فاكس: 37747557-25-0098
صندوق پستی: قم 37185/4343
تماس با مدیریت سایت : Info@rohani.ir
پست الکترونیکی ویژه ی تماس سایت ها و خبرگزاری ها : imamrohani@gmail.com

کلیه حق
صفحه اصلیصفحه منحامیان مادرباره ماراهنماقرآن کریمآموزشنکته ها و پیام هاجستجوپرسش و پاسخدانلودمقالات
از آیه: تا آیه: انتخاب سوره :
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ18
شماره صفحه : 52 حزب : 11 جزء : سوم سوره : آل عمران
(19)ترجمه(7)تفسیر(15)نکته(2)پیام(0)سوال(1)لغت(0)اعراب(0)صرف
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
درج تفسیر
» تفسیر المیزان - خلاصه
(شهد الله انه لا اله هو و الملئکه و اولوا العلم قائما بالقسط):(خداونددر حالیکه قائم به قسط و عدل است شهادت می دهد براینکه هیچ معبودی جز اونیست ، ملائکه و صاحبان علم نیز به یگانگی او شهادت می دهند)کلمه شهادت به معنای معاینه ،یعنی با چشم خود دیدن یا به گوش خود شنیدن و یا با سایرحواس خود یافتن و حس کردن می باشد، اما در معنای ادای شهادت ،یا تحمل آن برای حفظ و اقامه حق استعمال شده است و حاصل این شهادت از جانب پروردگار و ملائکه وصاحبان علم آن است که هیچ کس از خداوند بی نیاز نیست و هیچ چیز نمی تواند جای او را بگیرد یا آنکه انسان را از خدا بی نیاز نماید وهمچنین خداوند در فعلش قائم به قسط و در خلقش حاکم به عدل است ،چون امر عالم را از راه خلقت اسباب و مسببات (علت و معلول )و برقرار کردن روابطبین این دو سلسله تدبیر کرده و همه آنها به سوی او باز می گردند و همچنین فرشتگان شهادت می دهند و او را تسبیح می گویند و شهادت آنها همان تسبیح وتقدیس آنهاست و صاحبان علم و خرد نیز به یگانگی او از طریق آیات آفاقی وانفسی شهادت می دهند و این اعتقاد مشاعرآنها را انباشته و در عقلهای ایشان نفوذ کرده است ،(لا اله الا هو العزیز الحکیم ):(هیچ معبودی جز او که غالب وحکیم است وجود ندارد)این جمله به جهت ثنای پروردگاراست تا حق بزرگداشت و تنزیه او را به جای آورد،چون او خدایی است که درعزت یگانه ودر حکمت منحصر به فرد است .
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
ثبت نظر
● سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
خدای سبحان در این آیه به وحدانیت خویش شهادت میدهد و فرشتگان و علمای راستین نیز به یگانگی او گواهی دادهاند و این شهادت در حال قیام به قسط است.
به جهت عظمت «مشهود به»، کلمه «توحید»، یعنی «لا إله إلاّ الله» در این آیه تکرار شده است و این به معنای تکرار شهادت است، پس این آیه دربردارنده دو شهادت از خدا و یک شهادت از فرشتگان و عالمان الهی است که شهادتشان میان دو شهادت خداوند آمده است.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
ثبت نظر
» تفسیر نور
خداوند با ایجاد نظام واحد در هستى، بر یگانگى ذات خود گواهى مىدهد، یعنى هماهنگى و نظم موجود در آفرینش، همه گواه بر حاکمیّت قدرتى یگانه بر هستى است، چنانکه در دعاى صباح مىخوانیم: «یا مَن دلّ على ذاته بذاته»
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وى رُخ متاب
امام باقرعلیه السلام فرمودند: مراد از «اولوا العلم» در آیه، انبیا واوصیا هستند.
هر کجا تعدّد هست، محدودیّت نیز هست. خانهى بىحدّ نمىتواند بیش از یکى باشد. اگر گفتیم: فلان چراغ، نور بىنهایت دارد، جایى براى چراغ دوّم باقى نمىماند. خدا بىنهایت است، زیرا اگر نهایت داشته باشد به نیستى برمىخورد و هیچ بىنهایتى قابل تعدّد نیست، لذا خداوند قابل تعدّد نیست واو یکتاست.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
ثبت نظر
● ابراهيم محمودي - برگزیده تفسیر نمونه
به دنبال بحثى که در باره مؤمنان راستین در آیات قبل آمده بود در این آیه اشاره به گوشهاى از دلایل توحید و خداشناسى و بیان روشنى این راه پرداخته مىگوید: «خداوند (با ایجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مىدهد که معبودى جز او نیست» (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و نیز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر کدام به گونهاى و با استناد به دلیل و آیهاى) به این امر گواهى مىدهند» (وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
«این در حالى است که خداوند قیام به عدالت در جهان هستى فرموده» که این عدالت نیز نشانه بارز وجود اوست (قائِماً بِالْقِسْطِ). آرى! با این اوصاف که گفته شد «هیچ معبودى جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
بنابراین شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شوید و نغمه توحید سر دهید.
این آیه از آیاتى است که همواره مورد توجه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله بوده و کرارا در مواقع مختلف آن را تلاوت مىفرمود. زبیر بن عوام مىگوید: «شب عرفه در خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودم، شنیدم که مکررا این آیه را مىخواند».
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
ن
تفسیر آیۀ 48 از سورۀ بقره دربارۀ «تکرار» سخن گفتیم برخى گفته اند: مقصود از «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» در ابتدا، آن است که خداوند مى خواهد اعلام کند که تنها او استحقاق عبادت را دارد و مقصود از «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» در مرحلۀ دوم آن است که خداوند اعلام مى کند که جز او، کسى اقامۀ عدل نمى کند.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
ثبت نظر
Copyright © 2010 - All rights reservedتعداد بازدید : 104766015 بار
صفحه اصلی | درباره ما | تبلیغات در سایت | قوانين جامعه مجازي | راھﻨﻤﺎ | تماس با ما | گزارش تخلف
ظری ثبت نشده است.
ثبت نظر
● ابراهيم چراغي - تفسیر تسنیم
خدای سبحان در این آیه به وحدانیت خویش شهادت میدهد و فرشتگان و علمای راستین نیز به یگانگی او گواهی دادهاند و این شهادت در حال قیام به قسط است.
به جهت عظمت «مشهود به»، کلمه «توحید»، یعنی «لا إله إلاّ الله» در این آیه تکرار شده است و این به معنای تکرار شهادت است، پس این آیه دربردارنده دو شهادت از خدا و یک شهادت از فرشتگان و عالمان الهی است که شهادتشان میان دو شهادت خداوند آمده است.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
ثبت نظر
● عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «18»
«1» خصال صدوق، حدیث 1184- تفسیر نور الثقلین، جلد اوّل، صفحه 267، حدیث 62
«2» محاسن برقى صفحه 53، باب 62 از کتاب ثواب الاعمال، ثواب استغفار الوتر (در جامع احادیث الشیعه نیز این روایت از محاسن نقل شده است، نه از شیخ طوسى)
تفسیر اثنا عشرى، ج2، ص: 39
شأن نزول: در اسباب النزول: دو حبر از احبار، از شام به مدینه آمدند و حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به علامات و صفات مندرجه در کتاب تورات بشناختند، گفتند: ما را مسئلهاى هست، اگر جواب دهى ایمان مىآوریم.
گفتند: خبر ده ما را اعظم و اکبر شهادتى که در کتاب خدا مىباشد کدام است؟ آیه شریفه نازل شد:
شَهِدَ اللَّهُ: گواهى داد خداى تعالى، یعنى به نصب دلایل بر وحدانیت و انزال آیات ناطقه به آن ثابت و محقق و مبین گردانید، أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: بدرستى که شأن چنین است که نیست در عالم وجود، خدائى قابل ستایش و پرستش مگر ذات یگانه او. «سید رضى» در تفسیر این آیه چند وجه ذکر فرموده:
1- شهادت در اصل، طریق است براى علم. و وصف شود ادا کننده شهادت به آنکه او شاهد است در وقتى که اداى شهادت او طریق باشد به حصول علم براى غیر او. بنابر این مراد شهادت الهى به وحدانیت خود، دانا ساختن بندگان است به یگانگى خود به ظهور آیات بینات، تا محقق گردد نزد آنها صحت مطلب.
2- مراد به شهادت آنچه مبناى خلق است از احتیاج به سوى او که تمامى مخلوقات، فقر ذاتى دارند نسبت به غنى بالذات؛ پس خضوع و خشوع نمایند بدرگاه او از غنى و فقیر و قوى و ضعیف.
3- شهادت دهد خداى تعالى نزد خلق، به تدبیر عجیب و صنع غریب و قدرت کامله و حکمت بالغه به اینکه: نیست در عالم وجود موجودى قابل الهیت، مگر ذات یگانه بىهمتاى او.
وَ الْمَلائِکَةُ: و شهادت دادند همه ملائکه، به بیان دلایل و عظمت آنچه معاینه کردند از عظیم قدرت حق تعالى و بسط املاک و افلاک از سمک تا سماک و آنچه در آسمان و زمین و بین آنها است نزد انبیاء و رسل، اقرار به کبریائیت و عظمت ذات احدیت، وَ أُولُوا الْعِلْمِ: و شهادت دهند صاحبان علم به دانش و بینش خود به الهیت و وحدانیت ذات سبحانى.
تفسیر اثنا عشرى، ج2، ص: 40
تبصره: آیه شریفه دال است بر عظمت و شرافت علماى حقه، که شهادت آنها را خداى تعالى قرین و مقارن شهادت خود گردانیده، لذا قدر و منزلت ایشان به درجه کمال است.
«در مجمع البیان» و «مبانى»- از حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مروى است که فرمود: ساعة من عالم یتّکئ على فراشه ینظر فى علمه خیر من عبادة العابد سبعین عاما: «1» یک ساعت که عالم تکیه بر فراش خود و تأمّل و فکر در علم خود نماید، بهتر است از عبادت عابد هفتاد سال.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
ثبت نظر
» تفسیر کاشف
شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ گواهى خداوند به وحدانیّت خود، از افعال اوست که هیچ کس جز او نمى تواند آن را انجام دهد خداوند فرموده است: «به زودى آیات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان، به آنها نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که او حقّ است آیا اینکه پروردگار تو در همه جا حاضر است کافى نیست»
امّا گواهى دادن فرشتگان به وحدانیّت خدا، براى آن است که آنها بر ایمان به خدا سرشته شده اند مقصود از «أُولُوا اَلْعِلْمِ » در اینجا، پیامبران و تمامى دانشمندانى هستند که خدا آنان را در دعوت به سوى خود، جانشین انبیا قرار داده است مقصود از شهادت عالم، دلیلى است که وى براى قانع ساختن جویندگان حقیقت اقامه مى کند
مقصود از قسط در سخن خداوند: «قٰائِماً بِالْقِسْطِ » عدالت در دین و شریعت و نیز عدالت در قوانین طبیعت و نظام حاکم برآن است خداوند متعال مى گوید: «ما آسمان و زمین و آنچه را میان این دوست به بازیچه نیافریده ایم»
پاسخ: روش قرآن آن است که اصول مهمّ عقیده، به ویژه وحدانیّت را تکرار و برآن تأکید مى کند تا همۀ شبهات را برطرف سازد ما قبلا در
یم بلکه فقط وجود و کمالات وجودی خداوند را در آینه آن اشیاء می بینیم. در این هنگام است که علم حقیقی به اشیاء پیدا می کنیم و آنها را غرقه در اطلاق وجود لایتناهی خداوند می بینیم و خداوند را هم در آینه آنها ظاهر می بینیم؛ اما تا قبل از ورود به این مرحله چون استقلال و وجودی جدای از خداوند برای مخلوقات قائل هستیم دیگر وجود خداوند را در آینه آن اشیاء شهود نمی کنیم پس گرفتار چهره ” یلی الخلقی ” آنها می باشیم.
چهره واقعی اشیاء همان وجه ” یلی الحقی ” می باشد:
از مطالب فوق نتیجه می گیریم که بر اساس نگرش دقیق عرفانی ، اشیاء عالم فقط یک چهره دارند که همان چهره ” یلی الحقی ” می باشد و چهره ” یلی الخلقی ” آنها فقط به دلیل حجاب های نفسانی ما پدیدار می شود؛ پس چنانچه همه پرده ها و حجاب ها را از ذهن و اندیشه خودمان کنار بزنیم خواهیم دید که تمام مخلوقات حتی خودمان هنوز هم در علم خداوند هستیم و یک چهره بیشتر نداریم که ” یلی الحقی ” نام دارد. اگر کسی به این درجه از شهود نائل شود به هر سو رو کند چهره خداوند را در آینه مخلوقات شهود خواهد کرد چرا که وجود خداوند از مشرق تا مغرب عالم را پر کرده است و در تمام ماهیات ظهور دارد و ماهیات مندک در او هستند پس وجود لایتناهی مالک آنهاست و اشیاء متعلق به او می باشند و چیزی از خودشان ندارند پس فقط چهره او را در آینه ماهیت خودشان منعکس می کنند. آیه زیر از سوره بقره به این حقیقت اشاره می کند:

اما حتی اگر به مرتبه علم حقیقی دست نیابیم و چهره ” یلی الحقی ” اشیاء را شهود نکنیم و به دلیل غوطه ور شدن در حدیث نفس و هواهای نفسانی، در حجاب چهره ” یلی الخلقی ” اشیاء گرفتار بمانیم باز هم حقیقت خارجی هیچ تغییری نخواهد کرد چون هم خود ما و هم دیگر مخلوقات فانی در وجود لایتناهی حق تعالی می باشیم و در واقع این خداوند است که از طریق ظهور در آینه مخلوقاتش کارهای عالم آفرینش را انجام می دهد ولی ما چون گرفتار حجاب نفسانی هستیم و فقط چهره ” یلی الخلقی ” اشیاء را می بینیم برای آنها وجود و کمالات جدایی از خداوند فرض می کنیم و در نتیجه آنها را در انجام کارهایشان مستقل از خداوند می پنداریم در حالی که واقعیت خارجی بر اثر جهل ما نسبت به آن هیچ تغییری نمی کند، فقط ممکن است ما از شهود آن محروم بمانیم. دو آیه زیر از سوره ” الرحمن” این قاعده تکوینی را به صراحت بیان می کند:


در آیه نخست اشاره می شود که تمام اشیاء در وجود لایتناهی فانی هستند و این فنای فی الله فقط مخصوص قیامت نیست چون واژه “فان” به عنوان اسم فاعل در زبان عربی بر زمان حال دلالت می کند البته هر کس فنای مخلوقات در خداوند را شهود نکند و چهره ” یلی الحقی ” مخلوقات را نبیند در قیامت این حقیقت برای او آشکار می شود.
اما وجود لایتناهی خداوند با اسمای حسنایش در مخلوقات ظهور می کند و این اسمای حسنی به دو نوع تقسیم می شوند که اسمای جلالیه و جمالیه نام دارند که اسمای جلالیه عذاب خداوند را در آینه مخلوقات ظهور می دهند و اسمای جمالیه رحمت خداوند را در آینه اشیاء ظهور می دهند پس ما مخلوقات همواره عذاب یا رحمت خداوند را در آینه مخلوقات او دریافت می کنیم، در نتیجه خود خداوند است که ما را عذاب می کند یا به ما رحمت می بخشد و اشیاء عالم صرفا عذاب یا رحمت او را برای ما منعکس می کنند، از این رو در نصوص دینی خداوند با اسم های ” معذِّب ” و ” منعم ” یاد شده است، منتها عذاب او به صورت یک مخلوق مثل آتش جهنم جلوه می کند و رحمت او نیز در صورت یک مخلوق مثل پدر و مادر ظهور می کند ولی باید بدانیم که هیچ مخلوقی از خودش استقلالی ندارد پس در واقع این خودِ خداوند است که کسی را عذاب می کند یا مورد رحمت قرار می دهد؛ پس مخلوقات عالم از خودشان بقایی ندارند و به طور پیوسته ظهور بقای خداوند است که به صورت اسمای جلالیه یا جمالیه در مخلوقات متجلی می شود پس همانطور که آیه ذکر شده از سوره ” الرحمن” بیان می کند در واقع فقط وجه خداوند باقی است و مخلوقات همگی در وجه او فانی می باشند پس این بقای خداوند است که در آینه مخلوقات به صورت اسمای جمالیه یا جلالیه ظهور می کند ولی ما چون گرفتار چهره ” یلی الخلقی ” می باشیم متوجه فنای مخلوقات در خداوند و انعکاس کمالات خداوند در آینه مخلوقات نیستیم و در نتیجه اینطور می پنداریم که خود مخلوقات ما را عذاب می کنند یا به ما رحمت می رسانند در حالی که مخلوقات هیچ کاره اند و اگر وجود حق بخواهد حتی آتش شعله ور هم کسی را نمی سوزاند کمااینکه در ماجرای حضرت ابراهیم(ع) خداوند نخواست و آتش هم نسوزاند.
اما مرور مطالبی که در این نص ذکر شد،بدین صورت می شود:
هر مخلوقی علاوه بر اینکه یک چهره به سمت عالم آفرینش دارد(=یلی الخلقی)، چهره دیگری هم به سمت وجود نامحدود خداوند دارد(=یلی الحقی).به دلیل عدم دستیابی ما مخلوقات به شهود هویت غیبیه و نیز ذات احدیت حق تعالی،به ناچار باید وجود حق تعالی ر