خطر در آب زیر کاه بیش از بحر میباشد
من از همواری این خلق ناهموار میترسم
#صائب
آنی که قرار با تو باشد ما را
مجلس چو بهار با تو باشد ما را
هر چند بسی به گرد سر برگردم
آخر سر و کار با تو باشد ما را
#سنایی
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمعِ پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر از این قافله درماند
وآن پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله ی عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبکسایه ی ما بسته به آهی است
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
#هوشنگ_ابتهاج
کسی که در امور کم اهمیت بی وجدان است دربارهٔ امور مهم رذلی تمام عیار است
#شوپنهاور
هرگز کسی به درد کسی وا نمیرسد
خود را عبث عبث به که رسوا کند کسی
عمر عزیز خود مَنما صرف ناکسان
حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی
#قصاب_کاشانی
آزمون واقعی شخصیت این است که چگونه با کسی که هیچ سودی برای شما ندارد، رفتار میکنید
#جورج_اورول
گوی میدان محبت سر اهل نظر است
گرد این عرصه مگردید که سر در خطر است
سینهٔ تنگ پر از آه و تنگ پردهٔ راز
چون کنم آه که یک پرده و صد پرده در است
چو هنر سوز تو گه دود برآرد ز جهان
که بسوزی تو و دود از تو نخیزد هنر است
#محتشم_کاشانی
یکقطرهاندیشه!
دو چشمُم درد چشمون تو چیناد
مِبا دردی به چشمونت نشیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگه گوشم شنفت چشمُم مبیناد
دلم بی وصل ته شادی مبیناد
به غیر از محنت آزادی مبیناد
خرابآباد دل بی مقدم ته
الهی هرگز آبادی مبیناد
ز عشقت آتشی در بوته دیرُم
در آن آتش دل و جان سوته دیرُم
سگت گر پا نهد بر چشمُم ای دوست
به مژگون خاک راهش روته دیرُم
#بابا_طاهر
ما در درون انسان ها بخشی از قعر چاه مهیب وجود خودمان را میبینیم، سپس برچسب نداشتن انسایت را بر روی آنها زده و از آن ها فاصله میگیریم.
#دوست