ماهنامۀ سوره
سیام شهریور ۱۳۶۷، امام خمینی پیامی خطاب به هنرمندان و خانوادۀ شهدا صادر کردند که به دلیل توصیفاتی ک
بریدههایی از متن؛
در منظر پیام حضرت امام به مناسبت تجلیل از هنرمندان متعهد، آنچه که بیش از همه در چشم مینشیند، میثاقی است مبارک که حضرت ایشان میان «هنر» و «مبارزه» بر قرار ساختهاند، تا آنجا که فرمودهاند:
«تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران...را بیاموزد»
و لکن آیا این میثاق به «نفی آزادی هنرمند» نمیانجامد و او را ناگزیر از «قبول سفارش» نمیکند؟ آیا ایشان معتقدند که هنر ذاتاً و ماهیتاً عین تعهد سیاسی و تبلیغی است؟ و یا نه، تنها در این مقطع خاص از سیر تاریخی انقلاب اسلامی است که حضرت ایشان این وظیفه را بهمثابه یک تکلیف برای هنرمندان متعهد قائل شدهاند؟ و اگر هنر ذاتاً «مبارزهجو» نیست، آیا این تکلیف، هنر را به امری منافی ذات خویش ملتزم نمیسازد؟
هنر در منظر امام ذاتاً و ماهیتاً امانتدار مبارزه با دشمنان دین است...و دیگر چه جای تردید، آنجا که ایشان فرمودهاند:
«هنری زیبا و پاک است که کوبندۀ سرمایهداری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکنندۀ اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد.»
و در این عبارت، اگرچه از یک سوی هنر را به وصف «زیبایی» و «پاکی» ستودهاند، اما از سوی دیگر، برخلاف مشهورات و مقبولات رایج در مجامع هنری، زیبایی و پاکی را اموری دانستهاند که اصلاً به اعتبار تعهد و امانتداری وجود پیدا میکنند. معنای این سخن این است که اگر هنری مبارزهجو نباشد لاجرم زیبا و پاک هم نیست. مگر میان «مبارزه» و «زیبایی و صفا» چه نسبتی موجود است که امام اینچنین فرمودهاند؟
هنرمند امروز از تعهد و پیام میگریزد و یا تعهد خویش را در انکار تعهد و پیام میجوید، بیآن که بداند و در این معنی اندیشه کند که آیا گریز از پیام و تعهد و انکار آن ممکن است یا خیر. هنر عین پیام و تعهد است و انتزاع این دو از یکدیگر و انکار نسبتی که مابینشان وجود دارد از اصل بیمعناست و محال. و عاقبت این کار به جنونی مذموم میانجامد، چرا که هنر در اصل و ذات خویش عین حکمت و معرفت و تفکر است.
اما ناگفته نگذاریم که گذشته از آن گرایش عامی که هنر امروز را به سوی آبستراکسیون و فرمالیسم محض میکشاند، انکار تعهد در هنر از دیگر سوی امری منشأگرفته از نیهیلیسم و آتئیسم ملازم با روشنفکرمآبی و غربزدگی است، تا آنجا که تجددگرایی عین کمال بشر انگاشته میشود و از آن پس، هر کس سخن از خدا بگوید دیگر از مسیر ارتقایی تاریخ بشر دور میافتد. در اینجا دیگر هر نوع تعهدی مذموم نیست؛ تنها تعهد نسبت به دین و دینداری مذموم است. در اینجا دیگر انکار تعهد با قصد اثبات تعهداتی خاص انجام میشود: بیخدایی و ولنگاری. «گریز از تعهد» نیست مگر «تعهد نسبت به بیدردی». و با این سخن که هنر تنها نسبت به خویش متعهد است، جز بیدردان چه کسی را میتوان فریفت؟
حقیقتِ هنر عین تعهد است و اصلاً معنی ندارد که ما نخست این را مستقل از یکدیگر فرض کنیم و بعد بنشینیم و مجادله کنیم که اصلاً هنر تعهد و میثاق میپذیرد یا نه. هنر اگر بار دیگر مَجلای آن حقیقت واحد و ثابت قرار بگیرد، به اصل خویش رجعت خواهد کرد و امانتدار همان میثاقی خواهد شد که در ازلْ انسان با خداوند بسته است. هنری اینچنین ذاتاً مبارزهجوست.
و اما از همان آغاز سخن، حضرت امام «جُعِلتُ فِداه» لفظ «هنر» را از این تنگنظری مرسوم که گرفتار آن است خلاص کردهاند و آن را در معنا وسعتی بخشیدهاند که شایستۀ آن است.
در زبان ما هرگز «هنر» به معنایی که این روزها مصطلح است به کار نمیرفته است؛ ارباب هنر، ارباب کمال بودهاند و از همین روی کشتیشان را آسمان میشکسته است، حال آن که هنر در معنای اصطلاحی آن، نه به مفهوم کمال و فضیلت، بلکه به مجموعۀ مساعی خاصی اطلاق میگردد که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنیآدم انجام میشود.
وسعتی که لفظ هنر در کلام قدسی حضرت امام یافته است بسا بیشتر از آن است که از لفظ هنر به معنای اصطلاحی آن دریافت میشود، حال آن که مشتمل بر این معنا نیز هست:
«خون پاک صدها هنرمند فرزانه در جبهههای عشق و شهادت و شرف و عزت، سرمایۀ زوالناپذیر آن گونه هنری است که باید به تناسب عظمت و زیبایی انقلاب اسلامی همیشه مشام جان زیباپسند طالبان جمال حق را معطر کند.»
مُراد حضرت ایشان از «هنرمندان فرزانه» شهدایند، یعنی که هنر اصلاً و اوّلاً «هنر زندگی» است و هنر به معنای اصطلاحی باید مظهر تجلی آن حقیقتی باشد که حیات انسان در آن کمال مییابد و این تکرار حکیمانه همان تذکاری است که پیش از این در این عبارت بیان فرمودهاند که:
«شهادت هنر مردان خداست»
هنرمندان فرزانه آن رزمآوران برگزیدهای هستند که جبهههای عشق و شهادت و شرف و عزت از خون پاکشان رنگ گرفته است و شجرۀ هنر، به مفهوم اصطلاحی آن، اگر در این خاک خونآلوده نبالد هنر نیست و نه آن که هنر نیست بلکه عین بیهنری است، و همان که گفتیم، اصلْ آن است که هنرمند پیش از آن که هنرمند است انسان باشد و بدان میثاق ازلی که با حق بسته است وفا کند؛ یعنی مبارزه کند با شرک و کفر و طواغیت. و اگر اینچنین شد، هنری که این هنرمند فرزانه واسطۀ فیضان آن در عالم است، هنری خواهد بود شایستۀ اسلام؛ و اگرنه، نه.
هنر نحوی تجلی حقیقت است از آینۀ وجود انسان، و تا پیش از قرون جدید هرگز، اینچنین که هست، بهمثابه یک فعالیت جنبی و تجملیِ منتزَع از صناعت و سایر مظاهر حیات طبیعی و اجتماعی بشر مورد توجه نبوده است.
لفظ هنر در این کلام بسیار زیبا که «شهادت هنر مردان خداست» با همین معنا به کار رفته است و همچنین در آن تعبیر «هنرمند فرزانه» و در این پیام، تنها در همین مورد است که از لفظ هنر معنای اصلی و غیر اصطلاحیش را مُراد کردهاند، و آنهم در صدر کلام، تا به ما بیاموزند که هنر به مفهوم اصطلاحی باید جلوهگاه وجه باقی حق باشد و هنری اینچنین، باید سرمایۀ زوالناپذیر خود را در هنر مردان خدا، که شهادت است، بیابد. هنری اینچنین، باید لاجرم ریشه در «حکمت و فرزانگی» داشته باشد.
ناگفته نباید گذاشت که این تفکر رایج نیز توهمی بیش نیست که هنر را چون ظرفی مینگرد که میتواند هر نوع مظروفی را قبول کند، یا قالبی که میتواند در خدمت هر نوع محتوایی قرار بگیرد.
مقصود از میثاقِ هنر و تعهد آن نیست که هنر را همچون ظرفی بینگاریم که میان قبول تعهد و یا انکار آن مخیّر است، آنسان که ظرف را با مظروف خویش مناسبتی نیست و هرچه را که در آن بریزند میپذیرد: خمر باشد یا دوغ، زهر باشد یا نوشدارو. انتزاع ظرف و مظروف و قالب و محتوای هنر نیز از یکدیگر از قبیل همان اعتباراتی است که عقلِ ظاهر انجام میدهد و از آن گریزی نیست.
حق آن است که هنر را نه چون امری که خود خویشتن را معنا میکند بنگریم (هنر برای هنر) و نه چون ظرفی مجزا که میتواند هر نوع مظروفی را قبول کند و در خدمت هر محتوایی قرار بگیرد (هنر سفارشی). حقیقت آن است که میثاق و تعهدِ هنر عارضهای مجزا از ذات و جوهر هنر نیست که یکی بگوید آنطور و یکی بگوید اینطور؛ هنر و در جوهر و ذات خویش عین تعهد است و جدایی این دو نیز از یکدیگر اعتباری است.
سخن دیگری که باقی مانده آن است که حضرت امام (جُعِلتُ فِداه) زیبایی و صفا را نیز در تعهد هنر یافتهاند و فرمودهاند: «هنری زیبا و پاک است که... نابودکنندۀ اسلام آمریکایی باشد.» یعنی که هنر اگر اهل مبارزه نباشد زیبا نیست و این تعبیر، خلاف غالب تعابیری است که دیگران در نسبت میان زیبایی و هنر گفتهاند.
در تفکر رایج و مرسوم، زیبایی امری است که تنها به قالب و ظرف هنر مربوط میشود نه به باطن و محتوای آن، حال آن که در این کلام زیبایی و صفا امری محتوایی است که همراه با تعهد، در هنر متجلی میشود.
قالب و محتوای هنر نیز بهمثابه جمال و کمال حق، از یکدیگر انفکاک و انتزاع نمیپذیرد و هر یک عین دیگری است و لکن غفلت انسان باعث میشود که او زیبایی را اصالتاً به اشیا باز میگرداند نه به جلوۀ کمال حق در جمال اشیا، حال آن که زیبایی، هرچه هست، حُسن و بهای حضرت حق است که در ظرف ماهیات جلوهگری میکند.
اگر هنر را بدان مفهوم اصلی که وجهِ باقیِ موجودات است بگیریم، آنگاه حُسن و جمال هنر نیز بدان است که کمال انسانی را آشکار کند و انسان نیز در مبارزۀ میان حق و باطل به کمال میرسد، چه در درون خویش که جهاد اکبر باشد و چه در بیرون از خود که جهاد اصغر.
پس در کلام حضرت امام، هنر را چه در نسبت با زیبایی و عشق و صفا معنی کنیم و چه در نسبت با حکمت و عرفان، از تعهد و امانتداری و مبارزه جدایی ندارد و لذا پیام اینگونه پایان میگیرد که:
«هنرمندان ما تنها زمانی میتوانند بیدغدغه کولهبار مسئولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکای به غیر و تنها و تنها در چارچوب مکتبشان به حیات جاویدان رسیدهاند. و هنرمندان ما در جبهههای دفاع مقدسمان اینگونه بودهاند تا به ملأ اعلا شتافتند و برای خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگیدند و در راه پیروزی اسلام عزیز تمام مدعیان هنر بیدرد را رسوا نمودند.»
و این «درد» امری فراتر از آن است که انسانْ هنرمند باشد یا عالم و سیاستمدار... این درد ضرورتی است که انسان به معنای کامل لفظ با آن محقق می شود. آنان را که در جستوجوی حقاند، همین یک سخن کافی است.
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
مهدی کلهر، از معدود افرادی است که در راهاندازی و ادارۀ نهاد هنرِ جمهوری اسلامی پس از انقلاب، نقشی مستقیم و کلیدی داشته است. تنوع کارهای کلهر در میدان هنر، شامل ایدهپردازی، مدیریت، گفتوگو با هنرمندان، ایجاد گروههای هنری، آموزش هنر، پژوهش، نمونهسازی، سیاستنویسی و... زیست هنریاش را تبدیل به تجربهای آموزنده میکند. او هیچگاه یک جا بند نبوده و نقشهای گوناگونی را در میدان هنر آزموده است. برای آهنگها ترانه سروده، دوره آموزشی فیلمسازی باغ فردوس را راهاندازی کرده، در دفتر پژوهش امور هنری و نمونهسازی هنر برای گرافیک نمونهسازی کرده، در تألیف کتب درسی هنر پس انقلاب نقش کلیدی داشته، مسئولیت مرکز موسیقی صداوسیما را بر عهده داشته، برای موسیقی محمدرضا لطفی ویدیوکلیپ ساخته و دهها کار کوچک و بزرگ که هر کدام تاریخچهای دارد.
زیست مهدی کلهر، از همان دوره کودکی و جوانی مشحون از مؤانست با هنر بوده است. حسابش را بکنید که او با این پیشینه و خانواده مذهبی جزو کسانی بوده که در زمان طاغوت برای آموختن تئاتر به کارگاه نمایش رفته و همراه شخصیتهایی مانند هوشنگ توکلی بوده است؛ یا مثلاً او یک نقاش زبردست هم است و حتی تابلوهای زیبایی میکشد که حال و هوای کوبیستی دارد! البته هیچگاه خود را هنرمند نمیداند.
دوره شکوفایی و ثمردهی هنری او بیشتر به دوران انقلاب اسلامی برمیگردد. دورهای که با مأموریت از جانب کسانی مانند شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و مرحوم گلزاده غفوری، وارد عرصه مدیریت هنری میشود. او تجربههای فراوانی در عرصه مدیریت هنر دارد اما آنچه تجربه کلهر را برجسته میکند، «هنرگردانی» اوست. افرادی مانند کلهر را میتوان «هنرگردان انقلاب اسلامی» نامید. او در گفتوگو با مجلۀ سوره، از یک عمر زندگی هنری و هنرگردانیاش برای انقلاب اسلامی سخن میگوید.
برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ نوزدهموبیستم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را میتوانید از کیوسکهای مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید.
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
مهدی کلهر، از معدود افرادی است که در راهاندازی و ادارۀ نهاد هنرِ جمهوری اسلامی پس از انقلاب، نقشی م
بریدههایی از مصاحبهٔ مهدی کلهر؛
- به نظرم آمد که سایر فرمها از شعر گرفته تا نقاشی و تئاتر، کارکرد سینما را ندارند. آنجا بود که به فکر فرو رفتم که مسلمانان چه زمانی میتوانند از سینما استفاده کنند؟ وضو گرفتم، به پشتبام رفتم، دو رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم بتوانیم این تکنیک و علم را بهدست آوریم [...] سال 48 برای امام (ره) که نجف بودند، نوشتم اینجا فضای یادگیری سینما و فیلم و تئاتر، فضای بدی است و دو نفر مسلمان هم در آن حضور ندارند؛ چه کار کنیم؟ که گفتند بروید یاد بگیرید.
- من بدون اینکه اروپا بروم، بر مبنای مطالعاتی که داشتم، الگوی مدرسۀ سینمایی رم را چیز خوبی دیدم. مدرسۀ سینمایی رم به هنرجوها مثل ایدک فرانسه، ایدئولوژی نداده بود! ایدک در فرانسه ایدئولوژیک است و باید لائیسیته را قبول داشته باشید و بعد فیلمساز شوید. آنجا برعکس این کار را کرده است. در رم به اینها کاری ندارد و میگوید تکنیک سینمایی بیان کردن را یاد میدهم.
- [در مدرسه به من] گفتند معارف یک و دو را هم باید تدریس کنید. من برای آقای حداد و آقای سروش نوشتم که توحید به کسی که ذهنش ریاضی است، یک جور میگویند و به کسی که ذهنش تجربی است، طور دیگری میگویند. ذهن هنرمند به خصوص هنرمند مصور، تصویری است و فرهنگ و معارف شما به جایی نمیرسد، ولی چون شما زور میگویید، ما هم اینها را درس میدهیم و دادیم [...] بهترین فیلمسازان ما از باغ فردوس در آمدند. تا دورۀ چهارم من آنجا بودم. هم به عنوان استاد زیباییشناسی کار کردم و هم رئیس بخش معارف دانشکدۀ مرکز آموزش اسلامی فیلمسازی بودم. تا اینکه جریان آقای انوار به این نتیجه رسیدند که تاریخ انبیاء خیلی بد است و باید تاریخ جهان و باستان گذاشت! آن دعوایی است که برای سال 66 است که من را بیرون کردند
- در زمستان سال 64 یقین پیدا کردم که راهحل این نیست که من یک موسیقی مخصوص اتوبوس تولید کنم و در ارشاد و اتوبوس، دو نوع موسیقی پخش شود. باید رادیو و تلویزیون این موسیقی را پخش کند، تا گوش عمومی آشنا شود، که بعد نگویند این اتوبوس خلاف فلان است. حضرت امام استدلال من را پذیرفت. اینها مکتوب شد و گفتند همین کار را کنید.
- ما در یک چیز قرار گذاشتیم مشترک باشیم. حضرت امام نگفتند اگر شما کمونیست باشید، نمیتوانید با ما بیایید. گفتند هر کس که استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را قبول داشته باشد، میتواند با ما همراه شود. در مورد هنر هم من سراغ این نمیرفتم که ببینم شما نماز صبح میخوانید یا خیر. اگر شما یک کمی سهم وجه اشتراک را به وجه افتراق دهید، در آن کار شکست میخورید [...] وقتی شما نگاه میکنید و دنبال افتراق میگردید، خوب نیست. برخی از آقایان معمم این کار را میکنند. یعنی عجیب دنبال اشکال میگردند. این نهی شده است. شما نباید دنبال اشکال بگردید، باید دنبال اشتراک بگردید.
- کسی که نیاز به گفتن ندارد، اصلاً نباید فیلمسازی بخواند. ذاتاً گوینده نیست. کسی که میترکد اگر نگوید، باید فیلمساز شود. یعنی کسی که نیاز به گفتن ندارد، کاری نمیتواند کند. کسی که نیاز به نشان دادن ندارد، نباید نقاش شود.
- این خیلی عجیب است که در حوزۀ هنری که باید مدافع آوینی باشند، پشت آوینی را خالی کردند. در آنجا به او «کامی جون» میگفتند. گفتم شما کی هستید که اینطور به او میگویید؟ این فرد باسوادی است و تحصیلات دارد و فهمیده است. به اینجا برگشته و از آن موقعی که برگشته، دارد با کمترین امکانات کار میکند [...] آوینی گفت به من میگویند شما مارکسیست و کمونیست هستید که همیشه دربارۀ خانها حرف میزنید. گفتم خود امام میگوید ما خانگزیده هستیم. کاغذ و قلم درآورد و چیزی نوشت. با فاصلۀ کمی دیدم مستند «خانگزیدهها» را ساخت.
- آقامجتبی گفت آقای توسلی تماس گرفت و گفت امام گفتند حاجآقا مجتبی این نوار را گوش کنند و بگویند این حلال است یا حرام؟ گفت اسم آن «بیداد» است. این را چه کار کنیم؟ گفتم من فکر میکنم این یک تله است! گفت یعنی چه؟ گفتم این شجریان الان دعوایی با دولت دارد. اینها وقتی میخواستند آدمی که با آن مخالف هستند را بزنند، با یکی دیگر که با او هم مخالف بودند، میزدند. به هر حال من خبر داشتم که دولت آقای موسوی با شعر مشکل داشتند، نه با موسیقی! [...] به حاجآقا مجتبی گفتم اینها میخواهند شجریان را با دست شما بزنند. بعد میگویند حاجآقا مجتبی این کار را کرد. گفت الان چه کنم؟ گفتم زنگ بزنید و به آقای توسلی بگویید فلانی (منظور من بودم) اینجاست و گفته اگر ایشان بگوید غنا نیست، از نظر امام مشکلی نیست؟ ایشان نزد امام رفت و گفتند کافی است. من هم گفتم از نظر من غنا نیست و دنبال کار خود بروند.
- یک انقلاب از یک جایی شروع میشود، اسم این را نهضت یا هر چیز دیگری میگذارید. اگر این را محاصره کنید، این موج انقلاب به شما میخورد و به داخل خودش برمیگردد. دیوار آهنین چیست؟ احمقهای کمونیست دیوار آهنین کشیدند. چطور بگوییم این کار را تکرار نکنید و دیوار نکشید؟ شما که وزیر ارشاد هستید، باید این را بفهمید. اینجا موج است و باید سوار شوید.
🆔 @Sourehmagazine
مهدی کلهر، از معدود افرادی است که در راهاندازی و ادارۀ نهاد هنرِ جمهوری اسلامی پس از انقلاب، نقشی مستقیم و کلیدی داشته است. تنوع کارهای کلهر در میدان هنر، شامل ایدهپردازی، مدیریت، گفتوگو با هنرمندان، ایجاد گروههای هنری، آموزش هنر، پژوهش، نمونهسازی، سیاستنویسی و... زیست هنریاش را تبدیل به تجربهای آموزنده میکند. او هیچگاه یک جا بند نبوده و نقشهای گوناگونی را در میدان هنر آزموده است. برای آهنگها ترانه سروده، دوره آموزشی فیلمسازی باغ فردوس را راهاندازی کرده، در دفتر پژوهش امور هنری و نمونهسازی هنر برای گرافیک نمونهسازی کرده، در تألیف کتب درسی هنر پس انقلاب نقش کلیدی داشته، مسئولیت مرکز موسیقی صداوسیما را بر عهده داشته، برای موسیقی محمدرضا لطفی ویدیوکلیپ ساخته و دهها کار کوچک و بزرگ که هر کدام تاریخچهای دارد. او در گفتوگو با مجلۀ سوره، از یک عمر زندگی هنری و هنرگردانیاش برای انقلاب اسلامی سخن میگوید.
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
مهدی کلهر، از معدود افرادی است که در راهاندازی و ادارۀ نهاد هنرِ جمهوری اسلامی پس از انقلاب، نقشی م
بریدههایی از گفتوگوی سوره با مهدی کلهر؛
🔸 من میخواستم سازهای ایرانی، ملودیهای ایرانی و ریتمهای ایرانی را به سمفونی بزرگ 80 دقیقهای بیاورم، ولی با اینکه خودم رئیس موسیقی هستم، از ترس اینکه متهم نشوم، با یک جای خارجی قرارداد بستم. توسط یانی این شنیده شده و یانی با من تماس گرفت. گفت پرسپولیس را به من بدهید و میخواهم اجرا کنم
🔹 نوار صدای اکبر عالمی در فارغالتحصیلی موجود است. گفت این (به من اشاره کرد) باعث شد بچه دهاتی بتواند فیلم بسازد. منظور او روش فیلمسازی بود که در تلهفیلم گفتم. گفت من دو لیسانس دارم، 2 تا فوق لیسانس دارم و چهار مدرک فلان دارم، ولی دو دقیقه از زن و بچۀ خودم نمیتوانم فیلم بگیرم. گفت شما که در عمر خود سینما ندیده بودید، با این جرأت چنین کاری را میسازید، بخاطر این مرد (به من اشاره کرد) است
🔸 [برای اولین سالگرد هفده شهریور] گفتم خون نه بوی خوبی دارد، نه تصویر خوبی. اینکه لختۀ خون در خیابان بود، چیز قشنگی نیست. نظرم این است که تبدیل به هنر کنید، یعنی یک زمانی گفته شد «از خون جوانان وطن لاله دمیده!» شما را شرطی میکند که خون شهید دیدی، لاله ببینید. خون شهید که بو کردید، بوی گلاب به مشام شما برسد. گفتم من میسازم و به شما نشان میدهم
🔹 آن زمانی که شیراز بودم، پیش از آنکه به تهران بیایم، متوجه شدم بین شهید مطهری و دکتر شریعتی اختلاف افتاده است. به تهران آمدم و برادرم، حاجآقا مجتبی را در خانۀ پدری دیدم. او با اینکه دوست صمیمی شهید مطهری بود، به من گفت این قصه چیز خوبی نیست. نظر من هم همین بود.
🔸 دکتر شریعتی به چند نفر از شاگردان امام پیغام داد و گفت امام گفته یکسری حرفهای کمونیستی در نوشتههای شریعتی وجود دارد و حالا شما هر طور که فکر میکنید درست است این اشکالات را برطرف کنید. یکی از کسانی که شریعتی برای آنها پیغام فرستاد، برادر من حاجآقا مجتبی بود. از برادرم پرسیدم شما چه جوابی دادید؟ گفت من گفتم ابداً. چرا باید در کار شما دست ببرم؟ حاجآقا مجتبی خیلی با احترام با دکتر شریعتی برخورد میکرد
🔹 من جای شریعتی و امثال او را برای جامعۀ آن روز خالی میدیدم. برای افرادی مثل ما که تحصیلات دانشگاهی داشتیم، بسیاری از منبریها دیگر هیچ جذابیتی نداشتند. این در حالی بود که من در یک خانوادۀ روحانی به دنیا آمده بودم و برادرانم، آخوندهای بهروزی بودند، اما احساس میکردم منبریهای آن زمان متوجه زبان و نیاز دانشگاهیها نیستند
🔸 برای ما تقلید از امام و دنبال کردن انقلاب، بیشتر ژنتیکی بود تا اینکه بگوییم بعداً وارد ماجرای انقلاب شدیم. این شوری بود که از بچگی داشتیم. حبیب احمدزاده میگوید ما به سراغ جنگ نرفتیم، جنگ به خانۀ ما آمد. حالا نقل ماست؛ ما به سراغ انقلاب نرفتیم، بلکه دیدیم انقلاب به خانۀ ما آمده است.
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
دینداری از جمله مسائل و دغدغههای جامعۀ ایران در دوران معاصر است. به طور خاص بعد از انقلاب اسلامی از آن روی كه قدرت، برآمده از گفتاری دینی بود این موضوع برجستهتر شد. با سپریشدن چهار دهه و نیم از عمر جمهوری اسلامی، هنوز یكی از بحثهای كانونی در سطح اجتماعی-ملی مسئلۀ دینداری است؛ اینكه دینداری جامعۀ ایران در چه وضعیتی قرار دارد. در چنین شرایطی مسئلۀ دینداری در گذشتۀ ایران نیز مهم شده است. در واقع نخبگان و عامه با قیاس اكنون و گذشتهای كه «متصور» هستند، به مسئلۀ دینداری نظر كرده و حكم سقوط دینداری در جامعۀ كنونی ایران را صادر میكنند. در این میان غالب قیاسها نیز متكی به نظام سیاسی صورت میگیرد، به این معنا كه در نظام سیاسی جمهوری اسلامی با هستۀ دینی، دینداری كاهشیافته و در نظام پیشین با وجود آنكه گفتار دینی در حاشیه و ناسازگاری با نظام سیاسی بوده، وضعیت دینداری مردم به مراتب بهتر از اكنون بوده است.
محمود ذکاوت در این یادداشت، با بررسی گزارشهای نهادهای دولتی، پژوهشهای نخبگان دانشگاهی، اسناد ساواك و اخبار و گزارشهای مطبوعات، تلاش میکند این تصور فراگیرشده را رد، و بحران عمیق در دینداری ایرانیان در دورۀ پهلوی خاصه در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ را روایت کند.
برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ نوزدهموبیستم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را میتوانید از کیوسکهای مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید.
🆔 @Sourehmagazine
بخشی از متن؛
از نیمۀ ۱۳۳۹ نخستین تلاشها از سوی عناصر قدرت در دورۀ پهلوی برای تدوین و اجرای یك برنامۀ همهجانبه برای تغییر جامعۀ ایرانی صورت گرفت. با دیكتۀ آمریكاییها موسوم به اصل چهار ترومن این برنامه به اجرا گذاشته شد و تداوم یافت. «انقلاب سفید» و «انقلاب شاه و مردم» عنوان این برنامه بود كه در ۶ بهمن ۱۳۴۱ در یک همهپرسی صوری نیز رأی دلخواه قدرت و محمدرضا پهلوی را برای اجرا گرفت. در ادامه همۀ دولتها و مجالس شكلگرفته در دورۀ پهلوی توان خود را برای تحقق این برنامه قرار دادند. البته تا پیش از آن نیز خاصه از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این شاه و عناصر دربار بودند كه یكهتاز قدرت، سیاست و فرهنگ در ایران بودند. با وجود این از انقلاب سفید به بعد شكل و سازمان محكمتری برای تغییر جامعۀ ایران در دستور كار قدرت قرار گرفت.
وضعیت اجتماعی و دینداری جوانان در پایتخت چنان بحرانی بود که نخبگان دانشگاهی برای حل آن گرد هم جمع شدند. اسدالله شیفته، سرپرست سازمان هدایت جوانان در سال ۱۳۴۱ چنین گزارشی از وضعیت دینداری جوانان تهران میدهد: «نسل جوان از كیش و آئین، جداً دور مانده است. نسل گذشته برای مبارزه با نگرانیها و ناگواریها و یأس و جوش و خروشهای جوانی تا حد ممكن از دستورات الهی الهام میگرفت اما امروز نه تنها معتقدان به آن نحو در میان نسل جوان وجود ندارند، بلكه اجتماع امروز نتوانسته است، چیز دیگری جایگزین آن سازد».
ناصرالدین صاحبالزمانی در مجموعه یادداشتهای «جوانی پررنج» در مجلۀ مسائل ایران که بعداً در قالب کتاب هم منتشر شد، وضعیت اجتماعی و فرهنگی و دینی جوانان ایران در دهۀ ۱۳۴۰ را نشان میدهد. برآیند مقالات صاحبالزمانی دو جین مسائل و مشکلاتی است که بحران هویت در رأس آن قرار دارد. رضا آراسته در کتاب «تجدید حیات جوانان دورۀ برخورد تمدنها» نیز بعد از بررسی و مقایسۀ وضعیت جوانان ایران و جهان به صراحت تأکید میکند که «جوانان ایران امیدی به آینده ندارند.» نویسندۀ دیگر سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی است که با تمرکز بر تحقیقی پرسشنامهای در استان گیلان، وضعیت فرهنگی و دینی جوانان در اواخر دهۀ ۱۳۴۰ و اوایل ۱۳۵۰ را بحرانی توصیف میکند.
گزارشهای فوق همگی بر وجود بحران دینی و فرهنگی در ایران دهۀ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ تأکید میکنند ولی راه حل آنها برای این بحران چیزی نبود که بتواند مسأله را حل کند، چراکه متکی به پیشنهادهای آنان دولت پهلوی به تأسیس نهادهای مختلف در حوزۀ جوانان نظیر کاخ جوانان، اردوی عمران ملی و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دست زد، نهادهای مورد نظر نه تنها بحران دینی مذکور را حل نکردند بلکه در تشدید آن دخیل بودند.
در کنار پژوهشهای فوق، رجوع به صورت مذاكرات مجلس در دهۀ ۱۳۴۰ تصویر واضحتری از ارزیابی دینداری ایرانیان در این دوره به دست میدهد. در ادامه به مثابۀ مشت نمونۀ خروار به بخشی از مذاکرات مجلس شورای ملی از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ توجه خواهیم کرد تا درک و شناخت دقیقتری از وضعیت دینداری ایرانیان در آن دوره پیدا کنیم.
افتخار هشترودى نمایندۀ مجلس شورای ملی در مجلس بیستم در نطق خود در تاریخ روز سهشنبه ۲۳ اسفند ماه ۱۳۳۹، دربارۀ طرح برنامۀ دولت و ابراز رأى اعتماد به دولت شریف امامی در بخش از نطق خود چنین گفت: «دانشآموزان و دانشجویان از حیث اطلاعات مقدماتى در امور مذهبى که خود موجد ایمان است ضعیف بوده و حق این است در این مورد کمال توجه را مبذول و از حالا نهال افکار آنها را به اصول و فروع دین آبیارى نمایند.»
آنطور كه از نطقهای مجلس برمیآید وضعیت مدارس (محصلین و معلمین) به لحاظ دینی به شدت آشفته بوده است. مهندس اردبیلى از دیگر نمایندگان مجلس شورای ملی در نطق خود راجع به بودجۀ ۱۳۴۰ کل کشور، «شمهاى از وضع خراب دستگاه عظیم مملکتى» را چنین توضیح میدهد: «دل من و هر فرد ایرانى خون است... تربیت در مدارس خواه دینى و خواه اخلاقى مفهومى ندارد... فضایل اخلاقى از مدارس رخت بربسته و رذایل اخلاقى آن را گرفته است وااسفا اگر این طور فرهنگ و تعلیم و تربیت پیش برود نسل آینده چگونه نسلى خواهد بود؟! خدا مىداند».
بحران دینداری در میان جوانان چنان مسأله بود كه ابوالفضل حاذقی نیز در نطق خود میپرسد: «چرا امروز در اجتماع خودمان مسألۀ دین و مسألۀ ایمان تا این اندازه مورد بىتوجهى دولت واقع شده است؟ حاذقی در ادامۀ بحث خود مستند به سخنان محمدرضا پهلوی تأكید میكند وزارت فرهنگ باید برنامه را منطبق کند با تعالیم دینى و باید سعى بشود تعلیمات دینى، شرعیات و قرآن از آغاز طفولیت به بچههاى مسلمان تدریس بشود.
در ادامه وی به چالشهای این مسأله نیز اشاره میكند: «میگویند بچۀ خردسال، قرآن که زبان عربى است نمىفهمد چطور این بچۀ مسلمان زبان انگلیسى و فرانسه میتواند در کودکستان یاد بگیرد ولى زبان عربى نمىتواند یاد بگیرد و زبان فرانسه میتواند در کودکستان یاد بگیرد قرآن را نمىتواند در کودکستان یاد بگیرد؟»
در همین جاست كه حاذقی به مسألۀ مهمی دربارۀ دینداری و حكمرانی اشاره میكند كه به خوبی تصویر وضعیت دینداری در روزگار پهلوی را نمایان میسازد. حاذقی به نمایندگان رقیب فریاد میزند: «شما فرزندانتان که از مدرسه بیرون میآید تا دانشگاه نمىتوانند یک صفحه قران بخوانند» در همین نطق باز تأكید میشود كه در مدرسه نماز یاد نمیدهند، قرآن تدریس نمیشود و اخلاق فاضلۀ اسلامى نیز تدریس نمیشود».
وقتی كه تعدادی از نمایندگان مجلس علیه حاذقی اعتراض میكنند كه چنین ملاحظاتی برای مدارس در نظر گرفتهشده و قرآن و نماز تدریس و آموزش داده میشود، وی اظهار میدارد: «معلمینى که مسئول تدریس آنها هستند باید از بین اشخاصى انتخاب بشوند که خودشان پایبند اصول باشند و ایمان داشته باشند و اینكه این تعلیمات دینی موجود تا چه حد منطبق با معنى هست».
به عبارت دیگر از بحث صورتگرفته در مجلس میتوان چنین فهم كرد كه وضعیت آموزش دینی در مدارس به شدت ضعیف بود و به تبع آن نیز اخلاق و شناخت و دانش دینی نیز پایین بود. دانشآموزان غالباً در خواندن قرآن مشكل جدی داشتند و اطلاع دقیق و حتی معنیداری از احكام شرعی نداشتند. از همه بدتر وضعیت معلمان مدارس بوده که آنها نیز شناخت عمیق و درستی از دین و دینداری نداشتند.
🆔 @Sourehmagazine