#محرم_شب_سوم
#متن_سینه_زنی_زمینه
#سید_مجید_بنی_فاطمه
گفتم میاد بابام گفتن که رؤیامه
در وا شد و گفتم این دیگه بابامه
🌸 @zakerinhosein 🌸
باور کنم بابا این طشت پُرخونه
ای سر شدی امشب مهمون ویرونه
حالا که اومدی جونم بشه فدات
تو این یه ساعته از چی بگم برات
از سوزش سرم
از پای پُر ورم
از چی بگم برات
از وضع معجرم
از غارت حرم
از چی بگم برات
آروم بگم بابا چون عمه بیداره
این زخم رو پلکم سوغات بازاره
بازار کدوم بازار با سنگ و چوب رفتیم
اون چند قدم راهو صبح تا غروب رفتیم
از بس صدات زدم دیگه گرفت صدام
مثل قدیم بیا قصه بگو برام
از قصه ی سرت
از زخم پیکرت
قصه بگو برام
از وضع حنجرت
از اشک مادرت
قصه بگو برام
از چی بگم برات
حتما خبر داری افتادم از ناقه
دیگه نگم چی شد گوشم هنوز داغه
دستا که رفت بالا چشمامو می بستم
بابا بگو آیا من خارجی هستم
مهمونی بردنم از اون شبم نپرس
من بهتره نگم از زینبم نپرس
🌸 @zakerinhosein 🌸
از زخم بی حساب
از اون همه عذاب
چیزی ازم نپرس
از چادر و نقاب
از مجلس شراب
چیزی ازم نپرس
ذاکرین الحسین
https://eitaa.com/zakerinhosein
کمیل:
#محرم_شب_سوم
#متن_سینه_زنی_واحد
_#مجید_رضا_نژاد
منو خار صحرا تو و بیقراری
من پای پیاده تو نیزه سواری
منو گوش پاره تو و سربه زیری
🌸 @zakerinhosein 🌸
ببین بد شکسته دندونای شیری
بابا گفتن من برا من یه جرمه ببین از کبودی چشام داره سرمه
آخه زجر نامرد پر بغض و غیضه دوونده رو خارا منو با یه نیزه
«عمو جان اباالفضل»
شنیدم می گفتن علمدار کمین خورد
با تیر تو چشماش با صورت زمین خورد
منم از بلندی سقوط و چشیدم
مثل تو خودم رو پیش زهرا دیدم+
با انگشت نیزه گوشاتو گرفتی با تیر سه شعبه چشاتو گرفتی
نخواستی ببینی رقیه زدن رو تو مشت و لگد ها خمیده شدن رو
«عمو جان اباالفضل»
🌸 @zakerinhosein 🌸
ببین صوت قرآن با سیلی شد ادغام
امان از هیاهو تو دروازه شام
شده رقص و آواز جای نوحه خونی یه لشگر حرامی اومد چش چرونی
شکسته غرورت تو مردای شامی دیدی خواهرت رو تو بزم حرامی
تا که کرد اشاره دل عمه لرزید تا حرف کنیز شد دیدم خولی خندید
تا که بی حیایی به این حد شدید شد دیدم روی نیزه موهاتو سپید شد
«عمو جان اباالفضل»
ذاکرین الحسین
https://eitaa.com/zakerinhosein