#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#پایان_ماه_محرم
یک ماه میشود که ز جان گریه کردهام
با روضههای مرثیهخوان گریه کردهام
یک ماه میشود که به لبهای تشنهات
نزدیک آبهای روان گریه کردهام
یک ماه میشود که ز غمهای خواهرت
همناله با امام زمان گریه کردهام
گاهی در اول سلام زیارت، دم غروب
در حسرت زیارتتان گریه کردهام
گاهی بیاد خیمهی آتش گرفتهات
گاهی برای دخترتان گریه کردهام
گاهی میان واحد و سنگین و شور و دم
دست خودم نبوده، سینهزنان گریه کردهام
اشکی نماند، از غم بر نیزه رفتنت
بر ماجرای تیر و کمان گریه کردهام
اصلا عجیب بود حال و هوای محرمام
کلی برای غربتتان گریه کردهام
::
آمد نشست، دست به روی سرش گذاشت
هر تکه را که دید روی پیکرش گذاشت
از یک طرف کمی گل ریحانه جمع کرد
از یک طرف کمی پر پروانه جمع کرد
یک، نه، دو، نه... چقدر شبش پر ستاره بود
یک جسم خسته بود ولی پاره پاره بود
خون میجهید و تاب و توانش نمانده بود
جان در تن امام زمانش نمانده بود
انگشترت کجاست؟! بمیرم برای تو
آب آورت کجاست؟! بمیرم برای تو
وقت اذان شده است بگو اکبرم کجاست؟
پیراهن سفارشی مادرم کجاست؟
✍ #مهدی_صفی_یاری
📲 @southosein
✅سهل بن سعد می گوید :
📋《خَرَجتُ إلى بَیتِ المَقدِسِ حَتّى تَوَسَّطتُ الشّامَ، فَإِذا أنَا بِمَدینَةٍ مُطَّرِدَةِ الأَنهارِ کَثیرَةِ الأَشجارِ، قَد عَلَّقُوا السُّتورَ وَالحُجُبَ وَالدّیباجَ ، وهُم فَرِحونَ مُستَبشِرونَ، وعِندَهُم نِساءٌ یَلعَبنَ بِالدُّفوفِ وَالطُّبولِ، فَقُلتُ فی نَفسی :
لَعَلِّ لِأَهلِ الشّامِ عَیدَاً لا نَعرِفُهُ نَحنُ؟
فَرَأَیتُ قَوما یَتَحَدَّثونَ!》
♦️به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به شهرهاى شام رفتم.
در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته اند و شاد و خوشحال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى زنند.
با خود گفتم : شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى شناسیم.
پس پرسیدم :
📋《یَا هَؤُلَاءِ! ألَکُم بِالشَّامِ عَیدٌ لَانَعرِفُهُ نَحنُ؟!
قَالُوا : یَا شَیخُ! نَراکَ غَریبَاً!
فَقُلتُ : أنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ، قَد رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ(ص) وحَمَلتُ حَدیثَهُ!
فَقالوا : یَا سَهلُ! ما أعجَبَکَ السَّماءُ لا تَمطُرُ دَماً! وَالأَرضُ لا تَخسِفُ بِأَهلِها!
قُلتُ : ولِمَ ذاکَ؟
فَقالوا هذا رَأسُ الحُسَینِ(ع) عِترَةِ رَسولِ اللّهِ(ص) یُهدى مِن أرضِ العِراقِ إلَى الشّامِ، وسَیَأتِی الآنَ!》
♦️گفتم : اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى شناسیم؟
گفتند : اى پیرمرد! تو را غریبه مى بینیم؟
گفتم : من سهل بن سعد هستم.
پیامبر خدا(ص) را دیده ام و از او حدیث شنیده ام.
گفتند : اى سهل! آیا تعجب نمى کنى که آسمان، خون نمى بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى برد؟
گفتم : چرا این گونه شود؟
گفتند : این، سر حسین(ع) از خاندان پیامبر(ص) است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى برند و اکنون مى رسد.
📋《وا عَجَباه! یُهدى رَأسُ الحُسَینِ(ع) وَالنّاسُ یَفرَحونَ؟! فَمِن أیِّ بابٍ یُدخَلُ؟
♦️گفتم : شگفتا! سر حسین(ع) را به هدیه مى برند و مردم، خوشحالى مى کنند؟! از کدام دروازه مى آورند؟
مردم به دروازه اى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند.
📋《فَسِرتُ نَحوَ البَابِ، فَبَینَما أنَا هُنالِکَ، إذ جاءَتِ الرّایاتُ یَتلو بَعضُها بَعضاً، وإذَا أنَا بِفارِسٍ بِیَدِهِ رُمحٌ مَنزوعُ السِّنانِ، وَ عَلَیهِ رَأسُ مَن أشبَهُ النّاسِ وَجهَاً بِرَسولِ اللّهِ(ص) وإذَا بِنِسوَةٍ مِن وَرائِهِ عَلى جِمالٍ بِغَیرِ وِطاءٍ》
♦️به سوى آن رفتم و آنجا که بودم، پرچمهایى پى در پى می آمد و اسب سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته اى بود و سرى بر آن بود که شبیه ترینِ صورتها به پیامبر خدا(ص) بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند.
📋《فَدَنَوتُ مِن إحداهُنَّ فَقُلتُ لَهَا : یَا جارِیَةُ مَن أنتِ؟
فَقالَت : سُکَینَةُ بِنتُ الحُسَینِ(ع)!
فَقُلتُ لَها : ألَکِ حاجَةٌ إلَیَّ؟
فَأَنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ مِمَّن رَآى جَدَّکِ وسَمِعَ حَدیثَهُ!》
♦️به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم :
اى دختر! تو کیستى؟
گفت : سَکینه دختر حسین(ع)!
به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟
من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده ام.
سکینه گفت :
📋《یا سَهلُ! قُل لِصاحِبِ الرَّأسِ أن یَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أمامَنا، حَتّى یَشتَغِلَ النّاسُ بِالنَّظَرِ إلَیهِ فَلا یَنظُرونَ إلَینا، فَنَحنُ حَرَمُ رَسولِ اللّهِ(ص)》
♦️اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا(ص) هستیم.
سهل گفت : به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم :
📋《هَل لَکَ أن تَقضِیَ حاجَتی وتَأخُذَ مِنّی أربَعَمِئَةِ دینارٍ؟!
قالَ : وما هِیَ؟
قُلتُ : تَقَدَّم بِالرَّأسِ أمامَ الحَرَمِ. فَفَعَلَ ذلِکَ وَدَفعتُ لَهُ ما وَعَدتُهُ》
♦️آیا درخواستم را اجابت مى کنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟
گفت : درخواستت چیست؟
گفتم : سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده.
او نیز چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم.(۱)
امام سجاد(ع) می فرماید :
📋《حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ وَ رَأسُ الحُسَينِ(ع) عَلى عَلَمٍ ونِسوَتُنا خَلفِي عَلى بِغالٍ اكُفٍ وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ》
♦️مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين(ع) بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند و كسانى كه ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مىدادند. اگر چشمی از يكى از می گریست، او را با نيزه به سرش مىكوبيدند. تا آن كه وارد شام شديم و جارچى جار زد :
📋《يا أهلَ الشّامِ! هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعون》
♦️اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ملعون اند.(۲)
📚منابع :
۱)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲ ،ص۶۸
۲)الاقبال سید بن طاووس، ج۳، ص۸۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اولین #تیزر تصویری مراسم باشکوه رونمایی از سوپراپلیکیشن دوازده مورخ دوازدهم اسفند با حضور مهمانان ویژه
🗓 در این مراسم، افتخار میزبانی از عزیزانی از جمله حججالاسلام راشد یزدی، کفیل (معاونت سابق آموزش بنیاد حضرت مهدی)، نیلیپور (از اساتید برجسته مهدویت)، حسن آبادی و امینی خواه (از اساتید و سخنرانان مطرح کشوری)، حریزاوی (معاونت استانهای سازمان تبلیغات کشور)، نبوی (مدیرمسئول سایت قائمیه)، مهندس کاظمی مدیرعامل تبیان، استاد رائفی پور و مداحان عزیز آقایان حاج مهدی رسولی، سیدمحمدرضا نوشهور، علی اکبر حائری، حسین خلجی، سید حجت بحرالعلوم، رضا پیروی، ابراهیم دادوند و جمعی از خانواده شهدا را داشتیم.
📣 منتظر خبرهای خوب دوازده باشید...
❓ به نظر شما، جای چه کسی در این مراسم بین مهمانان خالیست؟
🌐 سوپر اپلیکیشن ۱۲ | فراتر از انتظار
حتما ۱۲ رو نصب کنید اپلیکیشن فوق العاده 👇
نصب از بازار👇
http://cafebazaar.ir/app/app.twelve
روضه ی دروازه ی ساعات
.
.
یکی از رفقا تعریف کرد برام
گفت، اولین سفر اینکه مشرف شدم سوریه
با یک سری از بچه های مدافع حرم
تو همون بحبوحه
که داعش حمله کرده بود
بچه ها اینا رو عقب گرد کرده بودند
اومدم زیارت خانم رقیه
به یکی از بچه ها گفتم
میشه منو ببری دروازه ساعات ؟
گفت شهر حکومت نظامیه
گفتم هر موقع شد با هم بریم
از اون جمعی که رفتیم دروازه ساعات سه نفرشون شهید شدم انشالله امشب مارو دعا کنن
اومدیم دروازه ساعات
چند دقیقه ایستادیم
این رفیقمون گفت فلانی میشه بریم
امنیت نیست ...
گفتم اگه میشه از اینجا با هم قدم بزنیم
نمیدونم همتون خبره اید
رفقا رفقا
خواهرا ، برادرا
راه افتادیم
آروم آروم قدم زنان اومدیم
تا رسیدیم به مسجد اموی لعنت الله علیه
20 دقیقه بیشتر طول نکشید
امام سجاد فرمود
طلوع آفتاب ما رو از دروازه ساعات
وارد کردن
دم دمای غروب رسیدیم به کاخ اموی
یعنی این زن و بچه رو تو کوچه ها....
خبر داری ، مرا بازار بردن؟
.
ما نوکریم و مےگذرد روزگارمان
برکت گرفت ازغمتان کارو بارمان!
روزی که هیچچیز بدردی نمےخورد..
این صبحواین سلام مےآید بکارمان
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#سلام_ارباب_خوبم
#صبحتون_حسینی
📲 @southosein
6_144232837842047687.mp3
1.6M
غریبی میکنم با هر کسی که با این روضه با این گریه غریبه ست
من از قبل از تولد با تو بودم یه کاری کن که برگردم همین بس
بسوزون گناهمو با اشکای نم نمم
حسین جان من از الآن به فکر محرمم
#حاج_امیر_کرمانشاهی
📲 @southosein
6_144232837842067940.mp3
3.06M
اومدم اقرار کنم اصلا
نمیشه انکار کنم اصلا
اسم تو تکراری نمیشه
صد دفعه تکرار کنم اصلا
حسین ...
#جدید_۱۴۰۳
#کربلایی_جواد_مقدم
📲 @southosein
متن روضه رقیه خاتون💔
مرغ اسیر هم وطنش فرق میکند
هم اینکه نوع پر زدنش فرق میکند
شیرینِ زبان تو شده لکنت زبان پدر
طرز تکلم و سخنش فرق میکند
وقتی که بی هوا به کسی ضربه میزند
حتما کبودی بدنش فرق میکند
خیلی مرا زدند ولی بین این همه
این شمر لعنتی زدنش فرق میکند
*گفت: بابا پاهام درد میکنه، همه دخترای عالم وقتی بابا میاد اول میرن خودشونو مرتب میکنن، موهاشونو شونه میکنن، بهترین لباسشونو میپوشن، گفت: بابا موهام سوخته...*
آتش رسید و موی سرم را به باد داد
عاشق همیشه سوختنش فرق میکند
گفتم به عمه روی زمین زیر نیزه ها
بابا چقدر شکل تنش فرق میکند
وقتی تمام دشت پر از بوی او شده
حتماً مساحت کفنش فرق میکند
با تازیانه های سنان راه میروم
حتی شبیه مادرمان راه میروم
*گفت بابا من یه لحظه از عمه جدا نشدم، همش دامن عمه رو گرفته بودم، اما نیمه شب بود، خسته بودم، تشنه بودم، دستام بسته بود.. یه مرتبه از ناقه افتادم... تا زین العابدین فرمود: به من بگید سرِ بریده ی بابام کدوم طرفو نگاه میکنه، گفتن چرا حرکت نمیکنه این نیزه؟ فرمود: حتما یکی از خواهرام افتاده.. من نمیدونم زجر چطور سراغش رفت. همچین که سرو آوردن، گفت: بابا !مگه جدت پیغمبر نفرمود: اگه بچه زمین خورد کمکش کنید، اگه پسربچه زمین خورد کمکش کنید، بگید تو مَردی باید بلند شی اما اگه دختربچه زمین خورد برید زود بغلش کنید نازش کنید. بابا همچین که نشسته بودم.. تا رسید به من گفت: دختر! تویی که کاروانو معطل کردی؟ یه سیلی زد، رو این بوته ها غَلت میخوردم، همچین که برگردوندن نه سمت عمه رفت نه سمت رباب رفت، دیدن اومد لابلای نیزه ها، همه ی سرهای شهدایی که بالای نیزه بود تیغ و شمشیر خورده بود، فقط یه سر بود که عمود خورده بود، اومد جلو گفت: عمو عباس! چشمت روشن، نامحرم سیلی تو گوشم زد...*
#متن_روضه_رقیه_سلام_الله_علیها
جهت دسترسي به نوحه هاي حضرت رقیه
روي عناوين كليك كنيد👇
💔دلم آغوش گرم تو رو میخواد
💔به خرابه تاریک ماه آسمون سر زد
💔خیمه ها سوخت دویدیم حرم سوخت عمو
💔این پا و اون پا نکن بابا...
💔شده شب تار هر روزم
💔من نه بازار میام نه عروسک میخواهم
💔یه سر بزن به دخترت
💔نبین توی خرابه هام
💔دستای عمو اباالفضل سقاخونه رقیه
💔هر دلشکسته که دلش پر میکشه
صلي الله عليك يا بنت الحسين
6_144231738331530827.mp3
7.34M
🏴 #حضرت_رقیه_س
🎤•| #حاج_حسین_طاهری|•
من از کجا شروع کنم هرچی بگم اضافیه
بگید برا هر گرهی خانم رقیه کافیه
به خود خدا گرفتم به خدا مریض بودم شفا گرفتم
به امام رضا گرفتم من از این سه ساله کربلا گرفتم
می خوام علاقه مو بهت نشون بدم
یه شب تو روضه خرابه جون بدم
قبله حاجات یا رقیه سادات یا رقیه سادات یا رقیه سادات
اگه میشه اسم منو بگو توی گوش بابات
بهش بگو دلش می خواد یه روز شهید بشه برات
تو بگی نه نمیاره تو بخواه محاله که محل نذاره
بگو خیلی بی قراره بگو دلشوره اربعین و داره
از طرف خودت عقده مو وا کنم
می خوام برم حرم بابا بابا کنم
محتاج دعاهات یا رقیه سادات یا رقیه سادات یا رقیه سادات
کاشکی فدات شه مادرم خاک نشینه رو معجرت
من بمیرم ولی کسی داد نکشه روی سرت
همینو بدونی بسه بدجوری مهر تو تو دلم نشسته
آره دنیا خیلی پسته وقتی اینجوری دل تو رو شکسته
دیگه تو زندگیم فقط دلم میخواد
موقع مردنم بابای تو بیاد
میگم مثل بابات یا رقیه سادات یا رقیه سادات یا رقیه سادات
📲 @southosein
#سلام_برحسین_ع
صبحها مےکنم ازعشق نگاهے بہ حسین
مےکنم باز از این فاصلہ راهے بہ حسین
کردم امروزسلامے ز سر دلتنگـے
مُردم از حسرٺ ششگوشه الهےبہ حسین
#صبحتون_حسینی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
📲 @southosein
6_144231738331561778.mp3
9.53M
🏴 #حضرت_رقیه_سلام_الله
🎤•| #حاج_محمدرضابذری |•
نبین توی خرابه هام آسمونا جای منه
من دختر شاهم و دنیا واسه بابای منه
نبین الآن گرسنمه عالم روزی خورمه
دختر شامی من ملک مراقب چادرمه
دستی به جز اباالفضل سه سال آزگاره
رخصت شونه کردن موی منو نداره
اما آتیش خیمه دور دید چشم عمومو
غروب روز عاشورا اگر سوزونده مومو
کجا بودی مو داشتم تا کمرم
کجا بودی دستش بود زیر سرم
مثل پروانه ها میگشت دور و برم
نبین میخوابم رو زمین رو پر قو بوده سرم
هنوز تو گوشمه صدا لالایی برادرم
نبین زبونم میگیره اون روزا رو میدیدی کاش
شیرین زبونی منو کسی تو دخترا نداشت
یه روز تو آسمونا منم ستاره داشتم
اسم داداشامو روی ستاره ها میذاشتم
اما الان یه ماهه رو نیزه ها نشستن
وقتی که میزدن منو چشماشونو میبستن
کجا بودی غم این قافله نداشت
کجا بودی پاهام آبله نداشت
روی دستام جای سلسله نداشت
کجا بودی مو داشتم تا کمرم
کجا بودی دستش بود زیر سرم
مثل پروانه ها میگشت دور و برم
نبین گوشم پاره شده بدون گوشواره نبود
یادش به خیر ام البنین گوشوارمو خریده بود
چشمام سیاهی میره و چند روزه دشوار میبینم
تو روبروم نشستی و اما تو رو تار میبینم
یه شب میون صحرا افتادم از رو ناقه ام
از قافله جا مونده بودم زجر اومد سراغم
بسه دیگه نیمخواهم یادم بیفته اون شب
منم برم داره صدام میزنه عمه زینب
برو دختر خوش باشی روز و شبات
برو دختر بازی کن با رفقات
نگه داره باباتو خدا برات
کجا بودی مو داشتم تا کمرم
کجا بودی دستش بود زیر سرم
مثل پروانه ها میگشت دور و برم
📲 @southosein
6_144231738331586212.mp3
10.41M
🏴 #حضرت_رقیه_سلام_الله
🎤•| #حاج_سیدمهدی_حسینی |•
زجر اگه دختر داشت با تو اینجوری رفتار نمیکرد
زجر اگه دختر داشت تو رو این همه گرفتار نمیکرد
زجر اگه دختر داشت تو رو با سیلی بیدار نمیکرد
دختر داشت میفهمید
گل سر چیه
موی بلند تر چیه
بهونه چیه
آینه و شونه چیه
النگو چیه
شونه نشه مو چیه
شونه نداری
خرابه میخوابی مگه خونه نداری
موهات سپیده
دستای کوچیک تو رو نیزه بریده
نفس نداری
دل خوش از حرمله و شبث نداری
زجر اگه دختر داشت واسه اشک تو لبخند نمیزد
زجر اگه دختر داشت تو رو تو قافله یک بند نمیزد
دختر داشت میفهمید
بابایی چیه
شبا لالایی چیه
خرابه چیه
بچه که خوابه چیه
اسیری چیه
دندون شیری چیه
تبت زیاده
مثل بابات زخم روی لبت زیاده
تن تو آب رفت
بابا میدونی دخترت بزم شراب رفت
زجر اگه دختر داشت تو رو تو صحرا دنبال نمیکرد
زجر اگه دختر داشت باباتو راهی گودال نمیکرد
زجر اگه دختر داشت چادر تو رو لگد مال نمیکرد
دختر داشت میفهمید
دل پر چیه
خاک رو چادر چیه
قد خم چیه
لباس در هم چیه
دلت شکسته
روسریتو سر میکنی با دست بسته
رد شدن از روت
درست شبیه فاطمه شکسته پهلوت
پاهات ترک خورد
همه میگن رقیه تو کوچه کتک خورد
رقیه جانم رقیه جان رقیه جان رقیه جانم
📲 @southosein
هدایت شده از فروشگاه انتشارات آرام دل
نوحه های عرشی
مجموعه نوحه های حاج منصور ارضی در دهه های ۷۰ و ۸۰ میباشد که به تلاش متین رضوان پور از لحاظ موسیقایی مورد بررسی قرار گرفته است.در ضمن جلوی هر نوحه کیو آر کدخورده که میتوانید از سبک نوحه استفاده کنید
برای تهیه کتاب با تخفیف به ادمین مراجعه نمایید
قیمت ❌❌۹۰۰هزار تومان❌❌
با ارسال رایگان ۶۷۵ هزار تومان
🆔@Ghasem1350
ذاکرین الحسین (نوحه.روضه.مولودی/متن)
نوحه های عرشی مجموعه نوحه های حاج منصور ارضی در دهه های ۷۰ و ۸۰ میباشد که به تلاش متین رضوان پور از
توجه ♨️👆
در این مجموعه تخصصی مداحان👆 تمام دستگاهها و آواهای مختلف
از #شور #همایون #ابوعطا #نوا #ماهور و...
با صدای مداحان پیشکسوت
بخصوص حاج منصور ارضی حفظه الله
به راحتی در دسترس و الگو برداری قرار گرفته...
این مجموعه تخصصی
به #مداحان کمک خواهد کرد که
ضمن شناخت آوازهای خاص مداحی و نغمات،
صدای خود را پرورش داده و
کیفیت اجرای خود را بالا ببرند.
تخفیف ویژه ایام محرم و صفر میباشد.
حتما با ادمین هماهنگ کنید
@Ghasem1350
#حضرت_رقیه_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_رقیه_س_شهادت
ای که تویی حسین را نور عین
رقیه خاتونی و بنت الحسین
سه ساله و معلم مکتبی
فروغ بخش دیدهی زینبی
تو رهرو عقیده و جهادی
تو رهنمای راه اعتقادی
تو بهترین پدیدهی مکتبی
حسینخو و زینبی مذهبی
به بحر عشق و عاشقی گوهری
سفینة النجات را لنگری
طینت تو پاکتر از گل بُوَد
نور وجود تو توکل بود
بزرگ عالمی! کجا کوچکی
باب حوائجی! اگر کودکی
نور تو ای شهیدۀ راه عشق
سرزده از سپیدهی راه عشق
به زخم جان و دل ما مرهمی
باب مراد همهی عالمی
تو رنگ و بو به زمزمه میدهی
که عطر و بوی فاطمه میدهی
سوخته جانها زشرار غمت
جان همه فدای عمر کمت
گذشته در فراق شبهای تو
ندیده کس خنده به لبهای تو
سهسالهای و پُر زجوش و خروش
رنج چهل ساله کشیدی بدوش
چون تو کسی داغ صبوری ندید
اینهمه رنج و داغ دوری ندید
نشد دلت لحظهای از غم بری
تاکه شدی به رنگ نیلوفری
هیچ کسی نگفت جرمت چه بود
که شد رخت زضرب سیلی کبود
به نُه فلک شرر زده شیونت
کبود شد زتازیانه تنت
شبی که ماندی عقب از قافله
پای تو شد زخار پر آبله
تو شعله بر دیدهی تر میزدی
نالهی ای پدر پدر میزدی
تو دیدهای جمال نورانیاش
تو دیدهای شکسته پیشانیاش
تو شستهای به اشک غم نای او
تو دادهای بوسه به لبهای او
به وصف تو ای گل مینو سرشت
عشق به روی برگ گلها نوشت
کجا کسی به غیر تو جان خود
نثار کرده بهر مهمان خود
«وفائیام» ملول وخسته دلم
به یاد نالهات شکسته دلم
✍ #سیدهاشم_وفایی
📲 @southosein
روضه یا سخنوری کوتاه
مجلس یزید لعنت الله
گفتن از دروازه تا کاخ راه زیادی نبود اما این قدر جمعیت زیاد بود و اهل بیت رو در شهر گردوندن غروب بود کاروان رسیدن به کاخ یزید ملعون
اقبال الاعمال به نقل از امام سجاد علیه السلام نقل می کنه من رو روی شتر بی محمل سوار کرده بودن «و راس الحسین علی عَلَم» سر حسین بالای نیزه دور و بر ما همه با نیزه آماده بودن هر کدام از این زن وبچه گریه می کرد با نیزه آرام می کردن
اما عرضه بداریم یا صاحب الزمان
همه این مصیبت ها رو عمه سادات دید و صبر کرد اما یه جا بود طاقت زینب تمام شد
اونم اون لحظه ای بود که ببینه سر بریده برادر روی تشت طلا داره قرآن تلاوت می کنه
اما اون ملعون دست ببره با چوب خیزران ...
اینجا بود گفتن زینب دستهای بسته شو بالا برد گریبان چاک کرد ...
فاما زینب فاهوت ای جیبها فشقتها ...
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
علویّات گرفتارِ یزیدند اى واى
با چه زجری دمِ این کاخ رسیدند اى واى
صندلی بود ولی یکسره سر پا بودند
ایستادند و زِ پادرد بریدند اى واى
وسط طشت کلیمی به سخن آمده بود
چوبها بهرِ لبش نقشه کشیدند اى واى
دخترانش همگی بر لبشان مُشت زدند
آه اینها مگر از دور چه دیدند؟! اى واى
یک نفر حرف زد و چند نفر غش کردند
حرفهای بدی انگار شنیدند اى واى
پیش چشمِ همه شلاّق به زینب میخورد
تکیهگاه حرم افتاد و خمیدند اى واى
منبری رفت به منبر و علی را سَب کرد
نیمه جان پایِ همین درد شدیدند اى واى
خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت
آبروی همه را خوب خریدند... اى واى