eitaa logo
📀 کتابخانۀ صوتی_تصویری همراه
548 دنبال‌کننده
822 عکس
198 ویدیو
449 فایل
📣 صدها کتاب صوتی از بزرگترین رمانهای ایرانی و خارجی ✅ بهمراه بهترین کتابهای صوتی مذهبی و دفاع مقدس ✅ ده ها پادکست صوتی ادبی، تاریخی و مستندهای کمیاب ودیدنی .... ارتباط با ما 👇 @hasanasef
مشاهده در ایتا
دانلود
🎧کتاب_صوتی ✍️ 📝 🎤 گوینده: 💢 نمایش رادیویی 🎬کارگردان: فریدون محرابی طبل حلبی / گونتر گراس / رمان آلمانی من متعلق به نسلی بودم که در زیر سلطه ناسیونال سوسیالیسم رشد کرد و کور بود. این نسل نه تنها گمراه شده بود بلکه به خودش اجازه داده بود که گمراه شود . (گونتر گراس ) طبل حلبی ،( The Tin Drum ) نمونه برجسته سبک رئالیسم جادوئی در اروپا به شمار می آید. گونتر گراس در این اثر ، سعی دارد رمانی بنويسد که در آن جنگ را به عمق جامعه ببرد. اگرچه در جریان داستان ، صحنه های مربوط به جنگ اندک هستند ، اما نویسنده از آرواره های جنگ فاصله گرفته تا درون معده جنگ را به خوبی به تصوير بکشد ؛ هضم شدن نسلی در جنگ . کتاب طبل حلبی يک رمان سياسی است. اين کتاب نمايانگر نگاه نويسنده‌اش به سياست آلمان است. گراس در این رمان بسيار به آلمان اين زمان می پردازد و به خصوص در به تصوير كشيدن آلمان زمان هيتلر و بعد از جنگ دوم ، بسيار موفق عمل كرده است. در ابتدای داستان ، اسکار که مردی 123 سانتی متری است ، از درون یک آسایشگاه روانی ، شروع به توصیف زندگیش می کند . در خلال جنگ آلمان ، رفتار عجيب و غريب مردم ، خانواده و سرنوشت خودش را به تصوير مي كشد . از تمايلاتش ، سرخوردگی هايش و طرز رفتار مردم با خود به كمک طبلش سخن می گويد . اسکار از لحظه تولد آگاه بود و متوجه می شد که اطرافش چه اتفاقاتی می افتد و چه حرف هایی زده می شود . شبی که اسکار به دنیا آمد ، پدر و مادرش ، بالای سر او ایستاده بودند و هر کدام آرزوی خود را برای فرزندشان می گفتند . پدرش می خواست که امور خوار و بار فروشی را به او بسپارد و مادرش هم از این گفت که زمانی که پسرش 3 ساله شود برای او یک طبل حلبی خواهد خرید .اسکار در همان لحظه تصمیم گرفت که وقتی 3 ساله شد ، دیگر رشد نکند و به طبل نوازی بپردازد . روز تولد 3 سالگی اسکار رسید و او هدیه موعودش را گرفت و دیگر به خودش اجازه نداد که از لحاظ جسمی رشد کند . در همان روز او خود را از ارتفاعی پرت می کند ، تا همه فکر کنند که توقف رشدش ، به دلیل همین سقوط بوده . اسکار از روز تولد 3 سالگیش دیگر حتی 1 سانتی متر هم قد نکشید . او طبلش را همه جا با خود می برد و تمام حرف ها و رویداد ها را با طبلش می نواخت . در این زمان اسکار متوجه توانایی دیگری در خودش می شود : او می توانست با فریادش ، شیشه های را خرد کند. نقطه پایان رُمان سال ۱۹۴۵ میلادی است كه همزمان با شكست آلمان هیتلری و سقوط رایش سوم و پایان جنگ در اروپا و آغاز دوره جدیدی در تاریخ معاصر این قاره است. در آخرین صفحات این کتاب ، اسکار چند جمله درباره زندگیش می گوید که به خوبی خلاصه ای از داستان را ارائه می کند : « چه بايد بگويم . زير لامپ چراغ متولد شده . در سه سالگی به عمد رشد خود را متوقف کرده . طبل هديه گرفته .شيشه ها را به آواز خرد کرده . بوی وانيل استشمام کرده , در کليسا سرفه کرده , لوتسی را تغذيه کرده , مورچه ها را زير نظر گرفته , به رشد مجدد مصمم شده , طبل را مدفون کرده , به سفر غرب رفته , شرق را از دست داده , سنگتراشی آموخته ,مدل ايستاده به طبل باز گشته , از بتون بازديد کرده پول فراوان درآورده , انگشت را نگاه داشته , انگشت راهديه داده , خندان فراری شده , بالا آمده , توقيف شده , محکوم شده , تحويل داده شده و در آينده تبرئه خواهد شد . امروز سی امين سالگرد تولدم را جشن گرفته ام و هنوز از اشپز سياه وحشت دارم . آمين » 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri