#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت سیوهشتم : اگر میفهميديم چی به سرمان آمده
حالم تاریک است، بد نیست، دردناک، غمزده یا چیزی از این نوع نیست، کدر است. روحم در دلم جا دارد و فضای دلم بسته و خفه است. روحم در گودال افتاده و تقلا میکند و میخزد که بیرون بیاید و آسمان باز را نگاه کند. روی کوه، دیدِ دور، تپه و ماهور و منظرۀ متنوع، چشماندازِ آرزوی روحِ من است. اما در گودال، زمانش به انتظار میگذرد و انتظارش تاریک است.
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻
@bankema کانال بایگانیاگر میفهمیدیم چی به سرمان آمده.mp3
زمان:
حجم:
19.83M
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔹 قسمت سیوهشتم : اگر میفهميديم چی به سرمان آمده
📡 @sovtitasviri
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت سیونهم : وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه
به یاد «ایوب» هستم که یهوه روحش را در حصار گرفته بود و با تیرهای زهرآگین جانش را میآزارد، دست سنگین خدا بر او فرود آمده و استخوانهایش را خرد و خاکستر کرده بود و او فریاد میکشید و به خدای خودش کفر میگفت و از ستمی که میدید به ستمکار پناه میبرد. وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه. بی کی بنالم؟ از کی؟
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلم : وای به وقتی که مظلوم، ظالم بشود
از آن چیزی که وحشت میکنم و مهره پشتم یخ میزند این خلق و خوی ماست. چرا اینجوری شدهایم؟ چرا اینجوری هستیم؟ مردمی که به اینجا برسند آیا میتوانند به عنوان یک ملت زنده بمانند؟ دیوانگان گرسنهایم؟ مشتی دیوانه…آدميزاد چيز عجيبى است، لايهای از اخلاق، آیین و آداب، تمدن، نهادهای اجتماعی؛ آن زیر آتشفشانی از غرایز درنده بهیمی. امان از وقتی که آن لایه را پس بزنند و اژدهای خفتهی اعماق بیدار شود. اما اگر روزی «از این موج و از این طوفان برآئیم»! آیا میشود؟
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 https://t.me/sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلویکم : برای نجات دخترها، بازخرید آنها
من هم به فکر ایران افتادم. به فکر کوه و آفتاب. کوهی که میخواست به آفتاب برسد و آفتابی که روی کوه لمیده بود و هوس عشقبازی در کوه که آنوقتها همیشه سر میکشید و ناچار همیشه سرکوب میشد. عشقبازی در سبکی آفتاب و سنگینی کوه؛ در شفافیت نور و کدری سنگ و در آمیختن با هر دو و از یاد بردن خود و یکی شدن با آنها؛ روی بلندی، در پناه و تکیه به استواری کوهستان و پیش چشم، افق دوردست تا آنسوی صحرا. چه ایران با فراز و فرود و سنگین و سبکی! نورش را از فرط روشنی میتوان لمس کرد و کوهش از فرط سنگبارگی کوهتر از کوه است.
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 https://t.me/sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلودوم : آقا ننه بگیرش
زمان در هوای خاموش معلق مانده، گاه گاه نسیم جابهجایش میکند. درختهای کهن کُندهها را مثل چنگک سخت در دل خاک فرو کردهاند. ولی تنه و شاخه به طرف آسمان قد کشیده، با سماجت دردناکی از دل خودشان بالا آمدهاند. اما سرشاخهها برگشتهاند؛ به طرف خاک...
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلوسوم : رزمگاهِ دکانداری
از همه چیز خالی شدهام. نه خوشحالم نه بدحال، نه شاد، نه غمگین و نه امیدوار یا نومید. رخوتی اندروا، بیگذشته و آینده، سکونی بیزمان و بیمکان، معلق در هیچ. همراه با نوعی آگاهی خوابزده به وجود خود، خوابی بدون رویا، با چشمهای باز. آیا از این بدتر هم ممکن است؟ به نظر میآید که هست. وای به روزهای دیگر...
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلوچهارم : تهرانِ خاکستری
رنگ تهران خاکستری، سیاه و گرد و غبار است. فرسودهی مرده، بیخنده.
آقاجون! تو خیابون آدم دار میزنن! تو میدون چرثقیل میارن و آدم…
میفهمی یعنی چی؟ میفهمی؟
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلوپنجم : ای خجسته آزادی!
این روزها میل نوشتن وجود دارد، اما حس نوشتن وجود ندارد. فکرهایی هست که هنوز در سر جا دارد، به قلب نرسیده و همراه خون در رگها ندویده، در گوشت تنم حس نمیکنمشان، دردناک نیستند و پوست تن را نمیشکافند. یک وقتی حسیاتم مثل دامنههای البرز بود با سنگهای سخت، دیوارههای بلند، دره و جویبار شتابزده، نسیم خنک و آفتابِ بلندِ نشسته بر قله.
اما حالا! این روزها حسیاتم را مثل دشت ورامین میبینم. خشک و هموار در مرز کویر با خاک لگدکوب و سوخته و کمی شور...
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلوششم : صبحها در راه
چگونه میتوان مردِ زمانِ خود بود؟ مگر نه اینکه هر اکنونی تا آنجا زمان حال است که پیش درآمد آینده باشد و گرنه سنگواره، هنوز سنگ نشدهی گذشته است که به زودی زیر آوار فراموشی در یکی از لایههای زمان به خاک سپرده میشود.
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلوهفتم : حرفزدن با سایه
در من بیتفاوتی ناراحت کنندهای دارد بیدار میشود و مثل مرداب بالا میآید و عشق را، آن حس زیبا و بیآرامی را که در من بود، کمکم بیهوش و فلج میکند.
نمیدانم چرا اینها را مینویسم.خندهدار نیست که آدم با خودش درددل کند؟ مثل مردی که با سایه خودش صحبت میکند؟
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻
#پادکست
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
🔸 پادکست «روزها در راه»
🔹 قسمت چهلوهشتم : کمونیستهای اصلاحطلب
دارم نفس میکشم، کمی سبک و آزادتر از یکی دو ماه گذشته. میخواهم خودم را بسازم. سعی میکنم، اما هنوز نتوانستهام. هنوز از غبار مردهی اخیر روحم را نَشُستهام؛ روحم را که به سرنوشت خانهی متروکی دچار شده.
از این گذشته ترس! ترس از شروع، همان ترس و دلهرهی همیشگی…
📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️
📡 @sovtitasviri
🔻🔻🔻