eitaa logo
🌿 قرارگاه کوثر
425 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2هزار ویدیو
148 فایل
┈•✿‌‌‌‌‌‌﷽✿•┈. پایگاه کوثر مسجد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)💚 اطلاع رسانی گزارشات و خبرها و فعالیت های پایگاه کوثر #بسیج_یعنے_نیروے_ڪار_آمد_ڪشور_براے_همه_میدانها
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر است دیگر! خدا از آسمان فرستاده اش تا مهربانی کند... ♡❤️ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅     🆔 @soyezohor ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
واسھ بدحجابا گفت: او یڪ نقصے دارد..¹ مگر من نقص ندارمـ؟🧐 نقص او ظاهر است! نقص هاےِ من باطن استــ✋🏻•° بااین رفتارش خیلیآمحجبہ شدنـ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅     🆔 @soyezohor ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅تزئین کیک مرغ 🥞🥞🥞 🥗🥗🥗🥗 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅     🆔 @soyezohor ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🔴مواد لازم🔻🍗 ▫️مرغ چرخ شده 300 گرم(برای چهارتا برگر) ▫️سیر رنده شده دو عدد ▫️نمک و فلفل و پاپریکا از هر کدوم نصف قاشق غذاخوری ▫️نصف اب لیمو ترش تازه ▫️فلفل دلمه ریز خورد شده دو قاشق غذاخوری 🔴طرز تهیه🔻🍔 🔸تمام مواد رو با هم خوب مخلوط کنید و نیم ساعت استراحت بدید. داخل یه ظرف یه کیسه بزارید و به اندازه نارنگی از مواد مرغی بردارید و روی کیسه به شکل گرد باز کنید و شکل بدید بعد داخل تابه چدن یک قطره روغن بریزید و با برس پخش کنید بعد برگر ها رو داخلش سرخ کنید. 🔸اینقدر خوشحالم شکل برگرها داخل تابه چدن تغییری نکرد یه نکته جالب دیگه اینکه برگرها طعم ذغالی میداد. آبدار و خوشمزه و کاملا سالم و مقوی. ✅من سیب زمینی هم بخار پز کردم و بعد برش زدم و داخل تابه چیدم کمی نمک روش پاشیدم تا گریل بشه.قارچ ها رو با کمی ابلیمو مزه دار کردم داخلش چیدم و کلم بروکلی و گوجه فرنگی هم با نمک و فلفل گریل کردم 🥗🥗🥗🥗 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅     🆔 @soyezohor ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سن تکلیف رسیده ام من 😍 نُه سال دارم سپیده ام من😍 خوشا به حالم با این سعادت😍 میگیرم امسال جشن عبادت😍 https://digipostal.ir/jtaklif سلام خدمت دخترا و مادرای گل 😍 عزیزان ان شاالله ما در نظر داریم برای نو گلهای باغ زندگیتون که ۹ ساله هستن یه جشن عبادت در شب ولادت ام ابیها خانم حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها برگزار کنیم😍 https://digipostal.ir/jtaklif سه شنبه: ۹۹/۱۱/۱۴ ساعت: ۱۵تا ۱۷ عصر مکان: مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام https://digipostal.ir/jtaklif عزیزانی که مایلند به همراه دختراشون تو این برنامه شرکت کنند با ذکر نام و نام خانوادگی به این آیدی مراجعه کنند↙️ @dokhte_ali https://digipostal.ir/jtaklif یاعلی..❤️
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 🍃🌸 به مناسبت ولادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها💫 🍃🌸 و روز مادر از همه‌ٔ مادران عزیز و گرامی دعوت می‌کنیم💫 🎊با حضور پرمهرتون؛ محفل جشن مادرانه را زینت بخشید😍😍 🔷فردا سه‌شنبه: ۹۹/۱۱/۱۴ ساعت: ۱۵تا ۱۷ 😊منتظر حضور گرم شما هستیم😊 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅     🆔 @soyezohor ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 قرارگاه کوثر
#سه_دقیقه_در_قیامت 📌قسمت هفتم (پایان عمل جراحی)👇 🌷زیر چشمی به جوان زیبا رویی که در کنارم بود دوبار
💢 قسمت هشتم👇 🌷خیلی زود فهمیدم که منظور ایشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. از وضعیت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم. فهمیدم که شرایط خیلی بهتر شده، اما گفتم: نه! مکثی کردم و پسرعمه اشاره کردم. 🍁بعد گفتم: من آرزوی شهادت دارم. من سالها به دنبال جهاد و شهادت بودم حالا اینجا و با این وضع بروم؟! اما انگار اصرارهای من بی فایده بود باید میرفتم. همان لحظه دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برویم؟ 🌷بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظه‌ای بعد، خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم! این را هم بگویم که زمان، اصلا مانند اینجا نبود. من در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را می‌دیدم! 🍁آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده. اما احساس خیلی خوبی داشتم. از آن درد شدید چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمویم در کنارم حضور داشتند و شرایط خیلی عالی بود. من شنیده بودم که دو ملک از سوی خداوند همیشه با ما هستند، حالا داشتم این دو را می دیدم. 🌷چقدر چهره آن ها زیبا و دوست داشتنی بود، دوست داشتم همیشه با آن ها باشم. ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم! روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت آن نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم! 🍁به اطراف نگاه کردم. سمت چپ من در دور دست ها، چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود، شعله های آتش بود. حرارتش را از راه دور احساس می کردم. به سمت راست خیره شدم، در دور دست ها یک باغ بزرگ و زیبا، یا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود، نسیم خنکی از آن سو احساس می‌کردم. 🌷به شخص پشت‌ میز سلام کردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم می خواستم ببینم چه کار دارد. این دو جوان که در کنار من بودند، هیچ عکس العملی نشان ندادند. حالا من بودم و همان دو جوان که در کنارم قرار داشتند. جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد. 🖇ادامه دارد.. التماس دعا🌹