eitaa logo
🌿 قرارگاه کوثر
421 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2هزار ویدیو
148 فایل
┈•✿‌‌‌‌‌‌﷽✿•┈. پایگاه کوثر مسجد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)💚 اطلاع رسانی گزارشات و خبرها و فعالیت های پایگاه کوثر #بسیج_یعنے_نیروے_ڪار_آمد_ڪشور_براے_همه_میدانها
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 🌱نیست‌ در‌ مذهب ‌این ‌سلسله هرگز دستی 🌱خالی از ‌پنجرہ‌ فولاد رضا‌ برگردد... 🍀 @soyezohor 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴دشمنت را بشناس ❌ شبهه: رأی ندادن یعنی اعتراض به وضع موجود 💬 پاسخ: پس شما اگه معلم مدرسه فرزندتون بد باشه مدرسه رو تحریم می کنید و دیگه بچه تون رو هیچ مدرسه‌ای نمی‌فرستید؟ 🧐😳 ❌🚨❌جالبه مریم رجوی سرکرده منافقین هم همین توصیه رو کرده! دشمنت رو بشناس 💯💯
انتظار «مهندسی انتخابات» از شورای نگهبان نداشته باشیم!/ چرا عملکرد شورای نگهبان قابل افتخار است؟ 🔹چهره‌های نامداری در بین داوطلبان ریاست جمهوری حضور داشتند که عدم احراز صلاحیت آن‌ها برای بخشی از افکار عمومی قابل هضم نیست. گویی پذیرفته‌ایم که برخی افراد و اسامی از مصونیت برخوردارند و باید آنان را از پیش تأییدشده دانست! 🔹از ردصلاحیت جهانگیری و پزشکیان و این‌ها که بگذریم، آیا ردصلاحیت فردی چون علی لاریجانی به‌عنوان چهره‌ای که منتسب به نظام شناخته می‌شود و کم‌تر کسی تصور ردصلاحیت‌اش را داشت، نشانه آزادگی شورای نگهبان نیست؟ آیا نباید به این عملکرد افتخار کرد؟ 🔹اگر شورای نگهبان با در نظر گرفتن مصلحت‌های گوناگون از جمله ایجاد شور انتخاباتی و در نظر گرفتن وجهه برخی افراد و گروه‌های سیاسی نسبت به احراز صلاحیت آن‌ها اقدام کند، دست به اقدامی زده که معمولاً نسبت به آن مورد اتهام قرار می‌گیرد؛ یعنی مهندسی انتخابات!
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 راز مقام عظیم‌القدر عبدالعظیم علیه‌السلام ※ منبع: شرح زیارت عاشورا ▪️ Instagram.com/Ostad.Shojae1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌱 یــــا امام رضا دلتنگِ حرمم..؛♥ 🌱 🍀 @soyezohor 🍀
سلام سلام !🖐🏻 به همه‌ی بروبچه‌های باصفای رضوان الرضا(علیہ‌السلام)😍❣ مژده🌸 مژده🌸 مژده🌸 بالاخره موعد دیدار فرارسید🍃 میدونیم مدت هاست منتظر شروع دوره های بسیار جذاب مهدویت در مسجد هستید ..☺️ آغاز مباحث چند ماهه ی مهدویت با حضور سرکار خانم امیدوار ♥️ فردا پنج شنبه راس ساعت ۱۱ ظهر منتظرتونیم✌️🏻 مکان : مسجدامام‌حسن‌مجتبیٰ(علیہ‌السلام) جهت ثبت نام به این آیدی مراجعه نمایید 👇🏻 [ @ZOMAR_128 ]
🌿 قرارگاه کوثر
✨﷽✨ #یـادت_بـاشـد♥️ ✍ #فصل_‌اول (#خواستگاری) #قسمت‌2 در همین حال و
✨﷽✨ ♥️ ✍ () اولین باری که موضوع خواستگاری مطرح شد سال هشتاد و هفت بود. آن موقع دوم دبیرستان بودم. بعد از عروسی حسن آقا، برادر بزرگ‌تر حمید، عمه به مادرم گفته بود: «زن داداش، الوعده وفا! خودت وقتی این بچه ها بودن گفتی حمید باید داماد من بشه. منیره خانم، ما فرزانه را می‌خوایم!» حالا از آن روز چهار سال گذشته بود. این بار عقد آقا سعید، برادر دوقلوی حمید، بهانه شده بود که عمه بحث خواستگاری را دوباره پیش بکشد. حمید شش برادر و خواهر دارد. فاصله سنی ما چهار سال است. بیست و سه بهمن آن سال آقا سعید با محبوبه خانم عقد کرده و حالا بعد از بیست و پنج روز، عمه رسما به خواستگاری من آمده بود. پدر حمید می‌گفت: «سعید نامزد کرده، حمید تنها مونده. ما فکر کردیم الان وقتشه که برای حمید هم قدم پیش بذاریم. چه جایی بهتر از اینجا؟» البته قبل تر هم عمه به عموها و زن عموهای من سپرده بود که واسطه بشوند، ولی کسی جرئت نمی‌کرد مستقیم مطرح کند. پدرم روی همه دخترهایش خیلی حساس بود و به شدت به من وابسته بود. همه فامیل می‌گفتند: « فرزانه فعلا درگیر درس شده‌، اجازه بدید تکلیف کنکور و دانشگاهش روشن بشه‌، بعد اقدام کنید.» نمی‌دانستم با مطرح شدن جواب منفی من چه اتفاقی خواهد افتاد. در حال کلنجار رفتن با خودم بودم که عمه داخل اتاق آمد. زیر چشمی به چهره دلخور عمه نگاه کردم. نمی‌توانستم از جلوی چشم عمه فرار کنم. با جدیت گفت: _ ببین فرزانه! تو دختر برادرمی. یه چیزی میگم یادته باشه: نه تو بهتر حمید پیدا می‌کنی، نه حمید می‌تونه دختری بهتر از تو پیدا کنه. الان میریم، ولی خیلی زود بر می‌گردیم. ما دست بردار نیستیم! وقتی دیدم عمه تا این حد ناراحت و دلخور شده جلو رفتم و بغلش کردم. از یک طرف شرم و حیا باعث میشد نتوانم راحت حرف بزنم و از طرف دیگر نمی‌خواستم باعث اختلاف بین خانواده‌ها باشم. دوست نداشتم ناراحتی پیش بیاید گفتم: _ عمه جون! قربونت برم. چیزی نشده که. این همه عجله برای چیه؟ یکم مهلت بدین، من کنکورم رو بدم، اصلا سری بعد خود حمید آقا هم بیاد، با هم حرف بزنیم، بعد با فراغ بال تصمیم بگیریم. توی این هاگیر واگیر و درس و کنکور نمیشه کاری کرد. خودم هم نمی‌دانستم چه می‌گفتم. احساس می‌کردم با صحبت‌هایم عمه را الکی دلخوش می‌کنم. چاره ای نبود. دوست نداشتم با ناراحتی از خانه‌مان بروند. تلاش من فایده نداشت. وقتی عمه به خانه رسیده بود، سر صحبت و گلایه را با «ننه فیروزه» باز کرده بود و با ناراحتی تمام به ننه گفته بود: _ دیدی چی شد مادر؟ برادرم دخترش رو به ما نداد! دست رد به سینه ما زدن. سنگ روی یخ شدیم! من یه عمر برای حمید دنبال فرزانه بودم، ولی الان میگن نه. دل منو شکستن! ... التماس دعا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂قلب زمین گرفته، زمان را قرار نیست... 🍂ای بغض مانده در دل هفت آسمان، بیا... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙