eitaa logo
"عصمت"
283 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
363 ویدیو
8 فایل
✔ می نویسم به یاد خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری ✍ کانال رسمی یادداشت های سیده رقیه آذرنگ 🔻روزنامه نگار 🔻نویسنده و پژوهشگر حوزه زنان 🔻پژوهشگر سینما و سریال حوزه دفاع مقدس 🔻شاعر 📱راه ارتباطی👈 @razarang
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد حسن عباسی در حال تورق #کتاب_عصمت #پیشنهاد_کتاب #کتاب_خوب #شهیده_عصمت_پورانوری @ketabe_esmat
🌹عصمت اسوه ی حجاب و سبک زندگی اسلامی🌹 #کتاب_عصمت بخوانیم و به دخترانمان هدیه بدهیم. #شهیده_عصمت_پورانوری #دخترها_هم_شهید_می_شوند #پیشنهاد_کتاب #کتاب_خوب #دخترانه #ازدواج_آسان @ketabe_esmat
هدایت شده از  "عصمت"
🌹عصمت اسوه ی حجاب و سبک زندگی اسلامی🌹 #کتاب_عصمت بخوانیم و به دخترانمان هدیه بدهیم. #شهیده_عصمت_پورانوری #دخترها_هم_شهید_می_شوند #پیشنهاد_کتاب #کتاب_خوب #دخترانه #ازدواج_آسان @ketabe_esmat
🕊بمناسبت ایام ماه مبارک رمضان🕊 📚برشی از کتاب عصمت، خاطرات زندگی شهید شاخص سال ۹۸، شهیده عصمت پورانوری📚 🔅ماه رمضان که می آمد، خیلی بی تاب بود تا مراسم احیای چند نفره ای را برگزار کند. میزبان این مراسم عصمت بود. جمعیتی کم در حدود پانزده نفر از دوستانش را دعوت می کرد، آن هم در شبهای جنگ تحمیلی، توی حیاط خانه خودمان یک زیر انداز می انداخت همه دور هم می نشستند. فراموش نمی کنم، یک شب عصمت دعای جوشن کبیر را با صدایی محزون خواند. آنقدر سوز عجیبی در صدایش بود که همه اشک می ریختند. خودش هم اشکش سرازیر شده بود. به این ترتیب روح زندگی و امید را در دل ما هم ایجاد میکرد. وقتی می خواستم برای سحر غذا تدارک ببینم عصمت میگفت:"غذا مهم نیست، مهم این شب زنده داری هاست". گاهی وقت ها با نان و پنیر و چای تازه دم از دوستانش پذیرایی می کرد. به فکر مهیا کردن غذاهای آنچنانی نبود. از همه چیز ساده اش را می خواست. روی مسائل معنوی خیلی تکیه می کرد. او آخرت را در نظر داشت و به همین دلیل در همه ی کارهایش خداوند را ناظر بر اعمالش می دید. 🔸منبع: صفحه ۱۱۷ از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ 🌹به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
🕊بمناسبت ایام ماه مبارک رمضان🕊 📚برشی از کتاب عصمت، خاطرات زندگی شهید شاخص سال ۹۸، شهیده عصمت پورانوری📚 🔅ماه رمضان که می آمد، خیلی بی تاب بود تا مراسم احیای چند نفره ای را برگزار کند. میزبان این مراسم عصمت بود. جمعیتی کم در حدود پانزده نفر از دوستانش را دعوت می کرد، آن هم در شبهای جنگ تحمیلی، توی حیاط خانه خودمان یک زیر انداز می انداخت همه دور هم می نشستند. فراموش نمی کنم، یک شب عصمت دعای جوشن کبیر را با صدایی محزون خواند. آنقدر سوز عجیبی در صدایش بود که همه اشک می ریختند. خودش هم اشکش سرازیر شده بود. به این ترتیب روح زندگی و امید را در دل ما هم ایجاد میکرد. وقتی می خواستم برای سحر غذا تدارک ببینم عصمت میگفت:"غذا مهم نیست، مهم این شب زنده داری هاست". گاهی وقت ها با نان و پنیر و چای تازه دم از دوستانش پذیرایی می کرد. به فکر مهیا کردن غذاهای آنچنانی نبود. از همه چیز ساده اش را می خواست. روی مسائل معنوی خیلی تکیه می کرد. او آخرت را در نظر داشت و به همین دلیل در همه ی کارهایش خداوند را ناظر بر اعمالش می دید. 🔸منبع: صفحه ۱۱۷ از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ 🌹به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
🕊بمناسبت ایام ماه مبارک رمضان🕊 📚برشی از کتاب عصمت، خاطرات زندگی شهید شاخص سال ۹۸، شهیده عصمت پورانوری📚 🔅ماه رمضان که می آمد، خیلی بی تاب بود تا مراسم احیای چند نفره ای را برگزار کند. میزبان این مراسم عصمت بود. جمعیتی کم در حدود پانزده نفر از دوستانش را دعوت می کرد، آن هم در شبهای جنگ تحمیلی، توی حیاط خانه خودمان یک زیر انداز می انداخت همه دور هم می نشستند. فراموش نمی کنم، یک شب عصمت دعای جوشن کبیر را با صدایی محزون خواند. آنقدر سوز عجیبی در صدایش بود که همه اشک می ریختند. خودش هم اشکش سرازیر شده بود. به این ترتیب روح زندگی و امید را در دل ما هم ایجاد میکرد. وقتی می خواستم برای سحر غذا تدارک ببینم عصمت میگفت:"غذا مهم نیست، مهم این شب زنده داری هاست". گاهی وقت ها با نان و پنیر و چای تازه دم از دوستانش پذیرایی می کرد. به فکر مهیا کردن غذاهای آنچنانی نبود. از همه چیز ساده اش را می خواست. روی مسائل معنوی خیلی تکیه می کرد. او آخرت را در نظر داشت و به همین دلیل در همه ی کارهایش خداوند را ناظر بر اعمالش می دید. 🔸منبع: صفحه ۱۱۷ از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ 🌹به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
🕊بمناسبت ایام ماه مبارک رمضان🕊 📚برشی از کتاب عصمت، طرحی از زندگانی شهیده عصمت پورانوری به روایتِ مادر📚 🔅ماه رمضان که می آمد، خیلی بی تاب بود تا مراسم احیای چند نفره ای را برگزار کند. میزبان این مراسم عصمت بود. جمعیتی کم در حدود پانزده نفر از دوستانش را دعوت می کرد، آن هم در شبهای جنگ تحمیلی، توی حیاط خانه خودمان یک زیر انداز می انداخت همه دور هم می نشستند. فراموش نمی کنم، یک شب عصمت دعای جوشن کبیر را با صدایی محزون خواند. آنقدر سوز عجیبی در صدایش بود که همه اشک می ریختند. خودش هم اشکش سرازیر شده بود. به این ترتیب روح زندگی و امید را در دل ما هم ایجاد میکرد. وقتی می خواستم برای سحر غذا تدارک ببینم عصمت میگفت:"غذا مهم نیست، مهم این شب زنده داری هاست". گاهی وقت ها با نان و پنیر و چای تازه دم از دوستانش پذیرایی می کرد. به فکر مهیا کردن غذاهای آنچنانی نبود. از همه چیز ساده اش را می خواست. روی مسائل معنوی خیلی تکیه می کرد. او آخرت را در نظر داشت و به همین دلیل در همه ی کارهایش خداوند را ناظر بر اعمالش می دید. 🔸منبع: کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ 🔻لینک خرید کتاب👇 https://jebhemarket.com/the-book-of-innocence-memories-of-shahidah-ismat-pouranuri-by-sayeda-roghieh-azarang 🌹به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc