eitaa logo
کانال شهدای کرمجگان
158 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
5 فایل
چشم من و امر ولی،جان من و سیدعلی⚡ یه کانال دلنشین شهدایی ورهبری کمی شاعرانه کمی عارفانه کمی خبر کمی موسیقی و مداحی جملات آرامش بخش با ما همراه باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹همیشه می‌گفت : زیباترین را می‌خوام ! یڪ بار پرسیدم : شهادت خودش زیباست ، زییاترین شهادت چگونه‌ست ؟! گفت : زیباترین شهادت اینه ڪه جنازه‌ای هم از انسان باقی نمونه .❤🙃 💕¦⇠"ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا"⇢¦💕 😢❤🕊|
🥀 🍃هر وقت می دید بچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت: صلوات بفرست! یا به هر طریقی بحث را عوض میکرد... هیچ گاه ازکسی بد نمی گفت، مگر به قصد اصلاح کردن... هیچ وقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی پوشید... بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که علت را سؤال می کردیم می گفت:"برای نفس آدم این کارها لازمه". 📚سلام بر ابراهیم، زندگی¬نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی، ص180 @srdarha
زمانی که ابراهیم هادی به دنیا آمد، و مصادف با شبهای قدر بود. امسال پس از ۶۵ سال که از تولد ابراهیم گذشته، تولد شمسی و قمری او با هم مصادف گردیده. شاخه گل صلوات نثار روح پاکش🌹 🌹 شهید گمنام و بی مزار 🌹
معلم دلسوز🥀🥀🥀 کار کم دردسر را رها کرد و به سراغ کار معلمی که کاری پر دردسر بود رفت، با حقوقی کمتر! امــا به تنها چيــزی که فکر نمی کرد ماديات بود. می گفــت: روزی را خدا می رساند. برکت پول مهم است. کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد. به هر حال برای تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان (منطقه۱۴) و معلــم عربی در يکی از مــدارس راهنمایی محروم (منطقه ۱۵) تهران شد. تدريس عربی ابراهيم زياد طولانی نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمایی نرفت! حتی نمی گفت که چرا به آن مدرسه نمی رود! يک روز مدير مدرسه‌ی راهنمایی پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادرآقای هادی هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چی شده؟! کمی مکث کرد و گفت: حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنير بگيرد! آقاي هادی نظرش اين بود که اين‌ها بچه‌های منطقه‌ی محروم هســتند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچه‌ی گرسنه هم درس را نمی فهمد. مدير ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه‌ی ما را به هم ريختی، در صورتی که هيچ مشکلی برای نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداری اينجا از اين کارها بکنی. آقای هادی از پيش ما رفت و بقيه‌ی ساعت‌هايش را در مدرسه‌ی ديگری پرکرد. حالا همه‌ی بچه‌ها و اوليا از من خواسته‌اند که ايشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف مي‌کنند. ايشان در همين مدت كم، برای بسياری از دانش آموزان بی بضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. با ابراهيم صحبت کردم. حرف‌های مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايده‌ای نداشت. وقتش را جای ديگری پر کرده بود. ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه‌ها بود. دانش آموزان هم که از پهلواني‌ها و قهرمانی های معلم خودشان شنيده بودند شيفته‌ی او بودند. درآن زمان كه اكثر بچه های انقلابی به ظاهرشان اهميت نمی دادند، ابراهيم با ظاهری آراسته وكت وشلوار به مدرسه مي‌آمد. چهره‌ی زيبا و نورانی، کلامی گيرا و رفتاری صحيح، از او معلمی کامل ساخته بود. در کلاســداری بســيار قوی بود، به موقع می خنديد. به موقع جَذبه داشت. زنگ‌های تفريح را به حياط مدرسه می‌آمد. اکثر بچه‌ها در كنارآقای هادی جمع می‌شدند. اولين نفر به مدرسه می‌آمد و آخرين نفر خارج می شد و هميشه در اطرافش پر از دانش‌آموز بود. ســال تحصيلي ۵۹- ۵۸ آقــای هادی به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر چندکه سال اول و آخر تدريس او بود. اول مهر ۵۹ حكم اســتخدامی ابراهيم برای منطقــه ۱۲ آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود. @srdarha🥀🥀🥀
'' 🕊 بحث شھادت بود. از او پرسیدم قصدش این است!؟ ابراهیم گفت: چون مادر سادات قبر ندارد نمیخواهم مزار داشته باشم...!🌿 آخَر روزے شــٓیعــِہ براے شمـٰا حـَـــرمْ میـسٰازه...
♥️🦋 رفیق حتی اگر احساس بی‌نیازی داشتی دستت رابه سوی اهل‌بیت بگیر... اگر مشکل نداشتی همیشه وصل باش مخصوصا به مادرت حضرت زهرا(س ) فرزند نباید بیخیال مادر باشه...
ای نفسِ صبحدم، گرنهـی آنجاقدم خستہ دلم رابجو، درشِڪنِ موے دوست جان بِفِشانم زشوق، درره بادصبا گربرساندبہ ما، صبح دمے بوے دوست صبحتون شهدایی
بین خودمان بماند گاهی دلمان می خواهد دل شما هم برای ما تنگ شود... 🥀🕊 @srdarha
✍مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند ✍دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند @srdarha
🌹🥀🌹 از آشنایی با دانستم در مسیر دلدادگی باید باشی تا امیر شوی تو دنبال رضایت⇜ او باش او دنیا و خَلقش را می‌کند باش، عزیزت می‌کند.. @srdarha
کانال شهدای کرمجگان
💐چهل سال گمنامی شهید ابراهیم هادی می خواست گمنام زندگی کند، اما امروز در تمام آفاق فرهنگی مجموعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است. امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.. ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...😭 کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه های باقی مانده کمیل و حنظله بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند. ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد : ابراهیم شهید شد...💔💔 ❤️ 🌷 التماس دعا هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر همه انانیکه رفتند تاما امروز درآرامش وامنیت زندگی کنیم @srdarha
🌷 ما افسانه نیستیم🙂✌️ دخترم در کلاس‌های تابستانی شهرک محل سکونت ما یعنی شهرک ارتش تهران شرکت می‌کرد. یک روز یک گل‌سینه هدیه گرفت که عکس شهیدی روی آن بود. آخر شب، گل سینه روی زمین افتاده بود. پایم رفت روی سوزن آن و حسابی خون آمد. بعد از پانسمان، گل‌سینه را برداشتم و باعصبانیت انداختم توی سطل زباله. آخر شب طبق روال هرشب سریال ترکیه‌ای را دیدم و خوابیدم. من اگر هر کار اشتباهی انجام دهم اما نمازم را سر وقت می‌خوانم. صبح حدود ساعت پنج بود. بعد از نماز صبح مشغول تسبیحات بودم که احساس کردم یک جوان روبروی من نشسته!! نفهمیدم خوابم یا بیدار، اما آن جوان که صورتش پیدا نبود به من گفت: ❌سریال‌هایی که می‌بینی افسانه است. اما ما افسانه نیستیم. ما با شما هستیم. باتعجب گفتم: شما کی هستی؟ گفت: تصویر من روی گل‌سینه بود که انداختی توی سطل. دویدم و رفتم داخل سطل را گشتم. تصویر یک شهید بود که زیر آن نوشته بود: خیلی برایم عجیب بود. به‌طور اتفاقی رفتم سر کمد کتابخانه. دیدم کتابی به نام سلام بر ابراهیم لابه‌لای کتاب‌ها است. کتابی در مورد همین شهید. مشغول مطالعه شدم. خیلی جالب بود. شوهرم را صدا زدم و پرسیدم که این کتاب کجا بوده؟ گفت: چند روز پیش توی اداره به ما هدیه دادند. هر دو جلد کتاب را آن روز خواندم. خیلی عالی بود. صبح روز بعد؛ بعد از نماز به بهشت زهرا رفتیم. ساعتی را در کنار مزار یادبود او بودم. 🦋حالا او حقیقت زندگیم شده. دیگر سراغ افسانه‌های ماهواره نمی‌روم. و نمازم نیز کاملاً تغییر کرده. 📙یاران ابراهیم. اثر گروه شهید هادی
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ســـلام بـر آنـان کـه اول از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن... ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از 🌱 . 🌱 . 🌱 . 🌱 . 🌱 . اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ...☘ ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ https://eitaa.com/srdarha ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
🌹 : ما رهبر را برای دیدن و مشاهده کردن نمی‌خواهیم ما رهبر را می‌خواهیم برای اطاعت کردن.. من اگر نتوانستم رهبرم را ببینم مهم نیست؛ بلکه مهم این است که مطیع فرمانش باشم و او از من راضی باشد‌ ✌️ 🌸🌟 اول اردیبهشت، سالروز تولد مبارک 🌸 شادی روح این شهید بزرگوار صلوات ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ https://eitaa.com/srdarha ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄