#لحظه_ای_با_شهدا
#باید_بروی_عیادت_مادرت
حاجمحمود شهبازی وابستگی عاطفی بسیار شدیدی به مادرش داشت. چند روز مانده به عملیات فتحالمبین از اصفهان تماس گرفتند و به او گفتند حال مادرت اصلا خوب نیست و اگر میتوانی، حتما بیا عیادت مادر.
حاجمحمود هم مدام به تعویق میانداخت و هرگاه بحث این قضیه میشد، طفره میرفت.
دست آخر، وقتی #حاج_احمد_متوسلیان از این قضیه مطّلع شد، آمد و با یک تاکید شدیدی به او گفت:
«حاجآقا شهبازی! شما هرچه سریعتر، شده برای ۴۸ ساعت، برو سری به اصفهان بزن و از مادرت عیادت کن.»
امّا حاجمحمود زیر بار نرفت و گفت:
«الآن حضور من در تیپ، ضرورت بیشتری دارد. اگر بروم، تو و #حاج_همت تنها میمانید. بعدِ عملیات میروم.»
#حاج_احمد این بار گفت:
«باباجان! حرف گوش کن. شما برو، من از شرفم ضمانت میدهم به محض این که از ردهی بالا خبر قطعی روز و ساعت شروع حمله را به ما بدهند، خبرش را تلفنی به تو در اصفهان میدهم تا هرچه سریعتر، خودت را به ما برسانی.»
هرچه حاجی به او تاکید کرد، قبول نکرد. طوری شد که در آن چند روز، حاجی با شهبازی قدری با دلخوری صحبت میکرد.
حاجمحمود هم با آن شیطنت و بازیگوشی خاص خودش میگفت:
«اشکال ندارد! فعلا کسی بهونه دست احمد نداده که سرش یه دادی بکشه!! قول میدم بهتون همچین که سر یکی دو نفر هوار بکشه، تنگی خُلقِش درست میشه!...»
👈 برگرفته از متن مصاحبهی با سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی در کتاب ارزشمند و فاخر #مهتاب_خین ، صفحات ۴۷۱ و ۴۷۲ با تخلیص و اختصار.
#شهید_محمود_شهبازی نفر اول ایستاده از سمت راست
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#شهید_همدانی
@srdarha
#لحظه_ای_با_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_احمد_مکیان
🗯 به روایت : پدر شهید
💠 همیشه به دنبال حقیقت می گشت. اگر در موضوعی به دنبال حقیقت می رفت تا اصل واقعیت را پیدا نمی کرد نظری نمی داد. اگر هم قبلاً نظر اشتباهی داده بود می گفت اشتباه کرده ام و الان درستش این است.
💠 رهبر را بالاترین مقام خودش بعد از ائمه قرار داده بود که باید حرفش را گوش داد و توصیه می کرد اگر می خواهیم پیشرفت کنیم باید پشت سر رهبر باشیم.
💠 یکی دیگر از ویژگی هایش این بود که سعی می کرد تا جایی که می تواند آداب اسلامی را رعایت کند به خصوص در رابطه با جوان ها و بزرگترها سعی می کرد کسی از او اشکال نگیرد.
می گفت ما که از خانوادهای مذهبی و روحانی هستیم اگر اشکال داشته باشیم دیگر از بقیه مردم نباید انتظار داشته باشیم.
💠 مقید به این اخلاق بود که کاری نکند تا کسی از دستش ناراحت شود. این چهار ویژگی را خیلی رعایت میکرد و به برادرهایش هم تأکید میکرد که رعایت کنند.
@srdarha
#لحظه_ای_با_شهدا
فاطمه مغنیه (خواهر شهید جهاد مغنیه) میگوید:مادرمن یک زن فوق العاده است ، خبر شهادت بابا که رسید رفت دو رکعت نمازخواند... همه ی ما را مادرمان آرام کرد ، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند ، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شدیم خطاب به جنازه بابا گفت :
الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند...❗️
همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم .
بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشیع برگزار میشد ، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند .
خبر شهادت #جهاد را هم که شنید همین طور ...
دلم سوخت وقتی برادرم جهاد رو دیدم ...
مثل بابا شده بود ...🥀
خون ها رو شسته بودند ولی جای زخم هاو پارگی ها بود ، جای کبودی و خون مردگی ها ...🥀
تصاویر شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بودن و ی لحظه به نظرم رسید من دیگه نمیتونم تحمل کنم ...
باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی رو آروم کرد .
وقتی صورت #جهاد رو بوسید ، گفت :
ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ؟! ، البته هنوز به" اربا اربا " نرسیده ...✨
باز خجالت آروممون کرد
🌹هدیه به روح مطهر شهدا و امام شهدا صلوات
اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّدوعَجِّلفَرَجهم
#محرم
@srdarha
#لحظه_ای_با_شهدا
تڪیــه ڪـن به شـــهدا🍃🌹
شهــدا تڪیه گاهشان خــداست ..
اصــلاڪنارگل بنشینــے بوے گــل میگیــرے پس گلستان ڪن زندگیـت رابایادشهـــدا.....
🕊سالروز شهادت شهید مدافع حرم محمد احمدی جوان
بخشی ازوصیتنامه شهید
برادران و خواهران عزیزم شما را به تقوای الهی و ایستادن در خط ولایتفقیه سفارش میکنم و علاوه بر شما به مردم عزیز کشورم سفارش مینمایم که فریب جوسازیهای دشمنان این خاک و اسلام ناب محمدی(ص) را نخورید و در خط ولایت باشید و از امام عزیزم، امام خامنهای مدظلهالعالی حمایت کامل و جامع نمایید.
مبادا از خط ولایتفقیه خارج شوید که من شهادت میدهم که شما از خط اهلبیت خارج شدهاید.
خوشحالم که در لباسی شهید میشوم که از اعماق وجودم به این لباس اعتقاد دارم و میدانم که چه لباس ارزشمندی به تن دارم، به همکارانم سفارش مینمایم تا حرمت لباس خویش را نگه داشته و قدردان نعمت خدمت در سپاه پاسداران باشند.
اینک با قدمهایی محکم به سوی جهاد در راه خدا ره سپار میشوم و از همهی کسانی که بر گردن من حقی دارند در خواست میکنم به حق مادرم زهرا(س) حلالم کنند. یا علی
((اللهم عجل لولیک الفرج))
@srdarha
#لحظه_ای_با_شهدا
بهنقلازهمرزمشهید:
شب قبل از شهادت بابڪ بود.
یه ماشین مهمات تحویل من بود؛من هم قسمت موشکی بودم و هم نیروی آزاد ادوات.
اون شب هوا واقعا سرد بود.
بابڪ اومد پیش من گفت:
" علی جان توی چادر جا نیست من بخوابم،پتو هم نیست."
گفتم : تو همش از غافله عقبی،بیا پیش من.
گفتم:بیا این پتو ؛ اینم سوءیچ ....برو جلو ماشین بخواب، من عقب میخوابم.
ساعت 3شب من بلند شدم رفتم بیرون.
دیدم پتو رو انداخته رو دوش خودش داره نماز
میخونه...
وقتی میگم ساعت (۳)صبح یعنی خدا شاهده اینقدر هوا سرده نمیتونی از پتو بیای بیرون!!
گفتم: بابڪ
با اینکارا شهید نمیشی پسر..
حرفی نزد
منم رفتم خوابیدم.
صبح نیم ساعت زود تر از من رفت خط
و همون روز شهید شد
#شهید_بابک_نوری
#یادشهداباذکرصلوات
@srdarha
کانال شهدای کرمجگان
#برادر_شهیدم🥀🥀🥀 @srdarha
#لحظه_ای_با_شهدا
به نقل از دوست شهید:
✅ شهید عزیز در هر ماموریتی که به ایشون داده میشد بسیار مصمم و قوی ظاهر میشد. در هر پست و مسئولیتی به همین صورت بود. سعی میکرد با تمام وجود فرامین مسئولین بالادستی را اجرا کنه. خیلی خلوص داشت....
✅ ایشون همیشه روی تخته محل کارش فلشی به سمت نابودی رژیم صهیونسیتی داشت. بسیار آرمان گرا بود. زمینه ی ظهور حضرت حجت علیه السلام را حذف این رژیم منحوس میدونست.
✅ ایشون بسیار خونگرم و خوش برخورد بود.
✅ وقتی کار خوبی از نیروها میدید اونها رو تشویق می کرد و به اونها هدیه هایی می داد.
✅ در عین جدیت در کار بسیار قلب رئوف و مهربانی به خصوص با بچه های دلسوز انقلابی داشت.
✅ خیلی هوش جمعی قوی و دقیقی داشت. به خوبی با کار تیمی سعی میکرد بهترین نتیجه را بدست بیاره.
✅ در مسائل عبادی فردی بسیار تو داری بود و بروز نمیداد .
✅ بسیار با هوش و با فهم بالا نسبت به مسائل مورد نیاز کاری بود.
✅ به کوچکترین تغییرات روحی و کاری نیروها حساس و پیگیر بود. حتی اگر کسی ناراحتی داشت پیگیر بود و سعی میکرد در حد امکان حل کنه. حتی اگر کسی اصلاح موی سر میکردم ایشون متوجه میشد و با شوخی سعی میکرد جاذبه داشته باشه.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷#حاج_مالک
🌷#شهید_راه_نابودی_اسرائیل
❤️#سردار_شهید_داوود_جعفری ❤️
@srdarha
#لحظه_ای_با_شهدا🥀
♦️بلایی که شهید محمد ابراهیم همت بر سر فرمانده روزه خوار ارتش شاهنشاهی آورد
🔹سرلشکر شهید ابراهیم همت در دوران سربازی در لشکر توپخانه اصفهان ارتش شاهنشاهی مسئولیت آشپزخانه را به عهده داشت. با وجود اینکه روزه گرفتن در پادگان ممنوع بود اما همت گفته بود سربازها میتوانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند.
🔹سرلشکر ناجی، فرمانده لشکر نمیگذاشت که سربازها و افسرها در ماه مبارک رمضان روزه بگیرند و مجبورشان میکرد آب بخوردند و روزهشان باطل شود.
🔹سربازها پیش ابراهیم همت میآیند و شکایت می کنند که ناجی گفته است اگر کسی روزه بگیرد باید با آب روزه آن را باطل کنید. ابراهیم هم یک روز بچه ها را جمع میکند و به آنها می گوید که نگران نباشید ما نمیگذاریم چنین اتفاقی بیفتد. در روز سرکشی فرمانده پادگان، همت با بچه ها آشپزخانه را تمیز می کند و بعد کف سالن را روغن میریزد، وقتی سرلشکر ناجی برای سرکشی به آشپزخانه میآید، لیز میخورد و پای آن پیچ میخورد و تا یک ماه به پادگان نمیآید و سربازها با آرامش روزه میگیرند.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
https://eitaa.com/srdarha
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
#لحظه_ای_با_شهدا
📌 متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب؛ این جوانمرد بامرام را میشناسید؟
🔹️هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگینتر بود.
🔹️اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمیکرد و میگفت «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست».
🔹️وقتی که متوجه میشد مشتری فقیر است، نمیگذاشت بهجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت میپیچید توی کاغذ و به دستش میداد
🔹️گاهی هم پول را میگرفت و دستش را میبرد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و میگفت: «بفرما ما بقی پولت».
🌷شهید «عبدالحسین کیانی»، همان جوانمرد قصاب است؛ عبدالحسین کیانی یا همان جوانمرد قصاب قصه ما در عملیات فتحالمبین پس اصابت دوازده گلوله شهید و سپس به حمزه سیدالشهدای دزفول معروف شد.
🌷 عبدالحسین انقدر محبوبیت داشت که بعد از شهادتش، چند نفر از قصابیهای دزفول فامیلیشان را تغییر دادند و کیانی کردند. آنها سر در مغازههایشان نوشتهاند «قصابی کیانی».
#شهید
#جوانمرد_قصاب
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
https://eitaa.com/srdarha
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
#لحظه_ای_با_شهدا
📌"آخه جلو چشم امام زمان"
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و میروند، رسید به چراغ قرمز...
ترمز زد و ایستاد...
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:
الله اکبر و الله اکــــبر…
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب!
اشهد ان لا اله الا الله…
هرکی آقا مجید رو نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟!
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت:
“مگه متوجه نشدید؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن.
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !”
#شهیدمجیدزین_الدین
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
https://eitaa.com/srdarha
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
#لحظه_ای_با_شهدا
شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت😔💔
●¹شهید یوسف قربانی
محل تولد : زنجان
تاریخ تولد : ۱۳۴۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری
شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد
در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را هم از دست داد
برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمانی هم که شهید میشه ، غریبانه دفنش می کنند🖤🔗
چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله
نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم که
بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و در گروههایی که هستیم ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم .
تا ابد مدیون شهداء هستیم...♥️
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
#شهید🥀
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
https://eitaa.com/srdarha
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄