eitaa logo
سید سلمان علوی
369 دنبال‌کننده
480 عکس
293 ویدیو
15 فایل
ارتباط با من: @ss_alavi
مشاهده در ایتا
دانلود
❌جعلی به تازگی کلیپی از عبدالرّحمن السدیس ــ امام جمعۀ مکّه ــ در فضای مجازی منتشر شده که ایشان گرسنگی را فرصتی طلایی برای مردم غزّه و تصفیه روح ایشان عنوان می‌کند. متأسفانه این کلیپ با بی دقّتی توسط رسانه‌های مختلف در حال انتشار است، از خبرگزاری دانشجو و سایت جماران تا کانال بیداری ملّت. البته محتوای این اظهارات از شخصی مانند سدیس بعید نیست، چنانکه ایشان پیش‌تر مسأله غزّه را فتنه خوانده بود و از مسلمانان خواسته بود که در این امر دخالت نکنند! اما به‌هرحال کلیپ جعلی است و کمی دقت در تناسب صدا و تصویر مشخص می‌کند که صداگذاری شده است. 🆔 @ss_alavi_ir
سید سلمان علوی
❌جعلی به تازگی کلیپی از عبدالرّحمن السدیس ــ امام جمعۀ مکّه ــ در فضای مجازی منتشر شده که ایشان گرسن
برخی از دوستان، دربارۀ مطلب پیشین سند خواستند. در پاسخ عرض می‌کنم: ۱ــ پیش از هر پاسخی، این اصل را فراموش نکنیم که انتساب یک خبر در فضای مجازی نیازمند دلیل است، نه انکار آن. تا زمانی که یک خبر در سایت‌های رسمی و مرجع منتشر نشده نمی‌توان به آن اعتماد کرد. ۲ــ اندکی دقت در تناسب صدا و حرکت لب‌ها در تصویر، مشخص می‌کند که صداگذاری صورت گرفته است. ۳ــ همینطور که در تصاویر می‌بینید، همین فیلم جناب سدیس پیشتر در جنگ هند و پاکستان هم با متن دیگری استفاده و منتشرشده بود. 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امسال امید زیادی برای سفر اربعین نداشتم. شرایط خانواده، فشارهای کاری و به خصوص شرایط مالی اجازه نمی‌داد امیدوار باشم. اما باز هم مثل سال گذشته، سیّدمحمّدامین آغاز راه شد. دو هفته قبل، از مسجد محل اطلاع دادند که فرزند شما در قرعه‌کشی مسجد، برندۀ هزینه سفر اربعین شده. شرایط سختی بود. تا پیش از این جایزه، می‌دانستم که نمی‌توانیم برویم، ولی حالا مانده بودم چه باید کرد. تأمین هزینه خودم و فرزند دیگرم سید محمّدمبین سخت بود. اما... امسال هم مثل سال گذشته ــ معجزه‌آسا و بی آنکه بخواهم ــ شرایط سفر مهیّا شد و یک بار دیگر با عمق جان دانستم که چقدر این خاندان را نمی‌شناسم و چقدر از معرفت بی‌بهره‌ام. داستان سفر سال گذشته را بخوانید و با حیرتم همراه شوید. 🆔 @ss_alavi_ir
✍️ محمّد امین و من و اربعین 🔻درنگ پدر، دعای پسر سال گذشته پسرم ــ سید محمدامین ــ بسیار مشتاق و پیگیر بود که برای پیاده‌روی اربعین عازم شویم. سال پیش از آن، از طرف حوزه به همراه مبلغین زبان‌دان برای تبلیغ و سخنرانی در مواکب عراقی اعزام شده بودیم و من سید محمدامین را هم با خود برده بودم. در آن سفر بسیار به محمّدامین خوش گذشته بود. یکی از دلایل خاطره‎ی خوش او، همبازی بودن با پسران برخی از مبلغینی بود که با خانواده آمده بودند. اما در سال گذشته، برای اعزام تبلیغی شرایطی در نظر گرفته بودند؛ از جمله شرکت در دوره‌های آموزشی که من در آن‌ها شرکت نکرده بودم، لذا نمی‌توانستم به عنوان مبلّغ اعزام شوم. وضعیت مالی نیز به هیچ‌وجه به گونه‌ای نبود که بتوانیم شخصاً به این سفر برویم. گرمای شدید هوا نیز در کاهش انگیزه من برای سفر بی‌تأثیر نبود. سید محمدامین مدام پیگیری می‌کرد، اما من می‌دانستم که حتی اگر با وام و قرض قدم به راه بگذاریم، این سفر برای او سخت خواهد بود، به‌ویژه در کربلا. چرا که سال پیش، ما به‌صورت اختصاصی در یک مسجد با مبلغین ساکن بودیم و فضای اسکان و استراحت مناسبی داشت، اما این بار اگر می‌خواستیم خودمان برای سفر اقدام کنیم، باید در شلوغی و گرمای کربلا، در میان مواکبی که جای سوزن انداختن نیست، به‌دنبال مکان خواب می‌گشتیم و روزها نیز تمام وقت یا در حرم می‌ماندیم یا در خیابان‌ها می‌چرخیدیم. و این چیزی نبود که سید محمدامین توان تحمل آن را داشته باشد. البته خودم نیز همین‌طور. پیشنهادی مطرح شد برای اعزام جمعی از شاعران طلبه. اگر این اتفاق رخ می‌داد، مشکل ما از نظر اسکان و تا حدودی از نظر هزینه حل می‌شد. تلاش زیادی کردم تا گروه شاعران طلبه را راهی کنیم. اسکان در نجف و کربلا، و سالن و امکانات برگزاری محفل شعر توسط معاونت بین‌الملل حوزه، و ایاب و ذهاب داخل ایران توسط دوستان مسئول در ستادهای راهبری حوزه هماهنگ شد. قرار بود ایاب و ذهاب داخل عراق را نیز عزیزان حشدالشعبی هماهنگ کنند، اما چند روز گذشت و خبری نشد. همسرم گفت که محمدامین بعد از نمازهایش دعا می‌کند که این کاروان هماهنگ نشود تا ما مانند سال گذشته، با جمع مبلغین اعزام شویم. دوستان حشد پاسخ ندادند و اعزام شاعران لغو شد. من نیز از تصمیم سفر صرف‌نظر کردم. ادامه دارد
🔻عرفتُ الله بفسخ العَزائم در ایتا با یکی از دوستان معاونت بین‌الملل حوزه صحبت می‌کردم. از او خواستم ما را دعا کند و گفتم که امسال (پارسال) توفیق زیارت نداریم. پاسخ داد که ظرفیت مبلغین هنوز تکمیل نشده و برای اعزام تبلیغی فرصت هست. گفتم امسال شرایطی در نظر گرفته شده که شامل حال من نمی‌شود، گفت مهم نیست، تشریف بیاورید. بسیار خوشحال شدم. به سید محمدامین که خبر دادم و در انتظار برق شادی در چشمانش بودم، بلافاصله پرسید: با همان تیم سال گذشته می‌رویم؟ گفتم نه. آن کادر و آن تیم کاملاً تغییر کرده‌اند و مبلغین امسال را اصلاً نمی‌شناسم. چهره‌اش در هم رفت و گفت: نمی‌خواهم، کنسلش کن تا خودمان پدر و پسری از مسیر بغداد برویم. پیاده‌روی اربعین معمولاً از مسیر نجف به کربلا انجام می‌شود، اما عراقی‌ها مسیر دیگری نیز دارند که از کاظمین به کربلاست؛ جاده بغداد. این مسیر از نظر امکانات و پذیرایی تفاوت‌های بسیاری با مسیر نجف ـ کربلا دارد. موکب‌داران این مسیر، افراد متموّلی هستند و مسیر نیز نسبت به مسیر نجف خلوت‌تر است. پسرعموی سید محمدامین که سال گذشته از این راه رفته بود، توصیف خوراکی‌ها و پذیرایی‌های ــ به قول خودش ــ لاکچری را برای محمدامین بازگو کرده بود و محمدامین که حالا امکان اعزام با تیم مبلغین سال گذشته میسر نشده بود، اصرار داشت که با هم از جاده بغداد پیاده‌روی کنیم. اما حالا که عزیزان معاونت به من لطف کرده بودند و با اعتماد به تجربه سال گذشته، بدون گذراندن دوره آموزشی و مصاحبه، از من دعوت کرده بودند، امکان لغو برایم وجود نداشت. ضمن اینکه اگر لغو می‌کردم، مشکلات مالی و شرایط اولیه سفر همچنان باقی بود و می‌دانستم سفری بسیار دشوار در پیش خواهیم داشت. محمدامین هیچ تصوّری از گرما و شلوغی کربلا نداشت و وقتی برایش توضیح می‌دادم که ممکن است اصلاً نتوانیم جای خواب پیدا کنیم، می‌گفت: خب پول بیشتری قرض بگیر تا به هتل برویم!!! از بخش اعزام به من اطلاع دادند که تنها گروهی که هنوز ظرفیت مبلّغ دارد، گروه مبلّغان بغداد است. باید خودمان را به بغداد می‌رساندیم و حدود ده روز در محل تبلیغ مستقر می‌شدیم. عملاً امکان و فرصت پیاده‌روی وجود نداشت، بنابراین من نیز کوله‌پشتی برنداشتم و با ساک دستی راه افتادیم. محمدامین همچنان دعا می‌کرد که تبلیغ کنسل شود. چون ما با قطار خرمشهر و از مرز شلمچه رفتیم، یک روز دیرتر از سایر مبلّغین به بغداد رسیدیم. نزدیک اذان صبح بود که در بغداد از اتوبوس پیاده شدیم. برای یافتن محل اسکان با مسئول مربوطه تماس گرفتم... بله، برایتان قابل حدس است که چه جوابی شنیدم. روز قبل مبلغین در موکب‌ها مستقر شده بودند و ظرفیت تکمیل شده بود. دعاهای محمدامین قدم به قدم مستجاب می‌شد و من لحظه به لحظه نگران‌تر می‌شدم که در کربلا چه خواهد شد. ادامه دارد
🔻مهمان‌نوازان کاظمین چاره‌ای جز حرکت به سمت کربلا نداشتیم، اما اضطراب اینکه محمدامین با خاطره‌ای تلخ از شلوغی و گرما و خستگی به ایران بازگردد، آزارم می‌داد. ساعتی سرگردان و بلاتکلیف در خیابان‌ها قدم زدیم و سپس به سمت کاظمین حرکت کردیم. یادم نیست زمان چگونه گذشت و چه کردیم، اما وقتی از حرم کاظمین بیرون آمدیم، عصر شده بود. قصد داشتیم مسیر پیاده‌روی را پیدا کنیم و در یکی از موکب‌های مسیر بیتوته کنیم، اما با آدرس‌هایی که به ما می‌دادند، ساعت‌ها در خیابان‌ها سرگردان شدیم. بسیار خسته بودیم. پسر جوانی را دیدم که چند نفر ایرانی را به سوی ون هدایت می‌کرد تا برای بیتوته به منزل ببرد. ون برای ما دو نفر نیز جا داشت. ما نیز سوار شدیم و به منزل ابوکرّار رفتیم. مجال شرح نیست که از مهمان‌نوازی و لطف و کرامت ابوکرّار بگویم. آن شب، همه مهمان‌ها را در یک سالن و من و محمدامین را در اتاقی جداگانه اسکان داد. یک جفت کفش برای من و 75هزار دینار که برای خرید پیراهن مشکی با اصرار و التماس به سید محمدامین داد، بخش کوچکی از پذیرایی او بود. ادامه دارد
🔻مشایه VIP روز اول پیاده‌روی جالب و خنده‌دار بود. ما به تصوّر اینکه باید یک هفته تا ده روز برنامه تبلیغی داشته باشیم، زودتر به عراق آمده بودیم؛ پیش از آنکه بسیاری از موکب‌ها برپا شده باشند. محمّدامین این قسمت سفر رو برای خانواده شبیه فیلم‌های وسترن توصیف می‌کرد: «پدر و پسر زیر آفتاب، وسط یه جاده‌ خشک و خالی راه می‌رفتیم. تابش شدید خورشید همه جا را طلایی کرده بود در آسمان دور یک عقاب پرواز می‌کرد. یک بوته خار از وسط جاده رد می‌شد...». اما روزهای بعد متفاوت‌تر شد و هرچه به کربلا نزدیک‌تر می‌شدیم، آنچه که سیدعلی ــ پسرعموی محمدامین ــ توصیف کرده بود، مشهودتر می‌شد. پذیرایی‌های آنچنانی، انواع میوه، آبمیوه، شربت، باقلوای عربی، ماساژ. غذاها هم طوری بود که محمدامین در روز دوم و سوم نسبت به کباب هیچ رغبتی نداشت؛ همان محمدامینی که در منزل با حسرت می‌گفت خوش به حال شیر و پلنگ‌ها که فقط گوشت می‌خورند! ادامه دارد