#داستان_عبرت_آموز
✅ در زمان قاجار؛ در کنار سفارت حکومت عثمانی در #تهران ؛ مسجد کوچکی وجود داشت.
✅ امام جماعت آن مسجد میگوید: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و به اهل سنت ناسزا میگفت....
✅ و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه ان که اهل سنّت بودند ؛ برای نماز به ان مسجد می آمدند.
✅ روزی به او گفتم: تو به چه دلیل هر روز همین روضه را میخوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟
مگر روضه دیگری بلد نیستی؟!
✅ او در پاسخ گفت: بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من میدهد و میگوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.
✅ از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد....
✅ فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است.
✅ به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم، شخصی روزی دو تومان به من میدهد تا در ان مسجد چنین روضه ای خوانده شود. پنج ریال به ان روضه خوان میدهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
✅ باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!!!! معلوم شد که از طرف سفارت #انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص «برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی» داده میشود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای ان روضه خوان بیچاره میماند.
#بصيرت