🔴قسمت اول
#ابوبشیر ساکن دمشق سوریه است ،
کشاورز است و سه دختر و یک پسر دارد ، شصت ساله هست
و خاطرات خودش را درباره اوضاع سوریه قبل و بعد از داعش برای ما بازگو می کند ،
حرفهای شنیدنی دارد که پیشنهاد میکنم حتما بخونید!!
ابوبشیر می گوید :
مردم سوریه و از جمله خودم قبل از پیدایش #داعش دچار یک #توهم شده بودیم و بر اثر #تبلیغات فراوان مخالفان #بشار_اسد در خارج و داخل سوریه ، به این نتیجه رسیده بودیم که عامل تمام بدبختیهای مردم سوریه شخص بشار اسد و دولتش هست و هر طور شده باید بشار اسد برود !!!!!
🔴قسمت دوم
در آن زمان پیامهای زیادی بین مردم سوریه پخش میشد که #بشار_اسد یک #دیکتاتور است و باید حتما برود ،
نجات سوریه یعنی رفتن بشار اسد
و هر روز مخالفان نظام بشار اسد بیشتر می شدند و راهپیمایی و تحصن انجام میشد ،
من هم در برخی از راهپیمایی ها شرکت میکردم و فرزندانم را هم تحریک میکردم که علیه بشار اسد تبلیغ کنید
و همه جا بگویید #دیکتاتور_سوریه باید برود !!!!
🔴قسمت سوم
زمان گذشت تا اینکه تحصنها و اعتراضات بیشتر شد و یادم هست در شهر #حمص، جرقه ی اعتراضات خشونت بار علیه سوریه و بشار اسد زده شد.
مردم حمص به خیابانها آمدند و نیروهای نظامی بشار اسد هم برای کنترل آنها جمع شده بودند که تیراندازی شد و عده ای کشته و زخمی شدند
و از آن روز #اعتراضات مردم سوریه و مخالفان بشار اسد رنگ و بوی #خون گرفت ، اما کسی نمیدانست که آینده، حامل چه خبرها و حوادثی است!!!!
🔴قسمت چهارم
مردم #متحصن عصبانی بودند و جنازه های کشته شدگان را باشور و هیجان خاصی تشییع کردند
و در همین اوضاع و احوال بود که سروکله مخالفان نظام سوریه و بشار اسد پیدا شد :
#گروه_داعش !!!!
گروهی که با پرچم «محمد رسول الله »
و شعارهای اسلامی آمدند
و می خواستند مردم سوریه را از چنگال بشار اسد و حکومت دیکتاتوریش نجات دهند!!!!
https://eitaa.com/sshahidtahaimani
🔴قسمت پنجم
ما ابتدا از آمدن #داعش خوشحال شدیم ،
چون تنها خواسته ی ما سرنگونی حکومت بشار اسد و ایجاد یک دولت جدید بود
و داعش چنین #وعده ای را به مردم سوریه میداد ،
شهرهای سوریه روز بروز شاهد درگیریها و کشتار بود و داعش با همراهی مردم و مخالفان بشار اسد ، شهرها و روستاهای سوریه را یک به یک اشغال میکرد و پیش میرفت!!!
ما هم خوشحال بودیم.
داعش پس از اشغال شهرها ، #حکومت_نظامی خشکی را اجرا میکرد ،
موافقان بشار اسد را شناسایی و دستگیر می کردند و در میدان شهر گردن میزدند ،
مخالفان بشار اسد هم خوشحال بودند
و می زدند و می رقصیدند ،
در این ایام بود که من هم دست زن و بچه ی خودم را گرفتم و به شهر #حلب رفتیم
و در حکومت اسلامی داعش زندگی خود را شروع کردیم!!!