✅از شهيد فرزندی هم داريد؟
من و عبدالمهدی ۹ سال با هم زندگی كرديم.
ريحانه هفت ساله و فاطمه دو ساله، يادگاری های شهيدم هستند.
ريحانه خيلی وابسته به پدرش بود.
خيلی با پدرش حرف می زد.
✅در مورد بچهها چه سفارشی داشتند؟
🕊همسرم می گفت
دوست دارم ريحانه ولايتی بار بيايد.
عبدالمهدی عاشق رهبری بود.
هر زمان چهره ی ايشان را نگاه می كرد دست بر سينه می گذاشت و می گفت: جان ناقابلی دارم، فدای رهبر عزيزم💖.
سفارش كرد كه می خواهم
بچهها را زينبوار بزرگ كنيد.
ان شاء الله حجابشان زينبی باشد.
رفتارشان زهرايی باشد. نمونه باشند.
يک بار ريحانه تب كرد
يک هفته ی تمام ، تب داشت.
خوب نمی شد. به بيمارستان بردم و دارو دادم، تبش پايين نمی آمد.
نگران بودم؛ تشنج نكند.
نمی دانستم چه كار كنم.
#عبدالمهدی قبلتر به من گفته بود كه كمک خواستی ؛ به حضرت زهرا سلام الله علیها ،متوسل شو و من را صدا كن.
توسل كردم و زيارت عاشورا خواندم.
سلام آخر را كه دادم، به حضرت زهرا سلام الله علیها گفتم:
امروز پنجشنبه است و من می دانم همه ی شهدا ، امروز در محضر ارباب جمع هستند.
گفتم به عبدالمهدی بگويند اگر برای دخترش اتفاقی بيفتد؛ نگويد كه من نتوانستم از بچهاش نگهداری كنم.
آنها امانت هستند دست من.
رفتم بالای سر ريحانه
ناگهان بوی عطری در خانه پيچيد.
عطری كه هر لحظه زياد و زيادتر می شد.
ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنيدم؛
گفت :
همسرم بخواب؛ من بالای سر ريحانه هستم.
خوابيدم
وقتی بلند شدم ؛ ديدم ريحانه تبش پايين آمده و از من آب می خواهد.
حس كردم كه #عبدالمهدی در كنارم است.
حسش می كردم.
همه حرفهايم را با عبدالمهدی زدم.
او به قولش عمل كرده بود. آمده بود تا كمكم كند،😭
بحق فرمودهاند كه
شهدا عند ربهم يرزقونند
(زنده اند و نزد پروردگار روزی میخورن).
بعد از آن شب، تا مدتها، هر كسی وارد خانه می شد؛ متوجه آن بوی خوش می شد.
لباس ريحانه بوی اين #عطر را گرفته بود.
✅ حتماً شما طعنه برخی از افراد ناآگاه را شنيدهايد؟
🕊بله؛ خيلی ها به من می گويند:
چرا اجازه دادی كه همسرت برود و برای عربها بجنگد؟
می خواهم از همين جا پاسخ آنها را بدهم.
👈🏼عبدالمهدی رفت تا از مرز اسلام دفاع كند.
👈🏼رفت تا نامحرمی وارد حريممان نشود
👈🏼مدافعان حرم می روند تا ما در #آرامش زندگی كنيم.
👈🏼هدف اصلی تروريستها،#ايران است.
اگر مدافعان حرم نبودند، امروز شاهد جنگ در كرمانشاه و همدان و. . . بوديم.
ما آرامشمان را مرهون خون شهداييم
و برای همين ، بايد ادامهدهنده راهشان باشيم؛ شهدای از صدر اسلام تا امروز.
وصیت نامه شهید مدافع حرم "عبدالمهدی کاظمی" :
بسم الله الرحمن الرحیم
و اما سخن و توصیه های خود به برادران وخواهران:
۱- در سوره اعلی آیه " قد افلح من تزکی خداوند "رستگاری را برای کسانی می داند که نفس خود را پاک کرده باشند و راه حق را به درستی پیموده و خانواده و جامعه را بر محوراخلاق پایه ریزی کنند.
۲- همواره باید گوشهایتان شنوا و چشمانی بصیر و بینا به امر #ولی_فقیه داشته باشید که اگر این چنین شد هیچ وقت گمراه نخواهید شد.
۳- همیشه حق و باطل در پیکار و جنگند
در همه حال حق را بگویید و عمل کنید و از باطل روی گردان باشید.
این اصل بصیرت است که باید در خود تقویت کنید تا این دو مخلوط نشوند و فتنه به وجود نیاید.
در فتنه های آخر زمان و فتنه های سال ۷۸ و ۸۸ با اینکه افراد خوبی نیز بوده اند ولی به دلیل عدم #بصیرت گمراه می شوند و خود را از صف مردم و ولی فقیه جدا می کنند و تنها گمراهی و حقارت نصیب آنها می شود
۴- در آیات قرآن تدبر کنید و به فرامین آن عمل نمایید.
۵- ظلم، یکی از گناهان بزرگ در اسلام است و عقلا و شرعا گناهی بزرگتر از ظلم وجود ندارد که ظلم به بندگان خدای متعال را ظلم به حق الناس نامیده اند و
همین جا ذکر می کنم که
اگر به کسی ظلم کرده ام و خود نیز از آن آگاهی ندارم طلب بخشش می کنم و عاجزانه درخواست دارم که این حقیر را، عفو کنید.
۶- در سفارش به احترام به پدر و مادر به آیات قرآن اشاره می کنیم که خداوند فرمود:
"بالوالدین احسانا فلا تقل لهما اف"
حتی به پدر و مادر خود اف نگویید.
۷- سفارش می کنم همه ی شما را به نماز اول وقت و به جماعت، چرا که نماز ساده ترین و زیبا ترین رابطه ی انسان با خداست که در تمام ادیان آسمانی بوده است.
هدایت شده از حدیث ناب
https://eitaa.com/aboohamzehsomali
سلام عزیزان
برای استفاده ی قشنگ تر از دعای عرفه وارد کانال شوید.
عرفه رو سرچکنید. ان شالله خوشتون بیاد.
التماس دعا🤲
https://eitaa.com/aboohamzehsomali
رمان های ایمانی
🔴داستان عبرت آموز ابوبشیر از سوریه🇸🇾
سلام دوستان
پیشنهاد می کنم این داستان زندگی را یکبار دیگه بخونید👆
رمان های ایمانی
شهید ایمانی عزیز، نویسنده ی داستان، در میانه ی نگارش رمان آخرشون «مردی در آینه».. به دیدار معبود
میانه ی داستان مردی در آینه
رمان های ایمانی
#قسمت_اول داستان دنباله دار بدون تو هرگز: مردهای عوضی همیشه از پدرم متنفر بودم … مادر و خواهرهام
رمان بدون تو هرگز داستان واقعی
رمان های ایمانی
قسمت اول : با من ازدواج میکنید؟! توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه،
عاشقانه ای برای تو
قسمت اول👆👆👆