هدایت شده از احتضار
قبرستون کمدم پر شده بود از جنازه های کاغذی،عنکبوت ها و عقربک ها به خوندن کتابا راضی نبودنو،حتی جنازه هارو میخوردن...
خوبه حداقل جا برای بعدیا وا میشه...
نور مرده پنجره او میشکوند و میریخت رو فرش پوسیده،میخواست اتیشش بزنه؟
دستش به من نمیرسید من پشت پرده بودم،پشت میزم،مثلا به اتاقم نگا میکردم،حتی چیزی تو ذهنمم نبود..
تابستون داشت تموم میشد،از شروع یه پاییز و زمستون دیگه میترسیدم،
امسال فاجعه بود،ماکت هفت تیرم بم کمکی نمیکرد،پسر از بهار متنفرم...
دلم برا این تابستون تنگ میشه...،دلم برا خیلی چیزا تنگ میشه...
افتاد،هنوز نیمه جون بود...شاید کلا ده-دوازده صفحه ازش مونده بود،بعد اونم پرت میکردم کنار بقیه....
داشتم به چه چرت و پرتی فکر میکردم؟ها،اره...
حال برف و بارون رو ندارم،دلم برا بافتنی مورد علاقم،کاپشنم یا هر چرت و پرتی تنگ نشده...
عنکبوت لعنتی پیش دستی کرده بودو از همین الان داشت جونشو میگرفت،لهش کردم...چقدر پر رو شدن اینا...
نسیم لطیف تابستون به محض اینکه اومد تو اتاقم مرد،خنده دار بود،عاه اینم بگم امسال برا بار اول دلم برای گرما و رقص افتاب رو پوستم تنگ شد...
اخ...این لعنتی حتی میخواد منو هم بکشه....
پایان
S.T painter
قبرستون کمدم پر شده بود از جنازه های کاغذی،عنکبوت ها و عقربک ها به خوندن کتابا راضی نبودنو،حتی جنازه
چقد قشنگ متنایه این پسرو ک میخونم اصن کلماتش میکشونه چشمامو دنبال خودش تا اخرش
پیشنهادی خوندن
مینی کامیک📕
داستان مصور(از چپ به راست)
#نقاشی_انیمه #نقاشی #نقاشی_کاغذی #انیمه #انیمیشن #آرت #art #anime #مانگا #کمیک #کامیک
@ButaSamaart
#tuma
S.T painter
دارم کم کم به بوتا حسادت میکنم اینقد کانون توجه عه بعد من😒😂😂
ممنون✨
منی که هدف کوتاه و نزدیکم رسیدن به سطح توما عه🐗