eitaa logo
تلخند
436 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ به ما هر دو نفر یک کنسرو داد، به اسرا هر کدام یکی! 📌 روزهای اول چهار اسیر گرفتیم. در یکی از خانه‌های ابتدای شهر مستقر بودیم. آن سوی حیاط یک اتاق با درب آهنی وجود داشت. رفقا پیشنهاد دادند که اسرا را به آن‌جا منتقل کنیم تا بعدا به پادگان ابوذر تحویل‌شان دهیم. اما ابراهیم قبول نکرد و گفت: این‌ها مهمان ما هستند. 🔻 دستان اسرا را باز کرد و آورد داخل اتاق. سفره‌ی ناهار پهن شد. با تقسیم‌بندی ابراهیم، خودمان هر دو نفر یک کنسرو خوردیم اما به اسرای عراقی هرکدام یک کنسرو داد! 🔸 دو روز بعد ابراهیم چهار دست لباس زیر تهیه کرد و گفت: حمام را روشن کن تا اسرا به حمام بروند و تمیز شوند. عصر همان روز ابراهیم به پادگان ابوذر رفت. همان موقع یک خودرو برای انتقال اسرا به محل استقرار آمد. اسرای عراقی گریه می‌کردند و نمی‌رفتند. مرتب هم اسم ابراهیم رو صدا می‌کردند. با بیسیم تماس گرفتم و ابراهیم برگشت. اسرای عراقی یکی یکی با او روبوسی و خداحافظی کردند. آن‌ها التماس می‌کردند که پیش ابراهیم بمانند ولی قانون چنین اجازه‌ای نمی‌داد. 📚 برگرفته از کتاب ۲؛ ادامه‌ی زندگینامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار 📖 ص ۹۶ ❤ اینجا بخوانید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✍🏻 همیشه میگفت زیباترین شهادت را می خواهم! پرسیدم ، شهادت خودش زیباست ، زییاترین شهادت چگونه است؟ ابراهیم در جواب گفت ، زیباترین شهادت این است که جنازه ای هم از انسان باقی نماند... 🦋
[ همیشه مۍ‌گفت: زیباترین شهادت را میخواهم... یكبار پرسیدم: شهادت خودش زیباست زییاترین شهادت چگونه است... در جواب گفت: زیباترین شهادت این است كه جنازه‌اے هم از انسان باقے ‌نماند...🍃] 🕊🍃 🦋