eitaa logo
اسٺـارگـرݪ‌نـۅشـٺ🌱☁️
38 دنبال‌کننده
5 عکس
1 ویدیو
0 فایل
[بنویس تا از کلماتت جوانه‌ی زندگی برویَد..] .♡. ____نوشتن از من؛ خواندن از شما!___ .♡. این قلم محتاج شنیدن‌ است.. برایش بنویسید: https://harfeto.timefriend.net/17055619799518
مشاهده در ایتا
دانلود
آدم.. آه و دم ینی به یک دم بنده ک باشی یا نباشی ینی به یک دم وصله ک برسی به اون روزی ک کلی منتظرشی ینی یک دم میبینی برنامه یک هفته ت بهم میریزه به خاطر یه اتفاق کوچولو به آهی وصلی و به دمی پس چرا دل همو بشکنیم؟ چرا همو آزار بدیم؟ چرا انقدر مغرور باشیم؟ چرا حرف دلمونو بهم نزنیم؟ آدمی ک الان هستو الان نیست بیاین تا هستیم هوای همو داشته باشیم @stargirll_nevesht
چقدر غرور بیجا بدرد نخوره.. فک کن من منتظر میشینم تا تو بهم پیام بدی و توام منتظر پیام منی.. چرا؟! چون کله هامون پر از غرور و توقع بیجاست.. چون من میگم چرا همش من و تو میگی چرا همش من.. ولی چرا یبار به این فکر نمیکنیم ک بابا دنیا دوروزه.. من، تو، دوستامون، آشناهامون، خانوادمون و همه اطرافیانمون ممکنه همین الان دیگه نباشیم.. چرا نباید غرورمون.. خودخواهیمون.. اخلاقای افتضاح این مدلی مونو کنار بزاریم و حال همو بپرسیم.. این روزا کسی احتیاج به حرف زدن های طولانیِ پر از غیبت نداره.. این روز ها ادم ها محتاج یدونه " سلام چطوری" هستن.. همین ک بیای توی پیامرسان و ببینی همونی ک منتظرشی یا حتی انتظاری هم ازش نداری به یادته و حالت براش مهمه.. چرا از هم دریغ میکنیم؟! درحالی ک هممون دلتنگیم .. و باز هم برای رفع دلتنگی هامون تلاشی نمیکنیم.. ♡ دنیامون کلا دوروزه.. هرلحظه مون یه فرصته ک وقتی از دست رفت دیگه رفت.. ♡ یکم.. فقط یکم باهم مهربون باشیم.. @stargirll_nevesht
جانانم.. مرگ، کلمه عجیبی‌ست! حس غریبی‌ست! پارادوکس می‌سازد! نمیدانی خوشحال باشی از اینکه از این دنیای مملو از رنج و سختی رها شده؟! یا اینکه ناراحت باشی که از دست داده‌ای و دیگر نداری‌اش! روزی که رفتی، نه گریه کردم، نه داد و فریاد زدم. یک جور خنثی بودم! اصلا چه کسی می‌گوید مرگ پایان است؟ جدایی است؟ فاصله است؟ وقتی که تو هر ثانیه در مغزم و قلبم جولان می‌دهی و حکمرانی می‌کنی. این یعنی زنده‌ای! فقط نفس نمی‌کشی! فقط جسمت زیر خروارها خاک آرمیده است... -تکه ای از یک رمان نانوشته.. ♡@stargirll_nevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وارد کتابخانه شد. نگاهش را بین قفسه ها چرخاند به امید دیدن آن دختر ریزنقش.. همانی که چند هفته پیش با یک نظر دل از کَفَش ربوده بود.. اما ندید. سر افکنده بین قفسه ها قدم زد.. گویی رد پای دخترک را به چشم‌ میدید.. مقابل قفسه رمان های فانتزی ایستاد. کتابی که قبلا در دست دخترک بود را دید. آن را از لای کتاب ها بیرون کشید.. کتاب را باز کرد و عطر کاغذ که نه عطر دخترک در مشامش پیچید.. انگار که دختر این کتاب را پوشیده باشد.. نفس عمیقی کشید ناگهان صدایی مخملی بلند شد:《 اه لعنت به این قد》 نگاهش را برگرداند.. باورش نمیشد.. خودش بود.. دخترک دقیقا کنارش بود.. ذوق زده سعی کرد لبخندش را جمع کند تا مبادا صدای قلبش گوش دخترک را کر کند.. _《 میشه اون کتابو به من بدید؟》 دخترک از او خواهشی داشت.. با جان و دل پذیرا بود.. چرا که نه دخترک.. کتاب را که نه.. قلبم‌ را به تو می‌دهم.. دست دراز کرد و کتاب را بیرون کشید و به دست دختر داد.. صدای دختر گوشش را نوازش میکرد: 《 خیلی ممنونم.. واقعا چرا انقدر قفسه های اینجا بلنده که من قدم بهشون نرسه.. واقعا ممنونم.. مرسی》 بدنش لرزید.. چشمانش هم.. قلبش هم.. لبخند بزرگی به صورتش نشست.. در ذهنش گذشت که نه قفسه ها بلند نیستد تو زیادی کوچکی.. و ترسید از بیشتر ماندن کنار دخترک.. از اینکه نکند کار دستش بدهد.. عجیب قلبش به در و دیوار سینه اش کوبیده میشد.. پا تند کرد قبل از اینکه رازش لو برود.. با همان لبخند با همان عطری که لای کتاب بود... @stargirll_nevesht
اسٺـارگـرݪ‌نـۅشـٺ🌱☁️
- ♡@stargirll_nevesht♡
صدای سوختن هیزم ها گوشم را نوازش میکند.. یک ملودیِ طبیعیِ روح‌نواز.. با دو جام و یک شیشه نوشیدنی گوارا می‌آیی پشت سرم می‌نشینی.. جام ها را تا نصفه پر می‌کنی.. نگاهت نمی‌کنم.. چشمانم بسته است و به سکوتت گوش میدهم.. سکوت را می‌شکنی:{ با یه شبِ شعر موافقی؟! من‌ بخونمو تو بنوازی!} چشمانم را باز میکنم.. حتم دارم آسمان شب چشمانم ستاره باران شده.. قلقم را به دست آورده‌ای.. خوب میدانی چگونه قلبم را به بازی بگیری.. خوب میدانی برای ترکیب شب نشینی با چاشنی شعر و موسقی و آتش و می و من و تو جان می‌دهم.. _{ گاس.. خودتم میدونی جوابم چیه.. سوالت بی‌مورد بود!} می‌خندی.. انگار که بامزه ترین لطفیه سال را شنیده باشی.. +{من تو رو نشناسم به چه درد میخورم لیدی؟!} هنگام گفتن این جمله دستت را از روی شانه ام برمیداری.. بوسه ای بر گونه ام میچسبانی و برمی‌خیزی و به سمت اتاق می‌روی.. طولی نمیکشد که با دفتر شعرهایی که خودت سرودی و گیتار من برمی‌گردی.. گیتار را به دستم می‌دهی و باز در جایت یعنی پشت سرم می‌نشینی.. +{همون همیشگی؟} _{همون همیشگی!} کمی در جایم می‌چرخم به شانه ات تکیه می‌دهم.. صدای نفس هایت در صدای آتش حل شده و دلم را می‌برد.. صدایت بلند می‌شود.. نرم است و سوزان.. حرارتش چندصد برابر شعله‌ایست که کنارمان می‌سوزد.. انگشتانم روی سیم های گیتار می‌رقصند.. کلماتی که از دهانت بیرون می‌آیند با نوای نوت های موسیقی یکی می‌شوند.. بَه که عجب ترکیبی‌ست این ترکیب.. دل‌انیگز و دل‌بر.. سکوت میکنی.. انگشتانم هم‌ از رقص روی سیم ها غافل می‌شوند.. قطره اشکی از چشمانم سقوط می‌کند.. همه‌جا سیاه می‌شود.. پلک میزنم.. هنوز شب است.. هنوز آتش در حال سوختن است.. هنوز دو جام روی میز است.. هنوز گیتار در دستم است.. فقط تو نیستی.. فقط صدایت در خانه پخش نمی‌شود.. فقط تکیه‌گاهم را از دست داده‌ام.. فقط جایت کنارم خالی‌ست.. ای کاش که من و تو و زمان، در همان‌ شب متوقف می‌شدیم.. @stargirll_nevesht🌱☁️
خوشحالم که باهام حرف میزنید.. به زودی یک کانال دیگه میزنم برای پیام های ناشناس:)
مَحفِل؛ مکانی برای ارتباط شما و من!|
دوستانتون رو دعوت کنید به اینجا:)) و اگر تصویر یا ویدیوی قشنگی دارید بفرستید تا به چهارمیخ کلمات کشیده بشن..
2_5368616121073143916.mp3
7.07M
__🎧 پلی کنید و در خیال غرق بشید.. @stargirll_nevesht🌱☁️
2_5298767570449469977.mp3
9.34M
__🎧 پلی کنید و در اشک و خیال غرق بشید.. @stargirll_nevesht🌱☁️