eitaa logo
انباری کتابخانه
185 دنبال‌کننده
637 عکس
237 ویدیو
2 فایل
دیلی احتمالاً و هجویات📻✨. کنارم سکنا گزین و به تماشای بنشین صنعت سرگرمی را🎭. گریز خواهیم زد به لبخند و احوالات گاها بیگار:)). کتابخانه‌ی محقر ما: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee خواهیم شنید: https://daigo.ir/secret/2399342596
مشاهده در ایتا
دانلود
انباری کتابخانه
دکتر اسلامپ تو خوده خوده قلبمه.
اینکه از بین خیل عظیمی که بهشون این سریال رو پیشنهاد دادم، ولی تعداد انگشت شمار و اون‌هایی که هیچ توقع نمی‌رفت ازشون، زمان گذاشتن و این سریال رو به تماشا نشستن، این سریال رو از پیش برام بیشتر عزیز می‌کنه. همین که این چهار پنج نفر پایم بودند، برام کلی بود. خوبی این چنین آدم‌هایی همینه دیگه. از همه بیشتر روشون حساب داری:))) دمتون گرم؛ مهندس شدید یا در مسیرش بودید و هستید(با خودتم دقیقا!) روزی هم که گذشت برتون مبارک به هر حال.
اکثر مواقع ته حرفای من و شیر تعزیه اینه که پول زیاد می‌خوایم و مهارت... حقیقتا این تئوری خوندن‌ها تهش برامون پول نداره، اول و آخرش داریم پول دوره و کارگاه می‌دیم برای ارتقا سطح علمی و رزومه... فوق معدل الف شدنمون تو ارشده که بری تهران که بازم تئوری بخونی و مدرکت مثلا آرم فلان دانشگاه خفن صنعتی رو داشته باشه و تو بازم تو اون دوره ارشد هم باید تو شرکت های مختلف اپلای کنی و جون بکنی تا تمام کارات با نرم افزارها و اینا باشه و پروژه بگیری و تحویل بدی‌. تکلیف زن و بچه و زندگی شخصی هم که رو هواست😂💔 مهارت‌هاتونو از همین الان که نوجونید جمع کنید چون واقعا تو کارشناسی ممکنه خیلی جاها بدردتون بخوره...
هدایت شده از - archer יִ
ولی بعدش درد داره🥲
انباری کتابخانه
ولی بعدش درد داره🥲
قشنگ یک هفته تمام من گوش درد می‌کشیدم و دهنم باز نمی‌شد یک تیکه غذا چیزی بخورم همش آبکی فقط..حرف هم به سختی می‌زنه آدم... ان شاءالله زودتر سلامتیتون رو بدست بیارید☘
If u know, u know 🗿🗿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش والده وقتی می‌فهمه من نشستم کلی برف خوردم و حالا نمی‌تونم سخنی برانم یا حتی آبی قورت بدم:
واقعا نمی‌فهمم چرا باید سر هر فاینال من بهم ریخته باشم:/// اون از سری قبل که شاهکاری بود برا خودش با ماجراهای روز قبلش و در عین حال استاد تاپیکی انداخت به من که ناگفتنی🤦🏽‍♂😂 و من اینجوری بودم با این شرایطی که می‌دونی از من همچین سیچوعیشینی داری بهم می‌دی؟! این سری هم که جاگیر تخت شدم و نمی‌تونم دو کلوم حرف بزنم، چه برسه که بیام لکچرم بدم:///!!! الله آر یو واچینگ ناموسلی؟؟ بابا خوب دهن من رفت زیر تریلی دورت بگردم...
Screenshot_20240307_212331_Video Player.jpg
54.3K
از هر صدم ثانیه‌اش متلذذ شدم و از زمین کنده شده بودم. با کیوان به بلژیک، پیونگ یانگ، چین، یانجا، برلین سفر می‌کردم و ثانیه به ثانیه درماندگی و کلافگی‌اش رو نفس می‌کشیدم. در هر لحظه‌ی این فیلم، استیصالِ ملموس رو با وجودم می‌فهمیدم و اون نگاه‌های خالی، اون بدون چاره بودن، اون خستگی روحی و تاریک بودن و بی‌معنی بودن آینده. اون تمنا برای زندگی کردن در عین بی‌چاره‌گی وجنگ برای بقا، اون روحیه‌ی جنگ‌جو برای بقا که در وجود هممون هست در ضمنی که تنها رزمنده‌ی باقی مونده تو صفحه‌ی رزم خودتی و خودت. و اون بقا مستلزم عبور تو از این جنگ هست. چیزی که برای من مدام چشمک می‌زد در میانه‌ی این رخداد و نبرد برای بقا، برخلاف نام فیلم پیشین جونگ‌کی(hopeless)، امیدواری برای نجات بود. اگرچه کوچه‌های بن بست نقطه انتهایی همیشگی مسیرهایی بود که کیوان می‌رفت اما، نقطه تمایزش دقیقا همین‌جا بود. در چشم‌های جونگ کی پرهیبی از امید دیده میشه، پرهیبی که خودش زیر سایه خالی بودن و خستگی روحی پیچیده شده. رهایش دست‌ها، تکراری است که معنی ترک کردن دیگری رو به دیگر مفهوم تعبیر می‌کنه. جونگ کی نقشش رو در حال زیست هست و نه در حال بازی، معذلک شما ریتم داستان رو از دست نمی‌دید، خسته نخواهید شد و در جریان روان و ملایم ضربه‌ها خودتون رو گم نکرده و فرصت تحلیل رو به اندازه‌ی مناسب خواهید داشت در حین حیرت‌زدگی مدام از هنرنمایی این فرد. دوساعت و سیزده دقیقه و هفت ثانیه‌ای که به تماشا نشستم، تصویر عبور از طوفانی به معادله‌ی زیر بود (x²/a²)-(y²/b²)+(z²/c²)=1 به نتیجه‌ی لبخند.
سری پیش که می‌خواستم بسته‌ی پستیم بره خونه‌ی مادربزرگم، از بس که همواره موقع آدرس دادن، مادربزرگم اصرار داره بگه خونش رو به روی نونوایی سنگکی هستش، تو آدرسی که نوشتم هم "رو به روی نونوایی سنگکی" چاپ شده بود😂😔 دوباره می‌خواستم پست بشه به یک آدرس دیگه و شاهکار جدید من As follows: 👇🏻👇🏻