eitaa logo
مامان حنای قصه گو
558 دنبال‌کننده
358 عکس
257 ویدیو
0 فایل
حنانه هستم کنشگر در عرصه تربیت کودک و روانشناسی کودکان😊 جهت ارتباط با مامان حنای قصه گو : [https://harfeto.timefriend.net/17247593463007] کانال تبلیغات بسیار ارزان مامان حنا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1645937467Cfb593cb17c
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان من دوباره برگشتم 🖐 با یک سورپرایز برای شما عزیزان 🙃
خب ، دلیل تاخیر این چند وقتم این بود که ما عازم کربلا بودیم :) دعاگوی همه شما عزیزان بودم 🤲
🌔🌸🌔🌸🌔 قصه 🐸 قورقوری و استخر بزرگ 🐸 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. در یک جنگل زیبا و سر سبز قورباغه کوچولویی زندگی می کرد که اسمش قورقوری بود. قورقوری یک قورباغه ی کوچولوی مهربان بود که با پدر و مادرش زندگی می کرد و دوستان زیادی داشت. قورقوری پسر مهربونی بود، به خاطر همین همه ی حیوونای جنگل اونو دوست داشتند. اما قورقوری یک کمی کنجکاو بود و وقتی برای گردش به جنگل می رفت حرف های پدر و مادرش یادش می رفت. یک روز صبح وقتی قورقوری از خواب بیدار شد، دید که هوا خیلی خوبه، به خاطر همین تصمیم گرفت که توی جنگل گشتی بزنه. اون روز وقتی قورقوری صبحانه اش را خورد، سریع از جنگل بیرون رفت. اون از بین چمنزارهای بزرگ گذشت و به جایی رسید که همه ی قورباغه ها می ترسیدن به اون جا پا بگذارند. اون یک استخر بزرگ بود. حالا قورقوری خیلی از جنگل دور شده بود، اون دیگه نمی تونست جنگل را ببینه. قورقوری کمی ترسیده بود. درجنگل قورقوری سه قانون وجود داشت که همه باید از اون اطاعت می کردند. اول این که وقتی مار هیس هیسو نزدیک  شماست اصلاً قورقور نکنید. دوم این که هرگز قبل از خواب پشه نخورید و آخر این که هرگز در استخر بزرگ شنا نکنید. قورقوری اصلاً به قانون های جنگل توجهی نکرد و تندی توی استخر بزرگ پرید. قورقوری با خودش گفت:"این جا خیلی هم قشنگه، چرا قورباغه ها از اینجا می ترسن؟" قورقوری شروع کرد به شنا کردن توی استخر بزرگ. اما کمی بعد متوجه شد که در این استخر نه گیاهی وجود داره و نه ماهی. قورقوری از این که در استخر تنهاست کمی ترسید. حالا قورقوری می خواد به خونه اش برگرده، اما وقتی اون شنا می کنه اصلاً تکون نمی خوره. قورقوری ترسید و سریع تر شنا کرد، اما یکدفعه همه جا تاریک شد، آب استخر تند و تند می چرخید و داشت قورقوری را با خودش به سمت پایین می برد. قورقوری هرچی دست و پا می زد فایده ای نداشت. اون دیگه همه ی امیدش را از دست داده بود که یک دفعه یک دست بزرگ اونو نجات داد. حالا همه جا روشن شده بود. بعد از این که قورقوری یک کم حالش بهتر شد فهمید که اونجا استخر آدم هاست. استخر آدم ها یک چاه بزرگ داره. وقتی آب استخر کثیف می شه، آدم ها سر چاه را می گیرن تا آب های کثیف داخل چاه بره. اون کسی که قورقوری را نجات داده بود یک پسر بچه ی مهربان بود. از اون روز به بعد قورقوری تصمیم گرفت که به حرف بزرگترهاش گوش بده و به قانون و مقررات آن ها احترام بگذاره. 🌼 @story555🌼 .........🐌🌸🐌.........
پوره نخود فرنگی/مناسب سن۶ماه به بالا ⭕️مواد لازم برای سه چهارم لیوان از این پوره👇🏻 ✔️یک لیوان یا حدود ۱۵۵ گرم نخودفرنگی ✔️دو شاخه‌ نعنای تازه‌ٔ کوچک و خیلی ریزشده ⭕️طرز تهیه👇🏻 نخودها را در تابه‌ای با سبد بخارپز بریزید. به عمق حدود ۲/۵ سانتی‌متر آب در تابه بریزید. آن را روی شعله‌ٔ متوسط رو به بالا بگذارید، در تابه ببندید و به جوش برسانید. نخودها را تا وقتی کاملاً نرم می‌شوند که حدود چهار دقیقه طول می‌کشد، بخار بدهید. تابه را از روی شعله بردارید و سبد بخارپز را جدا کنید. نخودها را زیر آب سرد بگیرید تا زود خنک شوند. نخودها و برگ‌های نعنا را در یک مخلوط‌کن یا غذاساز بریزید و بسته به سن و توانایی جویدن کودکتان، به پوره‌ای خیلی نرم یا تکه‌دار تبدیل کنید. در صورت لزوم، کمی آب، شیر مادر یا شیر خشک را برای رقیق کردن پوره اضافه کنید. می‌توانید این پوره را در ظرفی کیپ برای حداکثر سه روز در یخچال نگه دارید. 🌼 @story555🌼 .........🐌🌸🐌.........
کوکان خود را ببوسید! بوسه حس محبت خواهی کودکانتان را ارضاء میکند و اثر آن در نوجوانی و جوانی این است که خلاء محبت نوازشی آنها را به آغوش دیگران متمایل نمیکند و آنها برای روابطشان معیارهای واقعی تری را در نظر میگیرند. شخصی به رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر بوسیدن امام حسن و امام حسین اعتراص کرد و گفت ده فرزند دارم حتی یک بار هم یکی از آنها را نبوسیده ام رسول خدا صلی الله علیه و آله با حالتی عتاب آلود فرمودند نبوسیدی چون انسان نیستی. در مورد بوسه و محبت نوازشی نکات مهم و خط قرمزهایی نیز وجود دارد. 🌼 @story555🌼 .........🐌🌸🐌.........
‍ ✨🌞خورشید خانم🌞✨ از پشت کوه دوباره خورشید خانوم در اومد با کفشای طلا و پیرهنی از زر اومد آهسته تو آسمون چرخی زد و هی خندید ستاره ها رو آروم از توی آسمون چید با دستای قشنگش ابرا رو جابه جا کرد از اون بالا با شادی به آدما نیگا کرد دامنشو تکون داد رو خونه ها نور پاشید آدمها خوشحال شدن خورشید بااونها خندید... 🌼 @story555🌼 .........🐌🌸🐌.........