۱ش ، ۱۷/۱۱/۱۴۰۰ ۱۵:۳۷ #پارت_چهارم میگفت : من این گناه و کردم خدا ازم ناراحت شده ! حتما میپرسی مگر میشود ؟! برو چاخان نکن ! بله میشود دوست عزیز ! میشود ! از منی بپرس که  یک هفته کارم بود آرامَش کنم که خدا مهربان است ، خدا میبخشد پس توهم خودت را ببخش و سعی کن دیگر تکرار نکنی . تا دوباره بشود همان آهوی رو به رشد و شیطان بلای قبلی ! چشم های معصومش امید به جانت نشانه رود و عملش از زندگی سیرت کند ! بسوزد پدر عاشقی که بذر عشق را از همان اول خلقت بچه در دل مادر می کارد و تا بزرگ شود این کودک  تبدیل به درختی جادویی شده . حالا بماند که بعضی از بچه ها تیشه به ریشه درخت مادر و پدرشان میزنند ، آن ها هم خدایی دارند که تعلیمشان میدهد بالاخره ، حالا یا با تجربه کردن همان تیشه خوردن یا فهم نفهمیدن ها .  حالا خدا خیرش هم بدهد که اگر این عشق نبود خودم اولین نفری بودم ک میدادمش لولو بخورتش ! حال بگذار سوالی را که نپرسیدی ولی  ذهنت را مشغول کرده پاسخ دهم : حتما میپرسی که چه میگوید آهو که نمیتوانی باور کنی ! جدیدا اتفاقات بدی که می افتد ، میگوید : میدونستم این اتفاق میوفته ولی یادم نبود ! وای وای ! خدایا چرا آخههههههه . بعدش هم بیا و جمعش که دوباره خانم از غصه مریض نشود !  گریه که نمیکند بلکم اندکی غصه اش تخلیه شود ، میریزد تو خودش و آخر هم مریض میشود ! حالا به تو گفتم که چرا میدانم دروغ نمیگوید ولی این راهم درگوشی میگویم ولی بین خودمان بماند ! چن روز پیش پشت تلفن به دوستش میگفت میخوای همچین کاری کنی ؟! دوستش پاسخش مثبت بود . آهو گف : ببین دارم بت میگم نکن ! خواب دیدم دارم بت هشدار میدم که انجامش نده ! اوندفعه خواب دیدم یادم رف  و نتیجش اون بلا سرت اومد ولی ایندفه یادم مونده و دارم بت میگم انجامش نده ! خطرناکه ! دیگر نمیدانم که دوستش گوش کرد یا نکرد ولی همین کافی بود تا به تو ثابت کنم اتفاقات آینده به آهو گفته میشود ! این هم راز دیگری که پرده از آن برایت برداشتم ولی این را از من نپرس که چگونه ! چون این هم خودش برایم یک رازیست از آن راز های درون صندوقچه سینه اش . #سخن_سکوت 🌍دانستنی و عجایب @ajaiebe_donya 🚀