eitaa logo
استوری دلبرانه 🥺
11هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.7هزار ویدیو
57 فایل
✴🔅﷽🔅✴ 🌺جدیدترین استوریهای دلبرانه اینستاگرام را رایگان در ایتای خود ببینید.🌺 برای رزرو تبلیغات پربازده و باکیفیت به کانال تبلیغاتی ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1016725561C9fc9220cab
مشاهده در ایتا
دانلود
آرامِ آرامم... نه افسوسِ گذشته‌ای دارم امروز، نه نگرانیِ آینده‌ای. نه در خیالِ سقوطم، نه در حسرتِ پرواز. نه می‌خواهم تأیید بگیرم از کسی، نه می‌خواهم تغییر بدهم کسی را. نه می‌خواهم دوستم بدارد کسی به اجبار، نه می‌خواهم دوست بدارم کسی را به شرط... آدم‌ها و خاطره‌ها و آینده را به حالِ خودشان گذاشته‌ام. دارم تلاش می‌کنم آدمِ بهتری باشم، ولی قبل از آن با خودم طی کرده‌ام که اگر نشد، هیچ اشکالی ندارد. این روزها هدف‌مندتر از قبلم، با این تفاوت که دیگر نمی‌گذارم هدف‌ها، لذت زیستن در اکنون را از من بگیرند. من برای هیچ رسیدن و موفق شدنی عجول نخواهم بود، عجولانه عبور کردن؛ فرصت تماشای قشنگی‌های مسیر را از من سلب می‌کند. بعد از این می‌خواهم شادی‌های کوچک هر لحظه‌ را بغل بگیرم، با طمأنینه عبور کنم و با طمأنینه به مقصد برسم. •┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈• 💝₪❈●❥@story_delbarane●❥❈₪
آن‌قدر خسته‌ام از تکرار که دلم یک اسب سیاه می‌خواهد با هیبتی به اندازه‌ی تمام سال‌هایی که دلم می‌خواست فریاد بزنم اما سکوت کردم. دلم یک اسب سیاه می‌خواهد که مرا دور تمام جهان بچرخاند، که او بدود و من پرواز کنم، که او بپرد و من اوج بگیرم. دلم می‌خواهد تمام کوه‌ها و جنگل‌های دنیا را ببینم و از روی تمام رودخانه‌ها عبور کنم، دلم می‌خواهد به اندازه‌ی تمام حصارهای جهان، آزاد باشم و رهاتر از بادهای بهار، تمام موانع و قضاوت‌ها را پشت سر بگذارم. دلم یک اسب سیاه می‌خواهد که به محض اینکه رنجیدم و بی‌انصافی‌ها محاصره‌ام کردند، به او پناه ببرم و او مرا تا دوردست‌ترین خیالات و بعیدترین سرزمین‌ها ببرد. که هردو گیسو به باد بسپاریم و آنقدر برویم تا به آرامش مطلق برسیم، آنقدر برویم که صدای فریب و قضاوت آدم‌ها را نشنویم و از بی‌انصافیِ زمانه دور باشیم، آنقدر برویم تا به کلبه‌ی متروکه‌‌ای برسیم، در جنگلی که هیچ‌کس راه رسیدن به آن را بلد نیست. آنقدر برویم تا به مرکز ثقل سکوت و آرامش جهان برسیم، جایی که تنها صدای ممکن، صدای باد باشد، و صدای رقصیدن برگ‌ها، و جیک جیک صبح‌هنگام گنجشک‌ها... دلم از هیاهو و تکرار گرفته، یک اسب سیاه می‌خواهم به هیبت تمامِ یک‌جا ماندن‌ها و درجا زدن‌ها و نرسیدن‌ها، که مرا بردارد و تا دورترین سرزمین‌های دنج و ناشناخته برساند. که می‌خواهم آزادی و پرواز را تجربه کنم. •┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈• 💝₪❈●❥@story_delbarane●❥❈₪
یک خسته نباشید به خودم؛ که سال‌هاست کم نیاورده، که سال‌هاست هدف‌های خودش را بغل گرفته و از آن‌ها در مقابل نشدن‌ها محافظت کرده. یک خسته نباشید به خودم که بیش از ظرفیت توانش جنگیده، که سپاه سختی‌ها را کنار زده و خودش را تا قله‌های بعید آرامش رسانده. یک خسته نباشید به خودم که از محدودیت‌ها فرصت ساخته و با ناملایمتی‌ها مدارا کرده. یک خسته نباشید به دلم، به روحم، به احساسم... باید به خودم کمی استراحت بدهم، باید کمی از شلوغی‌ها دور باشم و آرام‌تر شوم، باید برای مدتی به چیزی فکر نکنم. که خودم را بردارم ببرم جایی به دور از این حوالی و کمی خستگی بتکانم و نگران چیزی نباشم. یک خسته نباشید به من، به تو و به تمام آنان که هدف داشتند، تلاش کردند و تسلیم نشدند. •┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈• 💝₪❈●❥@story_delbarane●❥❈₪
کاش چند سال که از تعهد دو نفر گذشت، برای هم معمولی نمی شدند، کاش خیالشان از داشتن هم، راحت نمی شد و دست از محبت و توجهشان به هم بر نمی داشتند . کاش هیچ زن و هیچ مردی، از محبت کردن به شریک زندگی اش خسته نمی شد . آدم ها همیشه توجه می خواهند . بدونِ توجه ، بدون محبت، احساس پیری می کنند و با کوچکترین توجهی دلشان می لرزد ! درست مانند تشنه ای که با دیدن آب ! آدم های متعهد مظلوم ترند، از تمام دنیا، یک نفر را برایِ تنهایی و بغض هایشان دارند و اگر همان آدم هم بی تفاوت باشد، اگر همان آدم هم دست از محبت کردن برداشته باشد ، هر ثانیه از درون می شکنند، خرد می شوند و ذره ذره می میرند ! مشکل اینجاست که از یک جایی به بعد ، تلاش ها متوقف می شود و معمولا یکی از طرفین، نیازی به زمان گذاشتن و محبت کردن نمی بیند و غرق در روزمرگی هایش می شود و یکی هم از بی مهری و درک نشدن ها هر ثانیه جان می دهد. آدم های زندگیِ تان را ببینید ، قبل از این که یکی از راه برسد و آن ها را جوری ببیند که نباید ! سخت است در اوجِ نا دیده گرفته شدن و خلأِ عاطفی ، محبتِ بیگانه را پس زدن ! تعهد یک چیز است و "نیاز" ، یک چیزِ دیگر ! باید هر دو را در نظر گرفت . نباید هیچ کدام را نه ضامن و نه قربانیِ دیگری کرد . فراموش نکنید ؛ رابطه شبیهِ گیاه است و توجه و رسیدگی مداوم می طلبد ! علاقه هایتان را با کلام و با نگاه و با رفتار ، ابراز کنید ، هر روز و هر هفته ! آدم ها همیشه احتیاج دارند دوست داشته شوند . آدم ها برای حضورشان در زندگیِ یک نفر ؛ دلیل می خواهند ! •┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈• 💝₪❈●❥@story_delbarane●❥❈₪
به آنانی که رفته‌اند بگویید همه چیز خوب است، بگویید نگران نباشند، بگویید بعد از رفتنشان همه چیز بهتر شد، آسمان جای سقف اتاق را گرفت و تمام فرش؛ دریا شد. بگویید آفتاب، از رفتنشان به بعد، مهربان‌تر شده و آدم‌ها صمیمی‌ترند با آدم. مسیرها هموارترند و هدف‌ها بسیارتر.. بگویید بعد از رفتنشان آب از آسیابِ زندگی کسی تکان نخورده، فقط از چشم افتاده‌اند و این خوب است، اصلا علاقه‌های ناخالص را مثل دندان خراب باید کشید و انداخت دور. اصلا نباید به آدم‌های رهگذر فکر کرد. رهگذری که هرکجای مسیرش که خسته شد توقف می‌کند، خستگی‌اش را که در کرد بلند می‌شود و ادامه می‌دهد تا ایستگاه بعد... آدم‌های رهگذر، عاشق نیمکت‌اند، اما تمام نیمکت‌ها... •┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈• 💝₪❈●❥@story_delbarane●❥❈₪
اینکه چی حالم را خوب می‌کند و اینکه کی اندوهم را کم می‌کند، اهمیتی ندارد. حال ناکوک این‌ روزهای من، برآیند آگاهی و وجدانی‌ست که دارم و اینکه در ذهن و جان من این‌روزها بسامد سلول‌های اندوه، بیش از هر چیز دیگری‌ست را هیچ نوازش و آغوش و تلاش عاشقانه‌ای تسکین نخواهد بود. انگار کن چشمه‌ای خشکیده‌باشد و تو کوه را برای جوشش دوباره‌اش چلانده‌باشی! گاهی هزاران سفید هم حریفِ یک سیاه نخواهند بود، اگر پای وجدان و شعور و حقیقت در میان باشد ... بعضی اندوه‌ها برحق‌اند و در مواجهه با آن‌ها باید صبور بود و سکوت کرد و هیچ تلاشی برای رهایی از حصار مقدسشان نکرد. •┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈• 💝₪❈●❥@story_delbarane●❥❈₪
این روزها قدر آدم‌ها و زندگی را بیشتر می‌دانم. لحظه‌ها برایم غنیمت‌اند و آدم‌ها برایم نعمت. شبیه به بیگانه‌ای که از جزیره‌ی دورافتاده‌ای بازگشته، سرم درد می‌کند برای یک زندگی آرام و معمولی، سرم درد می‌کند برای آب دادن به گل‌ها، برای بیرون رفتن و قدم زدن، برای ملاقات آدم‌ها، برای حرف زدن... این روزها بیشتر از هر چیزی، معمولی‌ها آرامم می‌کند، نه افراط می‌خواهم نه تفریط، نه خاص می‌خواهم، نه منحصر بفرد، دلم یک جهان معمولی می‌خواهد با آدم‌های معمولی. دلم می‌خواهد هر صبح که چشم باز می‌کنم نور آفتاب چشمانم را اذیت کند، یاکریم‌ها پشت پنجره خودشان را برانداز کنند و بچه‌ای برای رفتن به شهربازی، تمام کوچه را روی سرش گذاشته‌باشد. دلم می‌خواهد همه چیز معمولی باشد. دوست دارم خودم را در دل یک زندگی معمولی و آرام رها کنم و سخت نگیرم به رابطه‌ها و آدم‌ها. تازه فهمیده‌ام که آد‌م‌ها بد نیستند، آن‌ها در مواجهه با هرکسی انتخاب می‌کنند که چگونه باشند، پس این منم که تعیین می‌کنم آدم‌های زندگی‌ام با من چطور رفتار کنند. این منم که با رفتار و گفتارم به آدم‌ها مجوز می‌دهم که بد باشند. من چیز زیادی از جهان نمی‌خواهم، فقط می‌خواهم معمولی باشد. خیلی معمولی... آن‌قدر که بشود آخرهفته‌ای، شبی، روز تعطیلی، چیزی، دست دوستی، عزیزی، کسی را گرفت و تا بوستانی، کافه‌ای چیزی رفت، کمی نشست و حرف زد و گلویی تازه کرد... آنقدر که بشود به سفر رفت و برای مدتی نبود... من دیگر از این زندگی چیز زیادی نمی‌خواهم... •┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈• 💝₪❈●❥@story_delbarane●❥❈₪
•• 🫧🌸 به داشته ها، موقعیت ها و آدم هایِ خوبِ زندگی ام فکر می کنم، به هرچیز یا هرکسی که دنیایِ مرا زیبا و حالِ مرا خوب می کند. و می خندم؛ به رویِ تمامِ روزهایِ خوبی که در راهند، اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد، و آرزوهایی که برآورده خواهند شد. خوشبختی یعنی همین؛ که زندگی را سخت نگیرم، که حالِ من خوب باشد. .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
جا نزن! جسور باش‌‌‌... این قانونِ ارتفاع است؛ هر چه بیشتر اوج مے گیری، باد و باران، بے رحم تر مے شود، و نفس ڪشیدنت، سخت تر! تو اما محڪم باش! نه به زمزمه پرنده هاے پایین دست توجه ڪن، نه هیاهویِ لاشخورهایِ حسود! عقاب باش! ارتفاعاتِ بالا، جایِ پرنده هایِ ضعیف نیست! .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
کاش میشد یک امشب، تمامِ بی حواسی و شیطنت هایِ جهان را خواب کرد و در فضایی امن، بی دردسر آتشی روشن کرد و با خیالی راحت از رویش پرید... بدونِ ترس از اتفاقاتِ ناخوشایندی که تصورشان هم حالِ آدم را بد میکند! به امیدِ روزی که آخرین چهارشنبه ی سال، جز صدای لبخند، صدای دیگری گوشِ این خیابان های خسته را پر نکند، روزی که تمامِ دردها، غصه ها و مصیبت ها را در آتشِ اتحاد و همبستگی مان بسوزانیم و هربار، سالمان را به وقتِ آرامش و خوشبختی، تحویل بگیریم... 🔥💛 ✍ .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
برای خودت زندگی کن؛ نه برای نظرات دیگران، نه برای خواستِ آدم‌ها، و نه برای دوست داشته شدن! بی توجه به حرف‌ها، نگاه‌ها و دغدغه‌های بی فایده؛ هدف‌های خودت را دنبال کن و موفق شو.زندگی‌ات را آن‌قدر زیبا بساز که برای شاد بودنت نیاز به هیچ واسطه‌ای نداشته باشی. کسی باش که حضورش؛ آرزوی آدم‌هاست، نه کسی که حقیرانه منتظر می‌مانَد تا لابه‌لای هوس‌های بیشمارِ آدم‌ها، انتخاب شود! ✍ .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
هوای خلوتی دنج به سر دارم. هوای شهری متروکه و خالی از آدم، پنجره‌ای باز درختانی سبز آسمانی عمیق بادی که می‌وزد و بارانی که یکریز می‌بارد. یعنی تمام جهان پر است؟ از آدم‌ها! تمام خانه‌ها؟ تمام اتاق‌ها؟ و همه‌ی پنجره‌ها به خیابان باز می‌شوند؟ .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
میان روزمرِّگی‌ام در میان قهوه و چای و در دلِ کلماتی که گاه می‌خوانم میان برگ گلی که نگاه می‌کنمش و در میان نوا و کلام موسیقی میان فیلم‌های عزیزی که گاه می‌بینم؛ تو در حضوری و انگار، در کنار منی کجای تصویری؟ که هستی انگار و حقیقتاً اما؛ نبوده‌ای هرگز! ✍ .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
یک خسته نباشید به خودم؛ که سال‌هاست کم نیاورده، که سال‌هاست هدف‌های خودش را بغل گرفته و از آن‌ها در مقابل نشدن‌ها محافظت کرده. یک خسته نباشید به خودم که بیش از ظرفیت توانش جنگیده، که سپاه سختی‌ها را کنار زده و خودش را تا قله‌های بعید آرامش رسانده. یک خسته نباشید به خودم که از محدودیت‌ها فرصت ساخته و با ناملایمتی‌ها مدارا کرده. یک خسته نباشید به دلم، به روحم، به احساسم... باید به خودم کمی استراحت بدهم، باید کمی از شلوغی‌ها دور باشم و آرام‌تر شوم، باید برای مدتی به چیزی فکر نکنم. که خودم را بردارم ببرم جایی به دور از این حوالی و کمی خستگی بتکانم و نگران چیزی نباشم. یک خسته نباشید به من، به تو و به تمام آنان که هدف داشتند، تلاش کردند و تسلیم نشدند. .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
به آنانی که رفته‌اند بگویید همه چیز خوب است، بگویید نگران نباشند، بگویید بعد از رفتنشان همه چیز بهتر شد، آسمان جای سقف اتاق را گرفت و تمام فرش؛ دریا شد. بگویید آفتاب، از رفتنشان به بعد، مهربان‌تر شده و آدم‌ها صمیمی‌ترند با آدم. مسیرها هموارترند و هدف‌ها بسیارتر.. بگویید بعد از رفتنشان آب از آسیابِ زندگی کسی تکان نخورده، فقط از چشم افتاده‌اند و این خوب است، اصلا علاقه‌های ناخالص را مثل دندان خراب باید کشید و انداخت دور. اصلا نباید به آدم‌های رهگذر فکر کرد. رهگذری که هرکجای مسیرش که خسته شد توقف می‌کند، خستگی‌اش را که در کرد بلند می‌شود و ادامه می‌دهد تا ایستگاه بعد... آدم‌های رهگذر، عاشق نیمکت‌اند، اما تمام نیمکت‌ها... .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
کاش چند سال که از تعهد دو نفر گذشت، برای هم معمولی نمی شدند، کاش خیالشان از داشتن هم، راحت نمی شد و دست از محبت و توجهشان به هم بر نمی داشتند . کاش هیچ زن و هیچ مردی، از محبت کردن به شریک زندگی اش خسته نمی شد . آدم ها همیشه توجه می خواهند . بدونِ توجه ، بدون محبت، احساس پیری می کنند و با کوچکترین توجهی دلشان می لرزد ! درست مانند تشنه ای که با دیدن آب ! آدم های متعهد مظلوم ترند، از تمام دنیا، یک نفر را برایِ تنهایی و بغض هایشان دارند و اگر همان آدم هم بی تفاوت باشد، اگر همان آدم هم دست از محبت کردن برداشته باشد ، هر ثانیه از درون می شکنند، خرد می شوند و ذره ذره می میرند ! مشکل اینجاست که از یک جایی به بعد ، تلاش ها متوقف می شود و معمولا یکی از طرفین، نیازی به زمان گذاشتن و محبت کردن نمی بیند و غرق در روزمرگی هایش می شود و یکی هم از بی مهری و درک نشدن ها هر ثانیه جان می دهد. آدم های زندگیِ تان را ببینید ، قبل از این که یکی از راه برسد و آن ها را جوری ببیند که نباید ! سخت است در اوجِ نا دیده گرفته شدن و خلأِ عاطفی ، محبتِ بیگانه را پس زدن ! تعهد یک چیز است و "نیاز" ، یک چیزِ دیگر ! باید هر دو را در نظر گرفت . نباید هیچ کدام را نه ضامن و نه قربانیِ دیگری کرد . فراموش نکنید ؛ رابطه شبیهِ گیاه است و توجه و رسیدگی مداوم می طلبد ! علاقه هایتان را با کلام و با نگاه و با رفتار ، ابراز کنید ، هر روز و هر هفته ! آدم ها همیشه احتیاج دارند دوست داشته شوند . آدم ها برای حضورشان در زندگیِ یک نفر ؛ دلیل می خواهند ! .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️
قهر کردم که دلم را تو به دست آوری و منِ تنهای فراموش، به یاد آوری و این حواسی که به من نیست، به من بسپُری و قدمی در پیِ آرامشِ من برداری‌... و بگویی که مرا بیش، نمی‌آزاری خسته‌ام، کو بغلت؟ دست مرا می‌گیری؟ قهر کردم که مرا باز به خود بسپاری... .•°``°•.¸.•°``°• @story_delbarane •.¸ ¸.• °•.¸¸.•°` ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨) (¸.·´ (¸·´ .·´.͜͡❤️