صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰لاابالى چه کند دفتر دانایى را؟5️⃣6️⃣ ❇️ادیب زاده: لابد شنیده اید که شخصى در شب
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰از عشق جوانى خرقه تهى کرد6️⃣6️⃣
به هر حال باز در نفحات(1) مى خواندم که روزى ابوعلى رودبارى (از مشایخ صوفیّه) در جامه خانه گرمابه مرقعى(2) دید، با خود گفت: این جامه از درویشان است. داخل شد دید درویشى در مقابل جوانى «امرد» به خدمت ایستاده، چون جوان برخاست آب بر سرش ریخت، لنگ و اِزار آورد، گلاب افشاند، عود سوزاند، آیینه آورد و حقّ خدمت ادا کرد، ولى آن جوان اصلاً نگاهش نکرد. برخاست برود که صبر درویش تمام شد و گفت: اى پسر چه کنم تا به من بنگرى؟ جواب داد: بمیر تا برهى و من به تو بنگرم! درویش که به قول بقراط حکیم به «حبس غریزه» مبتلا شده بود افتاد و مرد، ابوعلى دستور داد جنازه درویش را به خانقاه و به قول مولوى عزبخانه(3) بردند و کفن و دفن کردند.
💢ریاضعلى که هیچ دفاعى دیگر نداشت ناچار مبهوت ماند!... و عرق خجلت بر جبینش نشست.
(1). نفحات الانس، ص 202.
(2). لباس درویشان است که از پاره لباس هاى مردم درست مى شود ـ استوارنامه.
(3). مولوى در مثنوى، صفحه 624، خانقاه را «عزبخانه» نامیده است.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰لوح افتخار7️⃣6️⃣
❇️ادیب زاده: اخیراً کتابى به نام تحفة الاخیار تألیف محمّدطاهر قمّى که از اعاظم علماى شیعه بوده به دستم رسید که انصافاً به اتّکاءِ مدارکى قابل اعتماد روى صوفیگرى بحث کرده، به خاطرم است کتابى را به نام مجالس العشّاق معرّفى مى کرد که در آن شرح معاشقه هاى این فرقه به رشته تحریر درآمده، به راستى گوشه اى از داستان هاى رسوایى آنجا گرد آمده، آن کتاب به ما مى گوید معاشقه با زیبارُخان مخصوص روزبهان و شیخ صنعان و درویش توى گرمابه و حامد کرمانى ها نبوده، بلکه این مرض سودایى ریشه به دل هاى بسیارى از شیوخ قوم رسانده است. اینک فهرست چند نمونه; به شرط اینکه درویش به ما پرخاش نکند، زیرا ما از خودمان نمى گوییم.
⬅️در آن کتاب عشق بازى «خضرویّه» اکمل مشایخ بلخ را با بایزید که پسر جوانى بود مى خوانیم. در آن کتاب عشق بازى نجم الدّین کبرى را مى خوانیم.درآن کتاب عشق بازى عطّار را با پسر جوان کلانتر قریه مى خوانیم و از جمله اشعارى که در آن معاشقه گفته این است:
عشق را سر برهنه باید کرد *** بر سر چار سوى رسوایى
⬅️در آن کتاب عشق بازى نجم الدّین رازى را با جوان زرگر مى خوانیم. در آن کتاب عشق بازى سنایى را با جوان قصّاب و اشعارى که در این معاشقه ننگین گفته مى خوانیم و از جمله این شعر:
تا خیال آن بت قصّاب در چشم من است *** زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
و همین طور عشق بازى دیگر «فقراءِ إلى اللّه!»(1) یک سند افتخار دیگرى هم از کتاب مثنوى(2) به یاد دارم که برایتان مى خوانم.
گوید: شبى پسر ساده رویى گرفتار «خانقاه» و به قول آقاى مولوى «عزبخانه» شد، نیمه شب یکى از خانقاهیان نسبت به او قصد تجاوز کرد او از جاى جست و گفت:
خانقاهى که بود بهتر مکان *** من ندیدم یک زمان در وى امان
رو به من آرند مشتى خمرخوار *** چشم ها پرنطفه کف... فشار
خانقه چون این بود بازار عام *** چون بود خر گلّه و دیوان خام
جناب درویش بگذار ما از خودمان نگفته باشیم هر اعتراضى دارید بروید به مولانا بگویید... .
(1). تحفة الاخیار، ص 134.
(2). مثنوى، ص 624.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰صحنه تماشایى سوته دلان8️⃣6️⃣
💢درویش ریاضعلى: باداباد! بگذار حالا که چنین است داستان دیشبم را بگویم. دیشب دیدید من با چه حالت وارد شدم، امّا نپرسیدید چه ها دیده بودم؟ مقارن غروب بود، وارد این شهر شدم و یکسر به سراغ خانقاه رفتم، فقرا که مرا دیدند احترام و صفا کردند و در اتاقى خلوت جاى دادند، خستگى راه مرا یک ساعتى به گوشه اى انداخت، با خود مى گفتم اگر امشب اینجا را نداشتم چه مى کردم؟
✅خلاصه کم کم فهمیدم امشب بزمى هم دارند، یکى یکى اصحاب آمدند و سبیل به سبیل نشستند، من هم خرده خرده داخل جرگه شدم، از نام و نسب من جستوجو کردند و من شمّه اى گفتم و توجّه همه را جلب نمودم، جلسه رسمیّت پیدا مى کرد که یک نفر آمد و آهسته به گوشم گفت: بفرمایید در آن اتاق، من بلند شدم در پى او رفتم. اشاره به اتاقى کرد، داخل شدم، جایتان خالى بود تماشا کنید یک عدّه آدم هاى سیاه سوخته با شارب هایى که روى لب هایشان افتاده بود دور تا دور اتاق حلقه زده بودند، امّا به چه حالت؟ سر و سینه ها بى اختیار به چپ و راست مى گشت، در حالى که چشم ها را روى هم گذاشته، دهانشان کف کرده بود، یک سره مى گفتند: على هو على حق... .
⬅️و با اینکه نظیر آن صحنه را زیاد دیده بودم بى اختیار خنده گلویم را فشرد، امّا از ترس اینکه این غریب خسته را در آن هواى سرد بیرون نکنند خوددارى کردم و برگشتم و گفتم حال من اجازه نمى دهد پیش اینها بنشینم، بگذارید به همان اتاق بروم. اوّل که امتناع ورزیدند و بالاخره به اصرار پذیرفتند، داخل شدم و کنار آنان زانو زدم، اجازه خواستم که چند شعر براى اهل دل بخوانم ولى کسى آهسته به گوشم گفت: اینجا خواننده اى انتخاب شده و البتّه شما هم خواهید بخشید. من خاموش شدم و عرق خجلت بر پیشانیم نشست، چیزى نگذشت «دوغ وحدت» را آوردند و گرداندند... .
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰پرده دوم و لذّت خانقاه9️⃣6️⃣
❇️ادیب زاده: دوغ وحدت کدام است؟
💢درویش: قرص هایى است که از حشیش و بنگ مى سازند و براى تحریک دماغ و اوج دادن خیالات اثرى عجیب دارد.
❇️ادیب زاده: از این جهت شاعرشان گوید:
بنگى زدیم و سرّ اَنَا الحق شد آشکار *** ما را به این گیاه ضعیف این گمان نبود
💢درویش: حاشیه نروید اجازه دهید بقیّه اش را بگویم. دوغ وحدت را خوردند در این اثنا درِ اتاق باز شد، پسربچّه اى مشکین موى کشکول و تبرزین به دست وارد شد، چشم ها را به خود جلب و قلب ها را تسخیر کرد، کنارى ایستاد و اشعارى خواند غوغا
به پا شد، همه گرم حال شدند، حالت وجد و سکر سراسر جلسه را فرا گرفت درویشان به شور آمدند و به خلسه و بى حالى افتادند، در آنجا این شعر حافظ به یادم آمد:
صوفیان جمله نظرباز و حریف اند، ولى *** زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
من ناراحت بودم که چرا نگذاشتند بخوانم و مرا خجالت دادند و اکنون چنان دل ها را به لحن و حُسن این پسرک داده اند که دیگر به هوش نمى آیند، فقط من به هوشم و دل پرآشوب، در این بین منظره اتاق قبلى به یادم آمد و آن دهن هاى کف آلود! نمى دانم چه شد که خنده پى درپى ناهنگام گریبانم را گرفت هر چه کردم نتوانستم جلو گیرم، یکباره توپ خنده ام منفجر شد و جلسه به هم ریخت، دیگر ندانستم چه کنم فقط راه چاره را فرار دیدم، کشکول و تبرزینم را برداشتم و از اتاق بیرون زدم، هفت هشت آدم خشن تا چند قدمى بیرون منزل با لنگه هاى کفش بدرقه ام کردند، آتش گرفته بودم، عرق از پیشانیم مى ریخت که لطف شما از من استقبال کرد.
✳️آقاى فاضل: خوب این معمّا هم حل شد، من در این فکر بودم که چرا دیشب به آن حالت وارد شدى و آب سرد خواستى، پس براى این بود که سوز عشق را خاموش کنى!
💢درویش: مانند صحنه دیشب را من زیاد دیده بودم، ولى چون آدمى عیب خود را کمتر متوجّه مى شود به نظرم بد نمى آید «وَعَینُ الرِّضا عَن کُلِّ عَیب کَلیلَةٌ»(1) رنجش دیشب من وجدانم را بیدار کرد و از همان لحظه مسیر فکرم عوض شد... .
و اکنون این داستان هایى که از عشق بازى رهبران طریقت مطرح شد مى توانم با بى طرفى نسبت به آنها قضاوت کنم «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».
(1). چشم رضایت بر هر عیبى بسته است.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰نظربازى از نظر اسلام0️⃣7️⃣
❇️آقاى فاضل: اکنون که نقش عشق بازى را در مشرب تصوّف دیدیم، خیلى مناسب است اجمالا نظر اسلام را هم در این باره ببینیم، آن وقت براى صاحبان عقل و وجدان این سرگذشت ها را از این سلسله بگویید تا همه بدانند اسلام پاک از حرکات شهوت آمیز این گروه به شدّت متنفّر است.
⬅️اوّلا اسلام دستور اکید در امر ازدواج داده تا از توسعه فحشا جلوگیرى کند و میکروب معاشقه با پسران اَمرَد را بکشد، آن گاه به زن و مرد مسلمان مى گوید: «از نامحرمان چشم بپوشید، زیرا خوددارى از نگاه مسموم، رمز طهارت و پاکى آنان خواهد بود».(1)
و درباره نظربازى با پسران، منطق دین از این قرار است که در کافى(2) از امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «زنهار! به صورت پسران جوان ساده رخ، اغنیا و ملوک ننگرید، زیرا فتنه آنها از فتنه دختران باکره پرده نشین شدیدتر است». (إیّاکُم وَاَولادَ الاغنِیاءِ وَالمُلُوکِ الْمَردِ، فإنَّ فِتنَتَهُم اَشَدُّ مِن فِتنَةِ العَذارى فی خُدُورِهِنَّ).
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «زناى چشم نگاه است و زناى دهان بوسه و زناى دست، لمس کردن».(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «النَّظَرُ سَهمٌ مِن سَهامِ إبلیس; نگاه تیرى از تیرهاى شیطان است».(4) این بود نظر اسلام و آن است نظر ارباب طریقت، «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا».
(1). سوره نور، آیه 29.
(2). کافى، ج 5، ص 548.
(3). تحفة الاخیار، ص 145، به نقل از کافى، ج 5، ص 559 .
(4). تحفة الاخیار، ص 145، به نقل از کافى، ج 5، ص 559 .
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰شهسوار فلک1️⃣7️⃣
امواج طلایى خورشید از کرانه اقیانوس فرو مى ریخت، عروس بدیع الجمال حرم خانه چرخ نقاب از چهره برافکنده خرامان خرامان از تپّه خاک بالا آمد و قوس صعودى را عرصه جولان قرار داد، فانوس هواى شفّاف صبح زمستان، ذرّات زراندود آفتاب را پخش مى کند، نسیم پرغرور سحرگاهان با شاخ هاى غارت شده بوستان گرم عشوه گرى است، شیشه هاى کتابخانه اى که در کنار این بوستان قرار دارد و بر اثر سایه شاخ هاى برهنه مشبّک شده در خور استعداد خویش سهمى از آن نور جهان افروز را ربوده و به دورن منعکس مى کند. اى مهر فروزان، چقدر دلربایى نمى دانم از فروغ رویت بگویم یا از احاطه دامن پرفیضت؟ آیا تو یگانه عروس بزم الهى هستى یا خدا موجودى زیباتر از تو هم آفریده است؟ در این دستگاه پرعظمت که یکى از عروسان آفتابیش این قدر دلرباست، اگر عروسان پرده نشین آن نقاب از چهره برافکنند، آیا دشنه حیرت با دست و دل دلدادگان چه خواهد کرد؟
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰شهسوار فلک1️⃣7️⃣ امواج طلایى خورشید از کرانه اقیانوس فرو مى ریخت، عروس بدیع ال
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰این عقاب بلندپرواز2️⃣7️⃣
🔶محیط کتابخانه سراسر سکوت است و جز صیت شهپر عقاب تفکّر ندایى به گوش جان نمى رسید، عقابى که پر و بال مى گشاید، اوج مى گیرد و فضاى بى انتهاى وجود را عرصه جولان قرار مى دهد، دور مى زند و برمى گردد و باز از سر مى گیرد، دوباره خود را در جاى اوّل مى بیند، فرود مى آید، مأیوس بر بام طبیعت مى نشیند، امّا آرام نیست، در عرصات طبیعى چرخ مى زند، جز اسرار و رموز خیره کننده در این گاهواره نمى بیند، آن گاه به خود مى آید و از خود مى پرسد کیست آن که این همه زیبایى را به
🔶این خاکدان بخشیده؟ حتماً بخشنده آن، خود خزاین آن را دارد که پرتو کم رنگى از آن را در دیده تنگ ما مشتعل ساخته، پس هر جمالى در اسطرلاب هستى پرداخته اوست و هر بهایى پرتویى از بهاى او.
⬅️اوست که با دست قدرت، گریبان طبیعت را چاک زده و از زبده موجودات مجموعه زیبایى را ساخته، عالى ترین مرتبه آن را در آیینه وجود انسانى منعکس کرده، عقل دانش را همجوار او قرار داده، عقل و دانشى که اوّل پرتو فیض پروردگارند و از خورشید و هر موجود دیگرى برتر و بالاترند «پس جمال انسانى خجسته حُسن و جمال است» این مزیّت از آن آدمى طفیل همان عقل و دانش است اگر نه این بود نقّاشان هم صورت انسانى رسم مى کنند، پس چرا آن فروغ و بها را ندارد؟
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰این عقاب بلندپرواز2️⃣7️⃣ 🔶محیط کتابخانه سراسر سکوت است و جز صیت شهپر عقاب تفکّر
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰تجدید انس3️⃣7️⃣
🔶غلغله اندیشه ها فرو نشست «آقاى فاضل» که از طلوع آفتاب تا کنون غرق دریاى تفکّر بود خود را در محیط کتابخانه دید، به دیوار تکیه زد و نفس عمیقى کشید، ناگاه درِ اتاق باز شد، «ادیب زاده» به همراه «جوانى» وارد شدند. آقاى فاضل به واردان خوشامد گفت.
💢درویش ریاضعلى لباس هایش را بر تن کرد و شالش را به کمر بست و از اتاق استراحت رو به کتابخانه نهاد. پس از احوال پرسى گفت: اگر اجازه دهید این فقیر مرخّص شود.
❇️آقاى فاضل: چرا این قدر شتاب مى کنید.
✳️ادیب زاده: اصلا ما به خاطر شما به اینجا آمدیم جناب درویش! ما حق داریم بیش از این در خدمت شما باشیم، شالت را از کمر باز کن بنشین و با دل درست، نفس آرامى بکش!
💢درویش: از الطاف شما ممنونم، من خواستم بار زحمت خود
را بردارم وگرنه براى من گران است از دوستانى چون شما جدا شوم.
خوشا مصاحبت اهل علم و مجلس انس *** که مهربان بنشینیم و مهربان برویم
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰تجدید انس3️⃣7️⃣ 🔶غلغله اندیشه ها فرو نشست «آقاى فاضل» که از طلوع آفتاب تا کنو
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰گویندگان صامت و بى غرض4️⃣7️⃣
❇️ادیب زاده رو به آقاى فاضل کرد و گفت: این آقا همان جوان محصّلى هستند که مى گفتم... امروز به منظور گفتوگو و سؤالات لازم به اینجا آمدند.
✳️جوان محصّل: خیلى خوشوقتم اگر بتوانم از این مهد دانش بهره اى بگیرم. راستى بیش از هر چیز محیط این کتابخانه توجّه مرا جلب کرد. کدام محیط از این بهتر که صدها گوینده صامت، بى غرض و تعصّب، از هر باب با آدمى سخن بگویند. انسان این کتاب ها را بخواند و از معارف و علوم و سرگذشت ملّت ها و... آگاه شود، قضاوت کند، عبرت بگیرد و درس زندگى بیاموزد.
🔅آقاى فاضل: ازاین رو گفته اند «الکِتابُ خَیرُ جَلیس وَخَیرُ اَنیس» اگر آدمى با این همنشین همراز شد، براى راه سعادت خود و دیگران چراغى ساخته که هرگز خاموشى ندارد. خداوند «قلم و نگارش» را در اختیار آدمى نهاد، تا بدین وسیله میراث انبیا که علم و حکمت است براى نسل هاى آینده بشر جاوید بماند. براى اهمّیّت این معنى همین بس که اوّل سوره اى که بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نازل شد اهمّیّت تعلیم و خواندن و نوشتن را بیان فرمود.(1)
◀️در جاى دیگر خداوند به قلم و آنچه به آن مى نویسند سوگند یاد کرده و این خود رمز اهمّیّت قلم و نگارش است.(2)
(1). سوره علق، آیه 3 و 4.
(2). سوره قلم، آیه 1.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰آفتابى که هرگز غروب ندارد5️⃣7️⃣
◀️پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) یگانه کسى که از راه قلم و نگارش به همّت مردانه خویش، آیات پراکنده قرآن را گرد آورد جانشین رسول خدا و نگهبان دلسوز اسلام، اوّل رهبر شیعه، على(علیه السلام) بود. آن حضرت از حقّ مسلّم خود یعنى خلافت که بازیچه دستان حق نشناسان قرار گرفته بود چشم پوشید و سوگند یاد کرد که «تا کتاب خدا را جمع آورى نکنم ردا بر دوش نخواهم انداخت» مبادا حوادث روزافزون که طلیعه شوم آن نمایان است حمله ور شده و نهال اسلام را از بن بر کنَد. على رغم تردیدى که جبهه مقابل در امر تدوین قرآن داشتند على(علیه السلام) ابداً تردید نداشت که باید به این وظیفه مقدّس قیام کند و خوشبختانه این افتخار بزرگ هم نصیب آن حضرت شد.
◀️على(علیه السلام) اضافه بر تدوین قرآن، احادیث پیامبر را جمع آورى و تدوین کرد و آن مجموعه را به دست اولاد خود سپرد و ائمّه بعد از آن حضرت (اولاد پیامبر(صلى الله علیه وآله)) به همین واسطه به عنوان «عَن کتابِ علىّ(علیه السلام)» گفتار پیامبر را براى مردم روایت مى کردند. بدین روست که روایات شیعه از لحاظ سند و طریق مورد وثوق و اطمینان است، زیرا راویان شیعه در درجه اوّل جانشینان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اولاد گرامى او هستند و سپس یاران موثّق آنان.
بارى ائمّه اطهار تمام توجّهشان مصروف ضبط و انتشار آثار اسلامى بود و در اداى این وظیفه بزرگ هرگونه رنجى را تحمّل کردند و براى کسانى که اطّلاع اجمالى از صحنه هاى سیاسى و کشمکش هاى گوناگون دوران هاى اوّلیّه اسلامى و نیز وضعیّت اولاد پیامبر داشته باشند آشکار است که با تحمّل چه نوع مشقّت هاى طاقت فرسا، ائمّه اطهار توانستند میراث پیامبر را از دستبرد چنگال حوادث رهایى بخشند. معارف مبدأ و معاد، احکام و قوانین، اخلاق و تربیت، علوم طبیعى با رشته هایى که دارد، همه از آثار مکتب اسلام است که به کوشش اولاد پیامبر اداره مى شد. اینها حقایقى است که آشنا و بیگانه، مسلمان و غیر مسلمان بدان معترفند.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰دانشمندان شیعه و نگارش حدیث6️⃣7️⃣
🔷دانشمندان شیعه نیز خود را به وظیفه ضبط و نشر آثار اسلام موظّف مى دانستند، زیرا اهمّیّت این مطلب را از گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله)دریافته بودند که فرمود: «اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائى; خدایا جانشینان مرا بیامرز». و این جمله را سه بار تکرار کرد. یاران گفتند: اى رسول خدا، جانشینان شما کیانند؟ فرمود: «کسانى که بعد از من مى آیند و احادیث و گفتار و سنّت مرا روایت کرده و به دست آیندگان مى سپارند».(1)
🟢شخصیّت هاى بزرگ مانند ثقة الاسلام کلینى، شیخ صدوق، شیخ طوسى تا علاّمه بزرگوار مجلسى و بعد از وى نمونه هاى برجسته راویان و ناقلان حدیث و کسانى اند که اسلام و بشریّت را براى همیشه رهین خدمات شایسته و پرارزش خود کرده و کتاب هاى پرارزشى را به یادگار گذاشته اند.
⬅️کتاب هایى که مهم ترین سرمایه علمى شیعه را تشکیل مى دهد و بر ماست که به حدّ کافى از آثار پربهاى آنان قدردانى کنیم، چه اگر این آثار ذى قیمت را برجاى نمى نهادند، امروز از امامان و رهبران شیعه که شاگردان اوّل دانشگاه اسلامى بوده اند جز مشتى افسانه باقى نمانده بود. همین آثار معجزآساست که ما را به عظمت روح و بلند مقدارى وارثان وحى (دودمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)) آشنا مى سازد.
و ما مسلمانان امروز جز اینکه از قرآن و کتاب هاى حدیث که ترجمان قرآنند وظایف دینى و اخلاقى و اجتماعى خود را به دست آریم راه دیگرى نداریم; بنابراین، یا باید خودمان اهلیّت و استعداد فهم قرآن و حدیث را داشته باشیم، یا از کسانى که اهلیّت دارند پیروى کنیم و چون نوعاً از دسته اوّل نیستیم ناچار باید از راویان حدیث و دانایان به حلال و حرام اسلام یعنى فقهاى عظام و مجتهدان جامع شرایط تقلید کنیم. اینان نیابت عامّه از ائمّه(علیهم السلام)دارند... .
(1). بحارالانوار، ج 2، ص 144.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰ادّعاهاى بى دلیل7️⃣7️⃣
💢اینجا درویش ریاضعلى لب به سخن گشود و گفت:
◀️ اینها درست است، امّا اقطاب ما مى گویند ما نائب دوازده امامیم، علوم ما سینه به سینه از پیامبر و امام رسیده و دیگران باید مطیع ما باشند
و حتّى مجتهد اگر علاّمه دهر باشد باید از قطب پیروى کند.(1)بنابراین، مسأله تقلید به این معنى که گفتید در نظر بسیارى از صوفیان نامفهوم است. اگرچه گاهى رساله مجتهدان در بین بعضى فرق صوفیان یافت مى شود، حقیقت این است که از روى تقیّه و حفظ ظاهر است، یا تا مدّتى است که سالک در مراحل اوّلیّه و پایبند آداب شرع است، امّا وقتى در جادّه طریقت افتاد لازم است پایبند آداب طریقت باشد... .
❇️آقاى فاضل: همان طور که گفتیم وظیفه ما در زمان غیبت امام زمان(عج) مراجعه به فقها و مجتهدان عظام است و این حقیقت، صریح روایات ائمّه معصومین(علیهم السلام) است، زیرا مجتهدین اند که از آیات و روایات و قواعد شریعت، جزئیّات احکام را استخراج کرده و بى کمو کاست در اختیار ما مى گذارند و راهى از این نزدیک تر به سوى احکام دینیّه براى ما باز نیست، امّا کسانى که چندان پایبند اخبار و آثار ائمّه نیستند و هر جا فتوایشان بر خلاف اصول مسلّم شرع درآمد فوراً به «علوم سینه به سینه» چنگ مى زنند و آن را گریزگاه اعتراضات متشرّعه قرار مى دهند هیچ دلیلى براى این ادّعا ندارند، بى شک اگر مطلب چنین بود که این آقایان مى گویند، باید
◀️ائمّه به ما دستور مى دادند که مثلا به مدّعیان «علوم سینه به سینه» مراجعه کنیم، در صورتى که روایات هیچ بویى از این معنى نمى دهد. باز اشتباه نشود تقلید که مى گوییم به همان معنا که خود ائمّه(علیهم السلام) گفته اند که «هرگاه دست مردم به دامن امام وقت نمى رسد باید رجوع کنند به علمایى که روایات ما را نقل مى نمایند، اهل فهم و درایت مى باشند، نگهدار دین خود بوده و با هواى نفس مبارزه مى کنند و در فرمانبردارى اوامر رهبرانشان مى کوشند».(2)
◀️یعنى فقط دانشمندان دیندار واقعى لایق رهبرى امّت اند و بر ما واجب است از آنان پیروى و تقلید کنیم. این است معناى تقلید به نظر شیعه، امّا تقلید به معنى پیروى بى قیدو شرط از هر کس که کوس پیشوایى زد و خضوع در برابر هر نااهلى، همان تقلید مذموم و مستوجب دو صد لعنت و بلکه هزاران لعنت است.
(1). استوارنامه، ص 96.
(2). مضمون روایت معروف که در کتاب هاى حدیث درج شده و یکى از مستندات تقلید است.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰افسوس و باز افسوس8️⃣7️⃣
❇️اینجا ادیب زاده آه سردى کشید و گفت: ولى هزار بار افسوس که بسیارى مردم از روى همین تقلید، یعنى تقلید کورکورانه از جادّه حقیقت منحرف و در وادى گمراهى سرگردان شدند. اینان دیو را از فرشته نشناخته، بارکش غول پیکر بیابان گشته اند. «سرسپرده شیطان شدند و تصوّر کردند در جادّه هدایت اند» (اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).(1)
✳️جوان محصّل: و راستى هم جاى افسوس است، ما مردمى که آن معارف عالى را در جهان فرهنگ و دانش داریم، چرا باید هنوز دست گدایى مان پیش دیگران دراز باشد؟
ما که داریم چمن هاى گل و لاله و سرو *** به دمن ها گل خرزهره چرا بوى کنیم؟
❓آیا گناه ما جز بى خبرى از فرهنگ اسلامى چیز دیگرى است؟
⏪من جوانانى را مى شناسم که پس از سالیان دراز که در پى تحصیل بوده اند درست با یک فرد نامسلمان از نظر نداشتن اطّلاعات دینى مساویند. همین فقر اخلاقى و فرهنگى است که باعث آن همه انحراف ها، فساد اخلاق ها، تفرقه ها و هم پیاله شدن با هر گروه شده، نوعاً جوانان ما از دانش و فرهنگ تنها داستان ها و ترانه هاى عشقى و یک مشت اطّلاعات وقت تلف کن به یاد دارند و بس. اصولا عادت ندارند قدرى حوصله به خرج داده و از مطالب اخلاقى و دینى که به نفع دین و دنیایشان است استفاده کنند. پس اینکه گفتید تقلید کورکورانه و دورى از فرهنگ اسلامى هستى ما را بر باد فنا داده، حقیقتى است که ما عملا مى بینیم... .
(1). سوره اعراف، آیه 30.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰آیا درد دین است؟9️⃣7️⃣
❇️ادیب زاده: عجب این است که نوعاً جوانانى که تا حدّى پایبند دین اند سوراخ دعا را گم کرده و آنها هم طور دیگر به بیراهه مى روند. اینها یا واقعاً دین را کوچک انگاشته، از روى جهالت هر روز به مذهب و مرامى مى چسبند، یا دین را بازیچه دنیایشان قرار داده و هر جا آب و نانى یافتند بار ارادت را همان جا فرود مى آورند.
✳️جوان محصّل: واقع مطلب چنین است که مى گویید. مثلا آن روز که من هنوز در جرگه درویشان نرفته بودم از رفقاى نودرویشم مى پرسیدم چه اصرارى است که شما این قدر به خانقاه مى چسبید؟ مى گفتند: بابا مگر ما درد دین داریم؟ امروز کار ما گیر است باید از اینها استفاده کرد. مگر نمى بینى بسیارى از پست هاى ادارى را به دست اینها داده اند؟
◀️راستش این است که خود من در این سه سال اصلا نمى دانستم چرا به خانقاه مى روم. صدها مانند من هستند که اگر از آنها بپرسید خانقاه چه لغتى است نمى دانند. اینها هوس کرده اند براى تنوّع چند صباحى با اهل ذوق دمساز شوند.
◀️شیوخ خانقاه هم اصرار دارند که مریدانشان با علما و دانشمندان و آدم هاى چیزفهم و غیرصوفى تماس نگیرند و دانشمندان غیرصوفى را مانند شیطان و غول رهزن معرّفى کرده اند، ولى من افتخار دارم که در بین رفقایم قلاّده این تقلید ناپسند را از هم گسسته، تصمیم دارم عقاید این فرقه را تا حدّ ممکن بررسى کنم، سپس اگر اظهاراتشان مورد پسند اسلام و قرآن افتاد بپذیرم وگرنه طومارش را پیچیده، پیش خودشان بیندازم. اگرچه به من سفارش کرده اند در این باره با دانشمندان مصاحبه نکنم، انگیزه وجدان مرا به این کار واداشته است.
چون سخن جوان محصّل به اینجا رسید درویش ریاضعلى رو به او کرد و گفت: برادر تنها نیستى، من هم در پى این کار آمدم.
«بیا تا مونس هم، یار هم، غمخوار هم باشیم...».
✳️آقاى فاضل رو به جوان محصّل کرد و گفت: از سخنان شما به یاد خاطره اى افتادم. دو سال پیش از شاهرود مى آمدم اتّفاقاً در قطار یک مرشد با مریدانش با ما همسفر بودند. بعد از یک ساعتى که هر دو ساکت نشسته بودیم به مناسبتى سخنانى پیش آمد مرشد که خود را در برابر دو سه نفر مرید عوام دید، با بى اعتنایى رو به من کرد و گفت هنوز وقت آن نرسیده که شما ملاّها دست از این جمود بردارید، مریدها خود را جمع کردند و با قیافه مرعوبانه چشمانشان به سوى من برگشت، با کمال خونسردى گفتم شما که طرف مبارزه ندارید چرا عصبانى شدید و رکاب مى کشید؟ او در حالى که چشمانش از حدقه بیرون دویده بود گفت: امروز روزى نیست که شما از عالم عرفان و تصوّف بتوانید بى بهره بمانید.
«قدح بردار مردانه، بیا با ما به میخانه، ببین هوهوى مستانه...».
بعد از این همه گمراهى ها به خود بیایید و سر به آستانه پیران بگذارید و از باطن ولایت آنان استمداد کنید، آخر چرا هر روز به این کتاب و آن کتاب مى چسبید؟ گویا مى خواهید از لابه لاى اوراق و سطور، حقایق را بجویید در صورتى که از این کتاب ها چیزى ساخته نیست.
مگر نشنیده اى صفى علیشاه گفته:(1)
آنان که به راه عقل و برهان رفتند *** وآنان که به راه علم و ایمان رفتند
آگاه نگشتند زاسرار وجود *** حیران به جهان شدند و حیران رفتند
آرى کسانى از حیرت جهل رهیدند که سر به آستانه پیران نهادند و به صاحب دلى دل سپردند.
گفتم خوب علم و ایمان، حدیث و قرآن، عقل و برهان را کنار گذاشتیم، حالا شما گوشه اى از علومتان را بنمایانید تا ما هم آشنا شویم.
گفت: علم ولایت و طریقت راجع به قلب است نه جوارح، بسته به سر است نه به سینه، در کتاب ها نوشته نشده و از پیامبر و امام سینه به سینه رسیده است.(2)
گفتم: کدام امر است که از پیامبر و امام رسیده باشد و در قرآن و حدیث اثرى نداشته باشد؟
(1). عرفان الحق، ص 113.
(2). پند صالح، ص 42.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰دانش هاى زندانى0️⃣8️⃣
💢گفت: حقایق قرآن را شما نمى فهمید، تنها پوست قرآن را به شما داده اند و مغز آن را پیران ما سینه به سینه به ارث برده اند، اینها نه قابل نوشتن است، نه گفتن، در سینه پیران حبس است و به هر کس خواستند مى دهند.
🔶گفتم: آخر چه علومى است که نه مى شود نوشت و نه گفت؟ کتاب هاى مقدّس آسمانى و روایى، تاریخى، اخلاقى، علمى، فلسفى، اجتماعى، همه قابل نگارش است فقط علوم شما باید در حبس بمانَد و نقش خارجى پیدا نکند؟ اگر نقش خارجى داشت اقلاّ اثرى در کردار و اخلاق شما و مریدانتان مى دیدیم. ما که هم خودتان را مى شناسیم و هم مریدانتان را... .
🔶پس چرا با این علوم مقدّس و نامحرم، دردى از دردهاى اجتماع را دوا نکردید و بلکه بهانه «ظاهرى و باطنى» و «طریقت و شریعت» را پیش کشیده و دردى بر دردهاى اجتماع افزودید و آن ایجاد اختلاف بین مسلمین بود. فقط وعده نسیه مى دهید و سر مردم را گرم مى کنید؟ چطور مى شود در عالم حقیقتى باشد و اثر و ثمرى نداشته باشد؟ آیا دانش هاى زندانى همان هاست که از حسن بصرى و حبیب عجمى و حلاّج و بایزید به ارث مى برید؟
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰عنقایى به کوه قاف1️⃣8️⃣
💢در تذکره(1) عطّار مى خوانیم:
🔻 حبیب عجمى از حسن بصرى علم مى آموخت، ولى قرآن را نمى توانست بیاموزد و لذا او را عجمى نامیدند. ما نمى دانیم آن علومى که حبیب از حسن مى گرفت چه بود که حبیب را به درجه اى رساند که به قول عطّار: «صفى پرده وحدت و صاحب یقین بى گمان» شد؟ آخر این چه علمى بود که حسن به حبیب یاد داد که به یک نگاه که به سوى آدمکشى که به جرم خونخوارگى بالاى دار رفته بود افکند او را مستوجب طواف در مرغزار بهشت کرد! اصلا حسن بصرى خودش چکاره بود که دست پرورده او که قرآن را هم بلد نبوده چنین مقامى داشته باشد؟ به راستى این گزافه گویى ها را به چه دلیل آدم بپذیرد؟ آیا همین بود مغز قرآن؟
🔻او دستى به سبیل هاى خود که روى لب پایینش افتاده بود کشید و سرى تکان داد و دهان را پر باد کرد و با آب و تاب گفت: علوم ما اسرار است و اسرار را بجز براى مریدان براى کسى نباید افشا کرد.
🔻گفتم: چطور اسرار را براى هر مرید عوامى مى شود اظهار کرد و براى اهل دانش و اطّلاع نمى شود اظهار داشت؟ به مریدانتان هم مى گویید با اهل دانش صحبت نکنند، مبادا دامن ارادت از چنگال شما بکشند.
🔻گفت: براى همه مریدان هم اسرار افشا نمى شود.
«مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز...». گفتم: راست مى گویید واقعاً مصلحت نیست... وگرنه نه مریدى مى مانَد و نه مرادى و سرانجام همان عاقبت منصور حلاّج خواهد بود که به گفته جامى(2): وقتى او را به دار آویختند، شبلى زیر دار ایستاد و گفت: (أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ)(3)، چرا اسرار را افشا کردى؟ سپس مى نویسد: عمرو بن عثمان مکّى در توحید و علم صوفیان جزوه اى تألیف کرده بود منصور آنها را برگرفت و آشکار کرد، تا کارش به آنجا کشید.
اندکى زاسرار حق منصور گفت *** شد سر سردار جان با دار جفت(4)
💢عطّار در تذکره(5) از عمرو بن عثمان نقل کرده که منصور را دید چیزى مى نویسد گفت: چه مى نویسى؟ گفت: چیزى مى نویسم که با قرآن مقابله کنم. عمرو بن عثمان او را نفرین کرد و از پیش خود مهجور ساخت. دانش هاى زندانى همین ها بود و «اَنَا الحق»ها و «إنّى اَنَا اللّه»ها که «منصور»ها و «بایزید»ها زیر خرقه مى گفته اند که به قول خودتان «عمل منصور سرمشق شد که دیگران اسرار را در پرده نگاه دارند»، یا با توپ خالى مردم را مى ترسانید و عنقایى را به کوه قاف سراق مى دهید؟
(1). تذکرة الاولیاء، ص 43، طبع تهران.
(2). نفحات، ص 151.
(3). سوره حجر، آیه 70 .
(4). زبدة الاسرار صفى علیشاه، ص 53.
(5). به نقل زهد و تصوّف، ص 139.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰این قرآن و آن هم گفته اقطاب2️⃣8️⃣
💢از اینها گذشته، ما هم قرآن را دیده ایم و هم گفته اقطابتان را که در بسیارى موارد برخلاف قرآن است شنیده ایم(1)
❓❓پس این مغز و باطن قرآن کجا بود که شماها دریافته و به جنگ قرآن آمدید؟
🔻اینها حقایقى است که خودتان هم انکار ندارید و لذا خروارها چسب و سریش به کار برده، در مقام تأویل و توجیه برمى آیید... .
😱عجیب تر اینکه شما در جلسات مذهبى تان به خواندن غزلیات و قصاید و مثنویات مشایختان پرداخته، قرآن را به گوشه اى نهاده اید.
❓جواب خدا را چه خواهید داد آن گاه که پیامبر به درگاه الهى شکایت مى کند: «اى پروردگار، گروهى از مردم قرآن را مهجور واگذاشتند» (وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَومِى اتَّخَذُوا هَـذَاالْقُرْآنَ مَهْجُورًا).(2)
🔶حضرت رضا(علیه السلام) هر روز یک قرآن ختم مى کرد و مى فرمود به هر آیه که مى رسم در تمام خصوصیّات از شأن نزول و معانى آن تفکّر مى کنم.
🔶علىّ بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: «تَعَلَّمُوا القُرآنَ فَإنَّهُ اَحسَنُ الحَدیثِ وَتَفَقَّهُوا فِیهِ فَإنَّهُ رَبیعُ القُلُوبِ وَاستَشفُوا بِنُورِهِ فَإنَّهُ شِفاءُ الصُّدُورِ وَاَحسِنُوا تِلاوَتِهِ فَإنَّهُ اَنفَعُ القَصَصِ».(3)
👌🏻آرى دواى همه دردها و سودمندترین داستان ها و خلاصه رمز سعادتمندى ملّت ها، قرآن است و بس.
(1). براى تصدیق این حقیقت لازم است بحث هاى این کتاب را بررسى کند.
(2). سوره فرقان، آیه 30.
(3). نهج البلاغة، خطبه 110.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰پیشگاه قرآن و عذر صوفیان3️⃣8️⃣
🔶پس اگر قرآن کتاب ما و شماست چه معنى دارد با عذرهاى بدتر از گناه از آن آفتاب هدایت چشم پوشیده، این قدر به غزلخوانى و اغانى و ذوقیّات بپردازیم؟ خداوند فرمود: «ما شعر به پیامبر نیاموختیم و لایق او نیست که شاعر باشد»(1) زیرا «شاعران کسانى اند که گمراهان از آنان پیروى مى کنند»، به این علّت که «سخنانى مى گویند که به آنها عمل نمى کنند».(2) همه اش لاف مى زنند، سخن مى سرایند، غزل مى بافند و آب و تاب مى دهند.
🔸گفت: مى خواهید از شعر و شاعرى مذمّت کنید، در حالى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکمَة; بعضى شعرها اندرز حکیمانه مى دهد».(3)
🔶گفتم: این درست است من هم نمى گویم به کلّى طومار شعر را باید پیچید، بلکه مى گویم شما آن قدر به شعر چسبیده اید که همه چیز و حتّى عبادتتان شده شعر و ذوق. از مىو مطرب و زلف و ابرو دم مى زنید و غنچه دهان دلبران و مغبچگان را اندازه مى گیرید، کتاب هاى شعر و غزل را به سینه مى چسبانید و مى بوسید و به چشم مى گذارید، اى کاش نصف این احترام را به قرآن که وحى پروردگار است مى گذاشتید که فرداى قیامت در پیشگاه عدل الهى سرافکنده نباشید، ولى شما شعر مى خواهید و قرآن کتاب شعر و ذوق نیست.
🔶مى گوییم: اگر در گفته اقطاب و شاعران اشتباهى دیدید ـ چنانکه زیاد مى بینید ـ بیایید و منصفانه اقرار کنید و اگر سخنان پسندیده آنها را پذیرفتید ـ چنانکه هر کس مى پذیرد ـ سخنان انحرافى شان را انحرافى بدانید تا به تشخیص شما آفرین بگویند.
👌🏻سخن که به اینجا رسید به ایستگاه رسیدیم، او رفت و من پیاده شدم، یکى از مریدانش که با من پیاده مى شد و به دهات اطراف شهر مى رفت، نزد من آمد و اجمالا از تزلزل ناگهانى در مرام خود مرا آگاه کرد و گفت: روزى را وعده کنیم به شهر بیاید و کسب اطّلاع بیشترى درباره مرام خود کند و جمعه آینده وعده اوست.
(1). سوره یس، آیه 69.
(2). سوره شعراء، آیه 224 و 226.
(3). الفقیه، ج 4، ص 379.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰علم، حجاب اکبر4️⃣8️⃣
❇️آقاى فاضل: ناگفته نگذاریم که در مسلک تصوّف، علم حجاب اکبر و سدّ راه عشق است.(1)
💢ابوسعید ابوالخیر گوید: «رأس هذا الامر کبس المحابر وخرق الدفاتر ونسیان العلوم»، یعنى اوّل مرحله تصوّف این است که درِ دوات ها را مُهر کنى و دفترها را پاره کنى و دانش ها را فراموش.(2)
💢و نیز گوید: ما جمله کتاب ها را در خاک کردیم و بر سر آن دکّان ساختیم(3) (آرى دکّان این آقایان با سرمایه جهل مردم است) و لذا مى بینیم که بسیارى از رهبران صوفیّه حتّى با خواندن و نوشتن مبارزه مى کرده اند. عطّار گوید: جنید معتقد بوده که خواندن و نوشتن سبب پراکندگى حواس صوفى است.(4)
💢به گفته عطّار، بُشر حافى هفت صندوق کتاب حدیث داشت و همه را زیر خاک دفن کرد. شبلى هفتاد صندوق کتاب را که خود نوشته بود در دریا غرق کرد. و نیز احمد بن ابى الحوارى همه کتاب هایش را به دریا ریخت. ابوسعید کندى (یکى از صوفیان معروف) در خانقاهى منزل داشت و در جمع دراویش به سر مى برد، گاه پنهانى به حوزه درسى وارد مى شد، روزى در خانقاه دواتش از جیبش افتاد «یکى از صوفیان به او گفت عورتت را بپوشان»(5) (صداى خنده حضار بلند شد).
خلاصه از این قبیل داستان ها در کتاب هاى صوفیان زیاد دیده مى شود تا آنجا که محمّدطاهر قمّى گفته است:(6)
بناى قاعده دینشان بود بر جهل *** ز اهل دانش و بینش از این کنند کنار
⛔️درویش: چون عشّاق جمال اللّه محو جمال معشوقند، هر چه جز جمال معشوق، حجاب جمال اوست خواه علم و دانش و کتاب و دفتر باشد یا چیز دیگر باید از میان بردارند تا تمام توجّهشان به حق مصروف شود.
عاشقان را شد معلّم حسن دوست *** دفتر و درس و سبقشان روى اوست
✳️جوان محصّل: راستى من باور نمى کنم در این دنیاى علم و دانش که هر گوشه اى از دنیا دم از تعلیم و تعلّم مى زنند هنوز هم کسانى باشند که علم را حجاب اکبر بدانند! اگر ما علم و دانش را کنار گذاشتیم دیگر چه چیز برایمان مى مانَد؟
❇️آقاى فاضل: حقیقت همین است و ازاین رو اسلام مردم را به تحصیل علم و کسب فضایل دعوت مى کند و براى کسى که فى الجمله سر و کار با تعالیم اسلامى داشته باشد این حقیقت از آفتاب روشن تر است... و بحث درباره این مطلب از این بیشتر ضرورت ندارد. اکنون رشته سخن را به دست شما مى دهم که سرگذشتتان را بگویید.
(1). تاریخ تصوّف، ص 506 و تاریخ فلسفه دکتر خزائلى، ص 57.
(2). اسرار التوحید، ص 33.
(3). تذکره، ج 2، ص 327.
(4). تاریخ تصوّف، ص 508، نقل از تذکره.
(5). مکارم شیرازى، جلوه حق.
(6). تحفة الاخیار.
دامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰علم، حجاب اکبر4️⃣8️⃣ ❇️آقاى فاضل: ناگفته نگذاریم که در مسلک تصوّف، علم حجاب اک
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰به خانقاه برویم5️⃣8️⃣
✳️جوان محصّل: چهار سال پیش که از صوفیگرى جز اسمى نشنیده بودم مرشدى از خراسان به تهران مى رفت، به این شهر آمد و به منزل یکى از اعیان وارد شد. بعضى به دیدنش مى رفتند و گاهى میهمانى مى دادند و من نمى دانستم این مرشد چکاره است; در این وادى نبودم، زیرا اضافه بر اشتغالات تحصیلى، اوقات بیکارى را معمولا به جلسات مذهبى و مساجد حاضر مى شدم و حقیقتاً این مجالس به نفع دیانت و اخلاق من تمام شد، با این حال میل داشتم از جریانات روز آگاه شوم، پى بهانه مى گشتم که جریان کار آن مرشد را بفهمم.
روزى یکى از رفقایم به من رسید و گفت امشب منزل یکى از دوستان محفلى داریم خوب است با هم برویم.
اتّفاقاً آن شب را من بیکار بودم و روانه شدیم... نزدیک منزل که رسیدیم رفیقم گفت: چون داخل شدى هر کار من کردم مى کنى و مى نشینى، امّا طورى که نفهمند ناشى هستى. گفتم یعنى چه مرا کجا مى برى؟ گفت: چیزى نیست مرشدمان آمده و رفقا به دیدن او مى روند ما هم چند دقیقه مى نشینیم و برمى گردیم، تو کارت نباشد فقط هر کار من کردم مى کنى و مى نشینى.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف 🔰🔰به خانقاه برویم5️⃣8️⃣ ✳️جوان محصّل: چهار سال پیش که از صوفیگرى جز اسمى نشنیده
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰بیچاره خود را گم کرد6️⃣8️⃣
گفتم باداباد برویم ببینم چه خبر است. رفتیم و وارد منزل شدیم، رفیقم جلو افتاد پایش که دم اتاق رسید تکانى خورد و یک سلام نیمه جویده کرد، رو به بالاى اتاق که مرشدى غرق پشم و سبیل نشسته بود رفت. یک متر مانده بود تا دستش به دامن او برسد خم شد و دراز کشید و زانوهاى او را بوسید و دستش را طورى کج و معوج کرد و در دست او انداخت و به قول خودشان «صفا کرد»! مرشد فقط یک «یا على مدد» گفت و او هم عقب عقب برگشت، بیچاره خود را گم کرد، پایش به قلیان خورد، قلیان افتاد و نى از دهان مرشد کشیده شد... همه مشغول این صحنه شدند، من وقت را مغتنم شمردم و بدون دستو پابوسى گوشه اى نشستم. خنده ها لابه لاى انبوه شارب محو شد و آرامش جلسه را فراگرفت. کتاب هاى مثنوى و گلشن راز وسط مجلس گذاشته بود، یکى از حاضران به اشاره مرشد مثنوى را برداشت بوسید و به چشم گذاشت و شروع کرد به خواندن.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰🔰بیچاره خود را گم کرد6️⃣8️⃣
مجلس عوض شد، خواننده به شور آمد، درویشان گرم «سماع» شدند، به حال آمدند، سرها به دیوار چسبید، بعضى ها کلاه از سرشان افتاد، جمعى مانند غشى ها لم دادند و چشم ها خیره مانده بود، خیلى تماشایى بود، مانند آن را به عمرم ندیده بودم، مرشد هم که از عقب سرش را بر متکا نهاده بود زیر چشمى به مریدها نظر مى کرد و از این عشق و حال لذّت مى برد.
امّا من و بعضى دیگر که مانند من تازهوارد بودند، حیران مانده بودیم اینجا کجاست؟ اینها کیانند و چرا این طور شدند؟ چرا رفیقم به من نگاه نمى کند؟ عجب غلطى کردیم، در حیاط هم بسته است. آقا سرتان را درد نیاورم بعد یک ساعت که از این حالت عجیب و غریب به هوش آمدند همگى به راه افتادند، من و رفیقم که رنگش پریده بود هر چه زودتر بیرون آمدیم، در بین راه از حالات غیر عادى او پرسیدم، امّا جواب نامفهوم مى داد. سه روز گذشت رفیقم به من رسید و گفت: «فقیر در چه حالى؟» گفتم فقیر یعنى چه؟ گفت: مگر نمى دانى پریشب در جرگه فقرا درآمدى! گفتم من؟ هرگز، مى خواهى به گردنم بگذارى، من از این کلمه بدم مى آید، مگر من گدا هستم، اگر رفقاى دبیرستانم بفهمند این لقب را به من داده اى مسخره ام مى کنند.
گفت: عجب! چرا، مگر پیغمبر نفرمود «فقر افتخار من است».
روضه خلد برین خلوت درویشانست *** مایه محتشمى خدمت درویشانست
گفتم: چرا این را شنیده ام، ولى گو اینکه آدم چیز فهمى خوب مى گفت: اوّلاً باید معناى فقر را فهمید و اینکه هر کس نامش فقیر شد صاحب افتخار است؟ بسا فقیران که «خَسِرَ الدّنیا وَالآخرة» هستند. فقیران دین فروش و بى بندوبار. ثانیاً بعضى از اینها که ما مى بینیم آن قدر دلبستگى به مال و جاه دارند که به حساب نمى آید، با آن همه ثروت و تموّل و ولخرجى ها باز افتخار دارند که فقیر و مرد خدا هستند. پس سعدى براى کى گفته:
نیم نانى گر خورد مرد خدا *** بذل درویشان کند نیم دگر
اینها که ما مى بینیم از فقر تنها اسمى دارند و بس. یا از غم بى آلتى افسرده اند.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰یک کمدى تماشایى7️⃣8️⃣
مجلس عوض شد، خواننده به شور آمد، درویشان گرم «سماع» شدند، به حال آمدند، سرها به دیوار چسبید، بعضى ها کلاه از سرشان افتاد، جمعى مانند غشى ها لم دادند و چشم ها خیره مانده بود، خیلى تماشایى بود، مانند آن را به عمرم ندیده بودم، مرشد هم که از عقب سرش را بر متکا نهاده بود زیر چشمى به مریدها نظر مى کرد و از این عشق و حال لذّت مى برد.
امّا من و بعضى دیگر که مانند من تازهوارد بودند، حیران مانده بودیم اینجا کجاست؟ اینها کیانند و چرا این طور شدند؟ چرا رفیقم به من نگاه نمى کند؟ عجب غلطى کردیم، در حیاط هم بسته است. آقا سرتان را درد نیاورم بعد یک ساعت که از این حالت عجیب و غریب به هوش آمدند همگى به راه افتادند، من و رفیقم که رنگش پریده بود هر چه زودتر بیرون آمدیم، در بین راه از حالات غیر عادى او پرسیدم، امّا جواب نامفهوم مى داد. سه روز گذشت رفیقم به من رسید و گفت: «فقیر در چه حالى؟» گفتم فقیر یعنى چه؟ گفت: مگر نمى دانى پریشب در جرگه فقرا درآمدى! گفتم من؟ هرگز، مى خواهى به گردنم بگذارى، من از این کلمه بدم مى آید، مگر من گدا هستم، اگر رفقاى دبیرستانم بفهمند این لقب را به من داده اى مسخره ام مى کنند.
گفت: عجب! چرا، مگر پیغمبر نفرمود «فقر افتخار من است».
روضه خلد برین خلوت درویشانست *** مایه محتشمى خدمت درویشانست
گفتم: چرا این را شنیده ام، ولى گو اینکه آدم چیز فهمى خوب مى گفت: اوّلاً باید معناى فقر را فهمید و اینکه هر کس نامش فقیر شد صاحب افتخار است؟ بسا فقیران که «خَسِرَ الدّنیا وَالآخرة» هستند. فقیران دین فروش و بى بندوبار. ثانیاً بعضى از اینها که ما مى بینیم آن قدر دلبستگى به مال و جاه دارند که به حساب نمى آید، با آن همه ثروت و تموّل و ولخرجى ها باز افتخار دارند که فقیر و مرد خدا هستند. پس سعدى براى کى گفته:
نیم نانى گر خورد مرد خدا *** بذل درویشان کند نیم دگر
اینها که ما مى بینیم از فقر تنها اسمى دارند و بس. یا از غم بى آلتى افسرده اند.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰شکمى از عزا درآورد8️⃣8️⃣
✳️ادیب زاده: خوب بود براى رفیقت داستان خر دزدیدن فقراى صوفى را که مولوى به نظم آورده نقل مى کردى که گوید: درویشى به شهرى آمد و به سراغ خانقاه رفت، الاغش را سرآخور بست و خود در جرگه فقرا نشست. درویشان که در پى چنین طعمه اى بودند «الاغ آن بیچاره را دزدیدند و فروختند و سورى راه انداختند، سبیل ها را چرب و مجلس «سماع» را داغ کردند، مطرب خواند و صوفیان دم گرفتند: «خر برفت و خر برفت و خر برفت» بیچاره صاحب الاغ که از قضیه خبر نداشت با آنها همصدا شد و دم گرفت... همگى به حال آمدند، دست مى افشاندند و پا مى کوفتند، گرد و غبار بلند شد بر سر و صورت ها نشست... بالاخره صبح شد و همگى رفتند، صاحب الاغ به سراغ خرش رفت جاى او را خالى دید، با خود گفت: چون دیشب خرم آب نخورده شاید خادم خانقاه برده آبش بدهد! خادم آمد صاحب الاغ به او گفت: الاغ من چه شد؟ جواب داد: دیشب صوفیان ریختند و خر را از من گرفتند و فروختند بیچاره تو که اینجا خر مى بندى!
تو جگر بندى میان گربگان *** اندر اندازى و جویى زان نشان
در میان صد گرسنه گرده اى *** پیش صد سگ گربه پژمرده اى
صاحب الاغ که خود را در برابر یک عمل انجام شده دید عصبانى شد و گفت: چرا مرا خبر نکردى که جلوگیرى کنم؟
خادم گفت: من آمدم خبردارت کنم دیدم تو از همه بهتر «خر برفت و خر برفت» مى گویى خیال کردم قضیه را مى دانى.
صاحب الاغ گفت نه بابا، خواندن آنها مرا به شوق آورده بود.
مر مرا تقلیدشان بر باد داد *** اى دو صد لعنت بر این تقلید باد
خاصّه تقلید چنین بى حاصلان *** کابرو را ریختند از بهر نان(1)
(1). مثنوى، ص 118.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110
صوفی پژوهی
🔶🔶رمان نقد تصوف 🔰شکمى از عزا درآورد8️⃣8️⃣ ✳️ادیب زاده: خوب بود براى رفیقت داستان خر دزدیدن فقراى
🔶🔶رمان نقد تصوف
🔰شکمى از عزا درآورد9️⃣8️⃣
آقاى فاضل: اصولا روایات فراوانى در مذمّت فقر و بیچارگى از پیشوایان ما رسیده، از جمله اینهاست:
«کادَ الفَقرُ أن یَکُونَ کُفراً»(2) بیچارگى پرتگاه کفر است.
مولوى هم در داستان گذشته روى این روایت تکیه کرده است «الفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فِى الدّارَینِ»(3) بیچارگى سیاه رویى دو جهان است.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) به فرزندش محمّدحنفیه توصیه کرد: «فرزندم، از فقر بپرهیز زیرا فقر به پیکر دین و خرد و اتّحاد انسان ها ضربت هاى گرانى وارد مى سازد».
به هر حال اسلام به شدّت از فقر مذمّت کرده، زیرا گرویدن به فقر و بیکارى و بى عارى، نظام اجتماع را مختل مى کند، در حالى که پیامبران آمدند به زندگانى دو جهان بشر سر و سامانى بدهند.
ادیب زاده: راستى شرم آور است که در این دنیاى پرجنبوجوش، دنیاى کار و فعّالیّت کسانى دم از فقر و درویشى بزنند و مردم را به مرام خود دعوت کنند; آن هم با دستاویز تبلیغى وگرنه چنانکه مى بینیم نوعاً صوفیان و حتّى برخى اقطابشان در ردیف پولدارهاى معروف روزگار محسوب مى شوند.
ادامه دارد...
#ارمغان_خانقاه
#رمان
🔵صوفی پژوهی
@sufi110