آرمان به شدت اهل رعایت حق الناس بود.
یه سال #انتخابات بود و من و آرمان رفته بودیم برای شمارش آراء. نیمه شب گذشته بود و آرمان خیلی خسته شده بود؛ بهش گفتم پسرم شما برو قدری استراحت کن من خودم کار رو انجام میدم؛ فعلا هم به شما احتیاجی نیست.
آرمان رفت و حدود ۳ ساعت خوابید، فردای اون روز به من گفت: "بابا من چون رفتم خوابیدم واسه شمارش آراء پولی رو قبول نمیکنم".
گفتم: پسرم یه مقدار استراحت برای اعضاء طبیعیه و مشکلی نداره. اما آرمان راضی نشد.
گفت: "من وظیفهم بوده اونجا سرشماری آراء رو انجام بدم اما رفتم خوابیدم، پس این پول حق من نیست..."
آخرم پول رو نگرفت...
📎به روایت پدر شهید
#شهید_آرمان_علیوردی❤️
@sulook
آخر سال آرمان با چند تا از دوستان حوزه اش برای جشن نیمه شعبان رفتند کربلا.
دو سه روز بعد شروع سال جدید بود. وقتی برای تبریک عید و سال نو با ما تماس گرفت، گفت: باعث سعادته که شروع سال جدیدت توی کربلا کنار امام حسین باشی، این یکی از بهترین عیدیهایی بود که میتونستم بگیرم...
خیلی خوشحال بود میگفت: سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ مطمئنم امسال بهترین سال میشه برای من...
📎به روایت از مادر بزرگوار شهید
#شهید_آرمان_علیوردی❤️
@sulook