eitaa logo
طریق السُّلوک
45هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
5.6هزار ویدیو
134 فایل
﷽ ☫ کپی مطالب کانال بدون ذکر لینک کاملا جایز است اما مطالبی که دارای لینک بقیه کانالهاست لینکشون رو حذف نکنید انتقادات و پیشنهادات👇 (به سوالات شخصی و غیر مرتبط با مطالب ارسال شده پاسخ داده نمی شود)(لطفا درخواست تبلیغ ندهید) https://gkite.ir/es/9605946
مشاهده در ایتا
دانلود
💢سبك شمردن نماز 🔵بعد از شهادت عليه السلام ، ابوبصير براى عرض تسليت به خانۀ آن حضرت آمد. ام حميده (مادر امام كاظم عليه السلام ) وقتى چشمش به او افتاد، اشك از چشمانش جارى شد.هر دو، مدتى گريستند؛ آنگاه ام حميده گفت: ابوبصير، در لحظات آخر زندگى امام نبودى تا شاهد امرى باشى️امام در لحظات آخر، ناگهان چشم‌هاى بستۀ خود را باز كرد و فرمود: همين الان همۀ اقوام و خويشان را خبر كنيد كه به اينجا بيايند. ما شگفت زده از اين دستور عجيب، همه را جمع كرديم. كسى از خويشان و نزديكان امام باقى نماند كه آنجا حاضر نشده باشد. همه منتظر و آماده كه امام در اين حساس،مى‌خواهند چه بكنند و چه بگويند؟ در اين موقع امام عليه السلام حاضرين را مخاطب قرار داده ، فرمودند: إِنَّهُ لَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاة. به راستى ما هرگز نصيب كسى‌كه نماز را سبك بشمارد نخواهد شد. قرآن كريم مى‌فرمايد: فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ* اَلَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ پس واى بر نمازگزارانى كه... * در نماز خود سهل‌انگارى مى‌كنند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كسى كه نمازش را سبك از امت من نيست. 📚کافی/ج۳/ص۲۷۰ ماعون/آیات۴و۵ من لایحضرالفقیه/ج۱/ص۲۰۶ @sulook
🌼شب اول قبر شیخ ✍شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضي حائري، برايش نماز خواندم و يک سوره ياسين قرائت کردم. چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم، پرسيدم: آقاي ، اوضاع‌تان در آن طرف چطور است آقاي حائري گفت: وقتی مرا کردند، روحم از بدن خارج شد. کم کم بدنم را از بيرون مي‌ديدم. ناگهان شدم از پايين پاهايم، صداهايي می آید. به زير پاهايم نگاه کردم؛ بياباني بود برهوت و دو نفر بودند که از دور، نزديکم مي‌شدند. تمام وجودشان از بود و مرا به هم نشان مي‌دادند. خیلی ترسیدم و بدنم می لرزید. داشت نفسم بند مي‌آمد... 🔵خدايا به دادم برس در اينجا جز تو کسي را ندارم...ناگهان صدايي از پشت سرم شدم. صدايي آرامش ‌بخش، سرم را که بالا کردم نوري را ديدم که از بالاهاي دور دست به سوي من مي‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر می رفتند تا اینکه شدند. آقايي بود بسیار نورانی و با عظمت، از من پرسيد: آقاي حائري ترسيدي من هم به حرف آمدم که: بله آقا خیلی ترسيدم، اگر يک ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً ‌ترک مي‌شدم. بعد پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد. و آقا که بر لب داشتند و با نگاهی بسیار مهربان به من مي‌نگريستند فرمودند: من علي بن موسي الرّضا(ع) هستم. آقاي حائری شما 38 بار به من آمديد من هم 38 بار به بازديدت خواهم آمد، اين دفعه بود، 37 بار ديگر مانده. 📚گوینده داستان: آيت‌الله العظمي سيد شهاب‌الدين مرعشي نجفي(ره). @sulook