یا نُورَ النُّورِ
یا مُنَوِّرَ النُّورِ
یا خالِقَ النُّورِ
یا مُدَبِّرَ النُّورِ
یا مُقَدِّرَ النُّورِ
یا نُورَ کُلِّ نُورٍ
یا نُوراً قَبْلَ کُلِّ نُورٍ
یا نُوراً بَعْدَ کُلِّ نُورٍ
یا نُوراً فَوْقَ کُلِّ نُورٍ
یا نُوراً لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ...
🎈چقدر روشنی خوب است ...
@sulookmanavi
📚 ﷽ 📚
♦اغلبِ زنان فقط بهخاطرِ ظاهرشان پاداش میگیرند و محترم شمرده میشوند! این موضوع آنقدر تکرار میشود که از رشد و توسعه در بخشهای دیگرِ وجودِ خود غافل میمانند. اعتماد به نفس و احساسِ موفّقیّتِ آنها سطحی بوده و به اندازهٔ پوستِ بدنشان عمق دارد و وقتی زیبایی محو میگردد، دیگر چیزی برای ارائه ندارند.
چنین زنی نه هنرِ جالبِ توجّه بودن را در خود پرورش داده و نه تواناییِ توجّه به نکاتِ جالبِ دیگران را دارد ...
🖋شوپنهاور
@sulookmanavi
🌷سلام به دوستان و همراهانِ گرامی:
ضمن تشکّر از بزرگوارانی که دیدگاههایشان را ارسال میکنند، از سایرِ اعضای ارجمندِ کانال نیز درخواست دارم که بنده را از نظراتِ خود بهرهمند سازند.
با تشکّر
عباسعلیجعفری؛ مدیر کانال
👇👇👇👇
@Useriran
📚 ﷽ 📚
🖋امیرمؤمنان (ع): هرکه را مالش یا اهلش یا فرزندش آزار میدهد یا از جبّاری میترسد، با این دعا به خدا ابتهال کند؛ خداوند از آنچه میترسد و مکروهِ اوست، کفایتش میکند؛ انشاءالله:
♦اَللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ اَلرَّحْمَةِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ اَلَّذِينَ اِخْتَرْتَهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى اَلْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ فَذَلِّلْ لِي صُعُوبَتَهَا وَ حُزَانَتَهَا وَ اِكْفِنِي شَرَّهَا فَإِنَّكَ اَلْكَافِي اَلْمُعَافِي وَ اَلْغَالِبُ اَلْقَاهِرُ. (بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۲۳۹)؛ خدایا، تو را میخوانم بواسطهٔ پیامبرت و اهل بیتش که آنها را با علمت برگزیدی. خدایا، سختی و غصهاش را کم کن، شرّش را کوتاه کن!
تو کافی هستی، تو عافیتدهندهای، تو بر همه چیز غالبی، تو بر همه چیز چیرهای!
@sulookmanavi
🖋وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ (حدید، ۴)؛
🎈و هرکجا که باشید، #او با شماست ...
@sulookmanavi
📚 ﷽ 📚
گفتند بینصیب شدهست آدم از بهشت
گفتم که سیبِ سرخ چه دارد کم از بهشت؟
آدم اگر ز باغِ خدا سیب چیده است،
بیرون کشیده است دلی خرّم از بهشت
حوّای من! هوای تو یعنی بهشت و من
این هدیه را برای تو آوردم از بهشت
با زخمِ دل بساز که بالِ فرشتگان
میآورَد برای دلت مرهم از بهشت
بنشین لبی بخند، برایم غزل بخوان
بگذار پر شود همهٔ عالَم از بهشت
بیشک تویی بهشتِ من و در تمامِ عمر
غافل نبوده است دلم یک دم از بهشت
امروز در برابرم از لطف و قهرِ تو
هم از جهنَم آینه دارم هم از بهشت
فردا مباد بی تو که فردا بدونِ تو
بیزارم از جهنّم و بیزارم از بهشت
🖋جواد جعفرینسب
@sulookmanavi
📚 ﷽ 📚
♦در جامعهای که ارزشِ زن به نمایشِ زیبایی و ارزشِ مرد به دارایی است، دنبالِ انسانیّت و اندیشه نگرد!
@sulookmanavi
🎈یک طایفه هر صبح به امیدِ تو برخاست ...
🌷اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
@sulookmanavi
📚 ﷽ 📚
🗨 جمال و جلالِ الهی (۱)
🔹عشقِ زلیخا و یعقوب به جنابِ یوسف، عشقِ به حق بود؛ با این تفاوت که زلیخا حق را مقیّد در صورتِ ظاهریِ یوسف کرده بود امّا یعقوب شیفته و دلباختهٔ جمالِ باطنیِ یوسف گردیده بود.
ای بسا کس را که صورت راه زد
قصدِ صورت کرد و بر الله زد
(مثنوی، دفترِ دوم)
🔹رهزنِ زلیخا، صورت بود؛ امّا یعقوب عنایت داشت که جانِ یوسفی مظهرِ اسم الله است و این جان حرم و حریمِ خداوندی است که آسمان و زمین گنجايشِ آنرا ندارند و او فقط در قلبِ بندگانِ مؤمنش جای میگیرد؛ بدین سبب شیفتگیِ او چنان از حد گذشت و عاشقِ یوسف شد که فرزندانش گفتند پدرِ ما در گمراهیِ آشکار است: إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (يوسف، ۸)، و همین سخن بر زبانِ زنانِ مصر جاری شد که ما زلیخا را در گمراهیِ آشکار میبینیم: إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (يوسف، ۳۰).
🔹مرزِ تفکیکِ عشقِ مَجازی از عشقِ حقیقی، باریک است. عینالقضات در نفحاتالانس میگوید:
... آنجا كه گفت: قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ (سجده، ۱۱)، مَجازى مىدان! حقيقتش آن باشد كه: اَللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها (زمر، ۴۲).
راه نمودنِ محمّد صلّىاللّهعليهوسلّم مَجازى مىدان! و گمراه كردنِ ابليس مَجازى مىدان!: يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ (نحل، ۹۳ يا فاطر، ۸) حقيقت مىدان!
گيرم كه خلق را اضلال، ابليس مىكند؛ ابليس را بدين صفت كه آفريد؟ مگر موسى عليهالسّلام از بهرِ اين مىگفت: إِنْ هِيَ إِلاّ فِتْنَتُكَ (اعراف، ۱۵۵).
همه جورِ من از بلغاريان است
كز آن آهم همى بايد كشيدن
گنه بلغاريان را نيز هم نيست
بگويم گر تو بتوانى شنيدن
خدايا اين بلا و فتنه از تست
وليكن كس نمىيارد خجيدن
همى آرند تركان را ز بلغار
ز بهرِ پردۀ مردم دريدن
لب و دندانِ آن خوبانِ چون ماه
بدين خوبى نبايست آفريدن
(ناصرخسرو قباديانی)
🔹نکتهٔ لطیف میانِ ایندو نحو عاشقی، بحثِ اطلاق و تقیید است. یعقوب حق را در خلق میبیند امّا زلیخا خلق را در خلق میبیند. یعقوب برای یافتنِ یوسف، امر به ورود از ابوابِ متفرّقه میکند و زلیخا ابواب را میبندد. يعقوب در فراقِ یوسف، دارالحزن بنا میکند و خود را محبوس و از اغیار دور میکند و زلیخا، یوسف را به زندان میکند. یعقوب جنونوار بوی نفسِ رحمانی از پیرهنِ یوسف میشنود: إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ (يوسف، ۹۴)، زلیخا جنونوار آن پیراهن را پس میدرد.
آه از این عشق که چها با عاشق نمیکند؟!
@sulookmanavi
🖋اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (نور، ۳۵).
🎈گاهی تاریک میشود که نور را پیدا کنی!
@sulookmanavi
📚 ﷽ 📚
🗨 جمال و جلالِ الهی (۲)
🔹اسماء الله یا جمالیاند یا جلالی. خاصیتِ جمال، جذب و کشش به سمتِ خود؛ و جلال، دفعِ اغیار از خود است. این جذب و دفع دو روی یک حقیقتاَند؛ جاروب کن خانه و آنگه میهمان طلب ...
🔹لذا جمالِ یوسفی، زلیخا را به فکرِ مراوده با او واداشت. یوسف در نهاد و بیتِ وجودیِ زلیخا بود امّا او به سببِ انغمار در طبیعت و اشتغال به خواهشهای نفسانی، از مشاهدهٔ جمالِ یوسفیِ خود محروم بود و آنرا در یوسفِ خارج از جانِ خود میدید؛ لذا این جدایی و بینونت سبب شد که ابواب را قفلِ محکم زند تا بتواند او را در آغوش گیرد، در حالیکه یوسفِ عقل در بیتِ خودِ زلیخا و به عینِ او حضور داشت و زلیخا را هرگز گریزی از او نبود، پس "آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد ..."؛ وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ (يوسف، ۲۳).
🔹زلیخا خود را مهیّای غیر کرد در حالیکه جمال و جلالِ الهی توأمان در ذاتِ خودِ او منطوی است، و یوسف آئینهای بود تا در آن به مطالعهٔ جمال در خود بپردازد امّا او طالبِ غیر بود. یوسف به سببِ ولایتی که داشت این معنی را میدانست لذا همانگونه که زلیخا به او میل و همّت کرد، او نیز به زلیخا میل داشت امّا میدانست که حقیقتِ زلیخا را بهنحوِ تجرّد در درونِ خود دارد و زلیخای بیرون عکسِ عکس است؛ پس به خدا پناه برد و به این حقیقتِ باطنی ـ که احسنِ مثوای است ـ اشاره کرد.
🔹مولوی در این مقام از صوفی خبر میدهد که به باغی وارد شد و سر بر زانو گذاشت و در بحرِ مکاشفتِ باطنی مستغرق گشت؛ فضولی او را از این توجّه انصراف داد و گفت:
که چه خسپی آخر اندر رز نگر
این درختان بین و آثار و خضر
امرِ حق بشنو که گفتست اُنظروا
سوی این آثارِ رحمت آر رُو
صوفی در جواب او گفت:
گفت آثارش دلست ای بوالهوس
آن برون، آثارِ آثارست و بس
باغها و سبزهها در عینِ جان
بر برون عکسش چو در آبِ روان
آن خیالِ باغ باشد اندرِ آب
که کند از لطفِ آب آن اضطراب
باغها و میوهها اندر دلست
عکسِ لطفِ آن، بر این آب و گِلست
گر نبودی عکسِ آن سروِ سُرور
پس نخواندی ایزدش دارالغرور
این غرور آنست یعنی این خیال
هست از عکسِ دل و جانِ رجال
جمله مغروران بر این عکس آمده
بر گمانی کین بوَد جنّتکده
میگریزند از اصولِ باغها
بر خیالی میکنند آن لاغها
(مثنوی، دفتر چهارم)
@sulookmanavi