🖋اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (نور، ۳۵).
🎈گاهی تاریک میشود که نور را پیدا کنی!
@sulookmanavi
📚 ﷽ 📚
🗨 جمال و جلالِ الهی (۲)
🔹اسماء الله یا جمالیاند یا جلالی. خاصیتِ جمال، جذب و کشش به سمتِ خود؛ و جلال، دفعِ اغیار از خود است. این جذب و دفع دو روی یک حقیقتاَند؛ جاروب کن خانه و آنگه میهمان طلب ...
🔹لذا جمالِ یوسفی، زلیخا را به فکرِ مراوده با او واداشت. یوسف در نهاد و بیتِ وجودیِ زلیخا بود امّا او به سببِ انغمار در طبیعت و اشتغال به خواهشهای نفسانی، از مشاهدهٔ جمالِ یوسفیِ خود محروم بود و آنرا در یوسفِ خارج از جانِ خود میدید؛ لذا این جدایی و بینونت سبب شد که ابواب را قفلِ محکم زند تا بتواند او را در آغوش گیرد، در حالیکه یوسفِ عقل در بیتِ خودِ زلیخا و به عینِ او حضور داشت و زلیخا را هرگز گریزی از او نبود، پس "آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد ..."؛ وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ (يوسف، ۲۳).
🔹زلیخا خود را مهیّای غیر کرد در حالیکه جمال و جلالِ الهی توأمان در ذاتِ خودِ او منطوی است، و یوسف آئینهای بود تا در آن به مطالعهٔ جمال در خود بپردازد امّا او طالبِ غیر بود. یوسف به سببِ ولایتی که داشت این معنی را میدانست لذا همانگونه که زلیخا به او میل و همّت کرد، او نیز به زلیخا میل داشت امّا میدانست که حقیقتِ زلیخا را بهنحوِ تجرّد در درونِ خود دارد و زلیخای بیرون عکسِ عکس است؛ پس به خدا پناه برد و به این حقیقتِ باطنی ـ که احسنِ مثوای است ـ اشاره کرد.
🔹مولوی در این مقام از صوفی خبر میدهد که به باغی وارد شد و سر بر زانو گذاشت و در بحرِ مکاشفتِ باطنی مستغرق گشت؛ فضولی او را از این توجّه انصراف داد و گفت:
که چه خسپی آخر اندر رز نگر
این درختان بین و آثار و خضر
امرِ حق بشنو که گفتست اُنظروا
سوی این آثارِ رحمت آر رُو
صوفی در جواب او گفت:
گفت آثارش دلست ای بوالهوس
آن برون، آثارِ آثارست و بس
باغها و سبزهها در عینِ جان
بر برون عکسش چو در آبِ روان
آن خیالِ باغ باشد اندرِ آب
که کند از لطفِ آب آن اضطراب
باغها و میوهها اندر دلست
عکسِ لطفِ آن، بر این آب و گِلست
گر نبودی عکسِ آن سروِ سُرور
پس نخواندی ایزدش دارالغرور
این غرور آنست یعنی این خیال
هست از عکسِ دل و جانِ رجال
جمله مغروران بر این عکس آمده
بر گمانی کین بوَد جنّتکده
میگریزند از اصولِ باغها
بر خیالی میکنند آن لاغها
(مثنوی، دفتر چهارم)
@sulookmanavi
رفتن به اوّلین پیام در کانال:
👇👇👇👇
https://eitaa.com/sulookmanavi/3
🙏 أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ
🎈ای آقایم! تو را میخوانم با زبانی که گناه لالش کرده است ...
@sulookmanavi
📚 ﷽ 📚
🗨 جمال و جلالِ الهی (۳) (قسمتِ آخر)
🔹سوء و فحشاء، عدمِ حفظِ مراتب است. دو دریای تکوین و تشریع هرکدام احکامِ خاصّ خود را دارند که به هم زدنِ برزخِ میانِ آندو، سببِ بُروزِ تقابل و تخاصمِ اسمائی میشود و سالک را از نیل به مقصد باز میدارد.
حکمِ یوسف و زلیخای ظاهر، غیر از حکمِ یوسف و زلیخای باطن است. در ظاهر، اقتضای اسماءِ حاکم این است که ایندو به هم نزدیک نشوند و خود را مهیّای هم ـ به سببِ منعِ تشریعی ـ نکنند. این همان برهانِ ربّی بود که یوسف به آن اشاره کرد.
🔹اگر یوسف از این سوء و فحشاء منصرف نمیشد، ربوبیّتِ ربّ او، جهتِ جلالی را به او نشان میداد و یوسف مبتلای به عذابِ الهی میگردید و از دایرهٔ پرورشِ پروردگارِ خود در مسیرِ کمال و بندگی خارج میشد: كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ (يوسف، ۲۴). میلِ یوسف، شدّتِ محبّتِ او به جلوهٔ حق بود؛ هرچند حضرتِ یوسف علیهالسّلام میدانست که زلیخا جلوهای از جمالِ الهی است، و میلِ او به سمتِ وجهِ خدا بود: وَ هَمَّ بِهَا (يوسف، ۲۴)، امّا به سببِ علم به احکامِ الهی و حفظِ احکامِ مرتبهٔ ظاهر، از این مهلکه گریخت.
🔹موحّد، خدا را در مظهری دونِ مظهرِ دیگر مقیّد و عبادت نمیکند، که این عینِ بتپرستی است؛ پس به مددِ همین محبّت، همهٔ اغلاقِ ابواب گشوده شد تا مُشیر به این معنی باشد که توحیدِ یوسف، توحیدِ وجودی است که حق را در هیچ ساحت و حضرتی از حضرات و هیچ موطن و موقفی از مواطن و مواقف، مقیّد و محدود نمیکند؛ چرا که مواقف و مواطن و حضراتِ الهی، به سببِ بی حد بودنِ تجلیّاتِ خدا، نامحدود میباشد.
🔹جهنّم جایگاهِ مشرکین و کفّار است که حق را محدود به حدود کردند، لذا برای جهنّم، هفت درِ بسته است: لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ (حجر، ۴۴)، امّا موحّد، خدا را در ابوابِ بسته نمیبیند بلکه او همهٔ ابواب را مفتوح مییابد: بابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبينَ ...
پس اقتضای محبّتِ تامّ یوسف به حق تعالی سببِ مفتوح شدنِ همهٔ ابوابِ بسته و خلاصی او از وقوف در صورتِ مقیّد گردید، زیرا یوسف از مخلَصین است: إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ (يوسف، ۲۴).
🔹موحّد و بتپرست هردو در مسابقهٔ به سمتِ این ابوابِ الهی هستند، با این تفاوت که موحّد همهٔ ابواب را مفتوح مییابد و بتپرست آنها را میبندد: وَاسْتَبَقَا الْبَابَ (يوسف، ۲۵). بتپرست، پیراهن از پشت چاک میکند تا حقّ مقیّد را در آغوش گیرد در حالی که حق از او به سببِ کفرش، گریزان است و او هرگز آنرا به چنگ نخواهد آورد و او از خطاکاران است و گرفتارِ ذنبِ شرک و ظلمِ عظیم است؛ امّا موحّد، از او و اعمال و اندیشهاش اعراض میکند: يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا (يوسف، ۲۹)، در حالیکه هردو مرادِ خود را لدیالباب مییابند: وَ أَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ (يوسف، ۲۵)؛ و آن مراد و سیّد، بتپرست را گرفتارِ کید میبیند و موحّد را در صدق ...
@sulookmanavi
🖌وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ ... (نور، ۳۹)؛ اعمالِ کسانیکه دین ندارند، مثلِ دویدن پیِ سرابی است در کویر ...
🔸در این آیه نتیجهٔ کاری که برای خدا نباشد، پوچ دانسته و به سراب تشبیه شده. تمامِ کارهای بنیآدم برای حصولِ آرامش است امّا از کارهایی که برای خدا نباشد، درنهایت آرامشِ واقعی و پایدار بدست نمیآید.
🔸آنهایی که بجای آب، در پیِ سراباَند و بجای نور، محوِ سایهاَند و صیّادِ سایهها شدهاند، به هوش باشتد که حاصلِ عمرشان "هیچ" است.
@sulookmanavi
📚 ﷽ 📚
🔹ما در عالَم هستیم در نسبت با چیزهای دیگر. کسیکه نسبتش با عالَم و آدم از جنسِ سود و زیان است، با همهٔ آدمهای دیگر از این جنس در همه جای جهان، در یک اتاق است! و گاهی ممکن است از کسیکه در اتاقش همجوارِ او نشسته، دور و بیگانه باشد.
🔹شاید به این فکر کنید که هرگاه احساس بیقراری کردید، جا و جایگاهِ خود را تغییر دهید تا به قرار برسید؛ امّا بیقراری با جا به جا شدن منتفی نمیشود. وقتی از اینسوی اتاق به آنسو نقلِ مکان کنید، اتاقِ شما عوض نمیشود.
نسبتهاست که عالَمی را برای ما پدیدار و مرئی، و عالَمی را ناپدید و نامرئی میکند. باید نسبت را تغییر داد تا عالَم تغییر کند.
@sulookmanavi
🌷با سلام و احترام
♦فایل pdf جلدهای ۱ تا ۱۴ مجموعه کتابهای "سلوکمعنوی ـ حیاتعارفانه" ـ تٲلیفِ بنده ـ آمادهٔ ارائه میباشد.
🔸دوستانی که مایل به تهیّه فایلِهای pdf یادشده هستند، لطفاً پس از واریزِ مبلغ مربوطه مطابقِ جدولِ فوق به شماره کارتِ 6221061234736520
(بانک پارسیان؛ به نام: عباسعلی جعفری فوتمی) سفارشِ خود را به بنده اعلام نمایند.