eitaa logo
سلوک معنوی ـ حیات عارفانه
792 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
202 ویدیو
7 فایل
🎈#سلوک_معنوی #حیات_عارفانه، معارفِ تدوین شده و بازنویسیِ سخنانِ ارزش‌مندِ توحیدی، ولایی، عرفانی و معنویِ سالکانِ راه در حوزۀ نظری و معرفتی (معرفتِ توحیدی، معرفتِ نفس، معرفتِ هستی)، و حوزۀ عملی (تهذیبِ نفس، و حضورِ دین در متنِ زندگی) است. @Useriran
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴السَّلامُ عَلَیكِ یا بِنْتَ وَلِی اللهِ الْاعْظَمْ     السَّلامُ عَلَیكِ یا اخْتَ وَلِی اللهِ الْمُعَظَّمْ     السَّلامُ عَلَیكِ یا عَمَّةَ وَلِی اللهِ الْمُکرَّمْ     السَّلامُ عَلَیكِ یا امَّ الْمَصآئِبِ یا زَینَبُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ 🏴شهادتِ حضرتِ زینبِ کبری سلام‌الله‌علیها به محضرِ حضرتِ حجّة بن الحسن ارواحنافداه، مقامِ معظّمِ رهبری و یکایکِ محبّانِ آل‌الله تسلیت باد. @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 🖋قَالَ اَمِیرُالمُۇمِنینَ عَلَیهِ‌السَّلَامُ: اَلمُصِیبَةُ وَاحِدَةَُ وَ اِن جَزَعتَ صَارَتِ‌اثنَتَینِ. (غررالحکم، ج۱، ص۸۶). ♦امیرِمۇمنان (ع): مصیبت، یکی است؛ جَزَع بر آن، دوتایش می‌کند. ✔(اگر بر مشکلی صبر نکنی و آزمونِ صبر را در آن از سر نگذرانی، مشکلِ دومی هم از راه می‌رسد که از اوّلی سخت‌تر است؛ چنان‌که به این معنا در احادیث تصریح شده). @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 ♦اگر قصد از اسماءِ الهی حاجاتِ دنیوی باشد، به‌صورتِ ذکر بهتر است. (منظور از ذکر این است که اسمِ الهی با "یا" شروع شود، مثلِ "یا کریم"؛ زیرا ذکر در مقامِ استغاثه است)؛ امّا اگر حاجتی ندارد - بلکه خودِ خدا را می‌خواهد - به‌صورتِ ورد بهتر است. (منطور از ورد این است که اسمِ الهی با "الـ" باشد، مثلِ "الکریم"؛ زیرا ورد در مقامِ مدح و ثناء - یعنی حمد و تقدیس و تحمید - می‌باشد). مثلاً در مقامِ ذکر "یا الله، یا الله" بگوید، ولی در مقامِ ورد "الله، الله" بگوید. @sulookmanavi
🖋... سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ... (اعراف، ۱۴۳). ♦معادلِ ذکرِ یونسیّه، این ذکر هم در قرآن از زبانِ موسی (ع) آمده؛ که بجاست ذکرِ موسویّه نامیده شود. نتیجهٔ این ذکر، اصطفاست که در آیهٔ بعد آمده: قَالَ يَا مُوسَىٰ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي وَ بِكَلَامِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (اعراف، ۱۴۴). @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 🗨 دنیا، دارِ ابتلاء (۱) 🔹در میانِ سنّت‌های خدا، سنّتی به عمومیّتِ سنّتِ ابتلاء نیست. انسان همیشه و در همه چیز در حالِ امتحان پس دادن است. (طبقِ آیهٔ ۱۲۶ سورهٔ توبه، سالی یکی دو بار هم حسابی امتحان می‌شود). در آیاتِ قرآن صریحاً آمده که وقایعِ زندگی و داد و ندادِ خدا و تمامِ تلخی‌ها و شیرینی‌ها، نه به‌خاطرِ خوبی یا بدیِ انسان در وضعیّتِ فعلی، بلکه برای امتحان است و برای فردایی به گستردگیِ ابدیّت. یعنی انسان با امتحاناتِ مختلفی که در زندگی سرِ راهش قرار می‌گیرد، شاکلهٔ اُخرویِ خود را می‌سازد و ابدیّتش را بنا می‌کند. دردها، نعمت‌ها، سختی‌ها، آسانی‌ها، تلخی‌ها و شیرینی‌های دنیا همگی می‌گذرد؛ امّا اثری که در روحِ انسان از آن‌ها باقی می‌مانَد، همیشگی است. 🔹امتحان، لابدّ است و باید باشد! به‌جای رنج کشیدن و تلاش جهتِ برطرف کردنِ آن، باید جوابِ درست به مسئله بدهد تا امتحان به اتمام رسد. کسی‌که در امتحان قبول نشود، دوباره باید سرِ همان کلاس بنشیند و دوباره باید امتحان بدهد. آن‌قدر این‌کار تکرار می‌شود تا فرد آن امتحانِ خاص را بگذرانَد و در آن قبول شود. آن‌وقت می‌روند سراغِ امتحانِ بعدی و بعدی؛ و همین‌طور تا آخرِ عمر که انسان در این دنیاست، باید امتحان شود. فلسفهٔ این دنیا، امتحان و رشدِ انسان از قِبَلِ امتحان است. @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 🗨 دنیا، دارِ ابتلاء (۲) ♦مثالِ ۱) همه چیز خوب پیش می‌رفت تا این‌که یکی از مسئولین بی‌جهت با من سرِ لج افتاد. اوّلش خیلی ماجرا را جدّی نمی‌گرفتم، امّا کم‌کم دامنهٔ دشمنی‌های او بیش‌تر و بیش‌تر شد؛ نه‌تنها برای من پرونده‌ای به دروغ در کمیتهٔ انضباطی تشکیل داد، بلکه وقتی متوجّه شد در حالِ گرفتنِ پذیرش از سازمانی دولتی هستم، به آن‌جا نامه نوشت که من صلاحیّتِ اخلاقی ندارم. گویا این فرد کار و زندگی ندارد و رسالتِ زندگیش اذیّت کردنِ من است. پیشش رفتم و تلویحاً گفتم از جانِ من چه می‌خواهی؟! گفت تو فردِ فاسد و منافقی هستی و من موظّفم تو را از هستی ساقط کنم! مدّتی بعد در یکی از نهادهای امنیّتی هم علیهِ من پرونده‌ای طرح کرد و امروز نامه‌ای از آن نهاد به دستم رسیده که فلان روز در فلان آدرس جهتِ پاسخ به پاره‌ای مسائل حاضر شو! دنیا جلوی چشمِ من سیاه شده. چه کنم؟ چطور از دستِ این دجّال نجات پیدا کنم؟ ذکری، ختمی، دستوری؟ ♦پاسخ: 🔹چه ماجرای جالبی؟ مثلِ فیلم‌ها می‌مانَد! فقط داستانِ زندگیِ تو نیست؛ همهٔ ما به شکلی با این نوع ماجراها دست به گریبانیم؛ برای بعضی در گذشته رخ داده و برای بعضی‌ها در لیستِ انتظار است. ابتلا به دشمن از امتحاناتی است که در مدّتِ کوتاهی انسان را به توحید می‌رسانَد. 🔹اوّلین نکته این است که وقتی امتحانی از بالا رقم می‌خورَد، با ذکر و ختم و دعا قابلِ برطرف کردن نیست؛ چون خودِ خدا این بساط را پهن کرده و قصدش حکیمانه بوده و از سرِ لطف ما را در کوره گذاشته. درست مثلِ طفلی که جیغ و داد و التماس، او را از دستِ طبیب و آمپولی که قرار است به طفل بزند نجات نمی‌دهد. استغاثه و التماس و التجاء و دعا و توسّل هم شما را در این وضعیّت از دستِ خداوند نجات نخواهد داد! پس چه کنیم؟ بهترین کار در این موارد از لحاظِ درونی، تسلیم؛ از لحاظِ بیرونی، صبر و صدق است. 🔹قدم‌قدم با این شخص پیش بروید. محکمه‌هایی که برای محاکمهٔ شما می‌گذارَد، حاضر شوید. در آن محکمه‌ها به خدا توسّل کنید و از خدا بخواهید به شما آرامش و تسلیم و توکّل بدهد. (این‌ها را کجا قرار است یاد بگیرید؟ کجا بهتر از این‌جا؟ کجا جز این‌جا؟). دوم، صبور باشید؛ یعنی از جا در نروید. از فعلِ دشمن نیست که شما ضربه می‌بینید، از خشمی که در اثرِ فعلِ دشمن از درونِ خودِ شما فوران می‌کند آسیب می‌بینید. خدا می‌فرماید اگر صبر داشته باشید و تقوا را مراعات کنید، کیدِ هیچ‌کسی به شما ضرر نمی‌رسانَد؛ در جایی دیگر می‌فرماید کید به شما ضرر نمی‌رسانَد جز اذیّت. اذیّت می‌شوید، امّا ضرر نمی‌بینید. (البتّه می‌شود اذیّت هم نشوید؛ وقتی کامل‌تر شدید، اذیّت هم نمی‌شوید). 🔹نکتهٔ دیگر این‌که راست را بگویید؛ کلمه‌ای دروغ نگویید. نجات و نصرت در صدق است. آن‌وقت هرچه برای شما رخ دهد، درنهایت خیرِ شماست. ممکن است شما را از آن ادارهٔ دولتی محروم کنند، ولی خدا بهترش را می‌دهد و رزقِ بهتری به سمتِ شما سرازیر می‌شود. این دشمن مُهرهٔ تقدیرِ خداست برای این‌که مسیرِ زندگیِ شما را به سمتی ببرد که خودِ خدا صلاح می‌داند، نه سمتی که خودتان صلاح دانسته‌اید و تا به حال به سمتش رفته‌اید! پس تسلیم باشید و لذّت ببرید؛ از جنگ لذّت ببرید! در این‌صورت امتحان درست طی شده و طیّ آن به درجاتی که باید، می‌رسید. 🔹امّا دشمن! او خُرده‌شیشه‌های نامهٔ اعمالِ تو را می‌کشد و با خود می‌برَد به نامهٔ اعمالِ خودش. تو پاک شدی و او گرفتار. (غفلت‌ها و نادانی‌ها و افراط و تفریط‌های تو الان در پروندهٔ او موجود است، و بهترین وقت است که همان‌جا معدوم شود؛ لذا برای شخص استغفار کن تا هم نامهٔ عملِ خودِ او پاک شود، هم سیّئاتی که از دیگران کشیده و برده در نامهٔ اعمالش، یک‌جا پاک شود). 🔹شما در اثرِ این واقعه چند پلّه توکّل و توحیدتان کامل‌تر شد. دوستانی از سرنوشت‌تان خداحافظی کرده و رفتند و دوستانِ جدیدی آمدند. خط‌ها و خطاها و غفلت‌ها هم در اثرِ رنج و صبر پاک شد. جای‌تان هم در نظامِ معیشتیِ دنیا عوض شده و بابِ روزی‌های جدیدی به روی شما باز می‌شود. @sulookmanavi
🎈چون باغبان را به‌دست آوردی، باغ از آنِ توست؛ از هر درخت که می‌خواهی می‌ستان. 🖋شمس تبریزی @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 🗨 دنیا، دارِ ابتلاء (۳) ♦مثالِ ۲) هرچه می‌کشم از دستِ این زن است. زندگی را به کامم تلخ کرده. چه از جانم می‌خواهد؟ بیست سالِ پیش که من فقیر بودم دائم سرکوفت می‌زد تو هیچ چیزی نیستی و هیچ چیزی نمی‌شوی! حالا که ثروت‌مند شده‌ام و خانهٔ چندمیلیاردی خریده‌ام و هم خودم و هم زنم ماشین چندمیلیاردی سواریم و فقط ماهی چندصدمیلیون خرجِ اَتینا می‌کند، باز دست از سرم برنمی‌دارد. الان سرکوفت می‌زند که چرا به مادرت کمک می‌کنی؟ چرا به مادرت پول می‌دهی؟ چرا مادرت می‌آید خانهٔ ما؟ فلان باغ را به اسمِ من کن. ماشین چرا به اسمِ خودت است؟ ماشینی که من سوار می‌شوم باید به اسمِ خودم باشد! وقتی ما را می‌بری سفرِ خارجی، نباید از آن‌جا تلفنی با مادرت صحبت کنی! خلاصه دنیا را پبشِ چشمم تاریک کرده. یک‌هفته است از خانه زده‌ام بیرون و در سوئیتی که در شرکت دارم می‌خوابم. نذر کردم اگر زنم آدم شود، فلان‌قدر به حرمِ امام رضا (ع) کمک کنم. مشکلاتِ قبلی با نذر حل شد، امّا این یکی گویا با پول حل‌شدنی نیست. چکار کنم؟ ♦پاسخ: 🔹پول می‌خواستی، که خدا به تو داده؛ امّا با پول می‌توانی دهانِ زنت را ببندی؟! ابداً. با پول می‌توانی هرچه می‌خواهی معشوقه به دست آوری، امّا دهانِ زنِ خودت را که مادرِ بچّه‌هاست نمی‌توانی ببندی. مِلک می‌خواهد؟ می‌دانی بعد از مِلک چه‌می‌شود؟ طلاق می‌خواهد! میلیاردها پول داری امّا آرامش نداری. با پولت نمی‌توانی این مسئله را حل کنی؛ نباید هم بتوانی! اگر می‌توانستی که امتحان نبود. اصولاً نه با پول و نه با دعا و نه هیچ جورِ دیگری نمی‌توان کسِ دیگری را عوض کرد. بدبختیِ تو آن است که خوش‌بختیِ تو منوط به دیگری است؛ پس خدا طوری آن دیگری را تحریک می‌کند که تو را بدبخت کند. 🔹نوح (ع) - که پیامبرِ اولوالعزم بود و قاعدتاً دعایش ردخور نداشت - دست به دعا برداشت و گفت: خدایا، پسرم را هم سوار کشتی کن! خدا فرمود: نمی‌شود! سنّتِ من نیست که کسی را به زور عوض کنم؛ خودش باید بخواهد. 🔹وقتی کسی خودش پذیرای نقشی شده، آن‌قدر این نقش را بازی می‌کند که یا نابود شود یا خسته شده و برگردد. زنِ تو هم الان این نقش را گرفته. تو می‌گویی خدایا، نذر می‌کنم، پول می‌دهم، زنم را عوض کن! او را از این افکارِ احمقانه و از این حماقتِ بی‌وجه و از این تلخ کردنِ بی‌دلیلِ زندگی نجات بده! می‌گویی خدایا، دویست یتیم را سیر می‌کنم، فکرِ زنم را عوض کن! امّا خدا آن بالا نشسته و می‌گوید نمی‌شود! کسی نخواهد عوض شود، من عوضش نمی‌کنم. فقط عوض شدنِ خودِ تو وجود دارد، نه دیگران. 🔹دقّت کنید؛ یکی از رنج‌های ما معمولاً رنج از دیگران است. می‌خواهیم طورِ دیگری باشند؛ ولی خُب، خدا آن‌ها را آزاد آفریده و اجازه داده هرطور می‌خواهند باشند. تو می‌توانی خودت را عوض کنی ولی نمی‌توانی دیگری را عوض کنی، به‌خصوص با پولت؛ لذا خودت عوض شو! این زن را با همه غُر زدن‌هایش - همان‌طور که هست - دوست داشته باش و به او خوبی کن. نمی‌گوییم به حرفش گوش کن، نمی‌گوییم ارتباطت را با مادرت قطع کن، نمی‌گوییم مِلک به اسمش کن، نه؛ بر او صبر کن و با او مدارا کن. بفهم که آن‌چه که باید یاد بگیری خوبی کردن در عینِ بدی دیدن است، وصل کردن در عینِ قطع است، و احسانِ به‌جا و به‌موقع در عینِ جفای طرف. باید این‌را یاد بگیری و از دنیا بروی. پولت که آن‌طرف به دردت نمی‌خورَد، روحت باید وسیع و غنی شود؛ و راهی جز این نیست برای آن مقصود. 🔹اگر ایشان به این حرف عمل کند روحش چنان نورانی می‌شود که ظلمتِ زن، دیگر او را آزار نخواهد داد. در پرتوِ این تقدیر، یا آن زن هم آدم می‌شود یا خداوند او را از سرنوشتِ این مرد حذف می‌کند. کارِ اشتباه، متٲثّر شدن از بدی‌های زن یا پول دادن به زن برای ساکت کردنِ اوست؛ بخصوص پولی که زن را مستقل کند. کارِ درست، صبر کردن است و آرام بودن و بجا خرج کردن. شما باید به مادرِ خود احسان کنید و مدام به ایشان صله نمایید؛ البتّه زن را هم وادار به معاشرت با مادرتان نکنید. مادر از این‌که زنِ شما از او بدش می‌آید اذیّت می‌شود، امّا این اذیّت هم امتحانِ اوست و برایش خوب است. (هر چیزی که چاره‌ای از آن نیست، امتحان است و باید در امتحان، برکت را پیدا و استخراج کرد). @sulookmanavi
🖋وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَ لِقَائِهِ أُولَٰئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي ... (عنکبوت، ۲۳). ♦کسانی‌که هدفِ غاییِ زندگی‌شان لقاءِ خدا نیست، کم‌کم یٲس در دل‌شان خانه می‌کند و با گذرِ عمر و روندِ وقایع درنهایت برای‌شان تلخی و ناکامی می‌مانَد، این فرایند، بطئی امّا قطعی است. @sulookmanavi