eitaa logo
سلوک معنوی ـ حیات عارفانه
790 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
202 ویدیو
7 فایل
🎈#سلوک_معنوی #حیات_عارفانه، معارفِ تدوین شده و بازنویسیِ سخنانِ ارزش‌مندِ توحیدی، ولایی، عرفانی و معنویِ سالکانِ راه در حوزۀ نظری و معرفتی (معرفتِ توحیدی، معرفتِ نفس، معرفتِ هستی)، و حوزۀ عملی (تهذیبِ نفس، و حضورِ دین در متنِ زندگی) است. @Useriran
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ﷽ 📚 ⏰ كِشتزارِ عمر بردم تو را ز ياد و به يادِ منی هنوز شبها مرا به اسم صدا می‌زنی هنوز از دامنِ گناه در افتاده‌ام به چاه امًا چو ماه در شبِ من روشنی هنوز زين جسمِ ناتوان چه به‌جز عجز ديده‌ای؟ ای روحِ بيكران! ز چه رُو در تن هنوز؟ بر چون منی كه يوسفِ خود را فروختم رُو می‌كنی به نفحهٔ پيراهنی هنوز داری اگرچه لشكری از پاک‌دامنان مشتاقِ ديدنِ من تردامنی هنوز گردن‌كشی مرا ز تو هرچند دور كرد نزديک‌تر به من ز رگِ گردنی هنوز از من بعيد نيست بنالم، كه آه را بيرون می‌آوری ز دلِ آهنی هنوز بر كشتزارِ عمرِ خود آتش زدم ولی در جستجوی دانه در اين خرمنی هنوز تكرار شد خطای من امّا خدای من در كارِ عيب‌پوشی و بخشيدنی هنوز ... 🖌 (سحرگاهِ نهم , ارديبهشت ١٤٠٠) ➰ @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 📚 وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَىٰ وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ (توبه، ۵۴) 🔹طبقِ این آیه اوّلین شرطِ قبولیِ اعمال، ایمانِ درست و حسابی به دینِ خداست. دومین شرط، نمازِ درست و حسابی است. شرطِ لازمِ بعدی، خلوص است؛ خدا کاری را که نه به‌خاطرِ خدا، بلکه از ترسِ مردم بوده نمی‌پذیرد. 🔹این سه شرط را نباید ساده دید و نباید خود را مبرّا از آن‌ها تصوّر کرد. چه بسیار کارهای نیکِ ما بدلیلِ نمازهای بی‌کیفیّت و با کسالتِ ما مردود می‌شوند، و چه بسا کارهای به‌ظاهر نیکِ ما بدلیلِ عدمِ صدق و لحاظ کردنِ منافعِ شخصی و یا کراهتِ دل باطل گردند. (مقصود از کراهتِ دل، انجامِ کار نه برای خدا بلکه از سرِ فشارِ اجتماعی است). 🔹این آیه، کسالت در نماز و کراهت در انفاق در راهِ خدا را از علاماتِ منافقین می‌داند. @sulookmanavi
🔹این آقایان که می‌بینید ماشاءالله یال و کوپالی دارند، این‌ها همه‌اش ظاهر است؛ جسم قوی است امّا از لحاظِ پیچیدگیِ ذهنی و در زمینه‌های احساسی و عاطفی، زن قوی‌تر از مرد است، قدرت تحملّش زیاد است، راه‌ها را بلد است؛ طبیعتِ زن این است. 🔹اغلب زن‌ها بهتر می‌توانند در این مصافِ دوستانه بر عواملِ سردی فایق بیایند؛ با یک مقدار خوش‌اخلاقی کردن، با ابرازهایی که هست این کار بکنند؛ مرد را بکشانند به آن‌جایی که باید قرار بگیرد، تا ان‌شاءالله زندگی شیرین‌تر شود. 🎤امام خامنه‌ای (روحی‌فداه) (۱۳۷۸٫۱٫۲۴) @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 🍒 دردِ دل با خدا خدايا عرض و طولِ عالَمت را توانی در دل موری كشيدن نه وسعت در درونِ مور آری نه از عالَم سرِ مويی بريدن عمومِ كوه بينِ شرق و مغرب توانی در صدف جمع آوريدن تو بتوانی كه در يک طرفةالعين   زمين و آسمانی آفريدن تو دادی بر نخيلات و نباتات به حكمت، باد را حكمِ ورزيدن بناها در ازل محكم تو كردی عُقوبت در رَهت بايد كشيدن تفاوت در بنی انس و بنی جان معيّن گشت در ديدن نديدن نهالِ فتنه در دل‌ها تو كِشتی - در آغازِ خلايق آفريدن هر آن تخمی كه دهقانی بكارد زمين و آسمان آرَد شَخيدن کسی گر تخمِ جو در كار دارد ز جو گندم نيابد بِدرَويدن تو در روزِ ازل آغاز كردی عقوبت در ابد بايست ديدن تو گر خلقت نمودی بَهرِ طاعت چرا بايست شيطان آفريدن؟ سخن بسيار باشد جرأتم نيست نفس از ترس نتوانم كشيدن ندارم اعتقادی یک سرِ موی كلامِ زاهدِ نادان شنيدن كلامِ عارفُ دانا قبول‌ست كه گوهر از صدف بايد خريدن اگر اصرار آرم ترسم از آن كه غيظ آریّ و نتوانم جهيدن كنی در كارها گر سخت‌گيری كمانِ سخت را نتوان كشيدن! ندانم در قيامت كار چون‌ست چو در پای حسابِ خود رسيدن اگر می‌خواستی كاين‌ها نپرسم مرا بايست حيوان آفريدن اگر در حشر سازم با تو دعوی زبان را بايد از كامم كشيدن؟! اگر آن دم زبان از من نگيری نيَم عاجز من از گفت و شنيدن و گر گيری زبانم، دونِ عدل‌ست چرا بايست عدلی آفريدن؟ اگر آن دم خودت باشی محال‌ست خيالی را ز من بايد شنيدن اگر با غيرِ خود وا می‌گذاری چرا بيهوده‌ام بايد دويدن؟ بفرما تا سوی دوزخ بَرَندَم چه مصرف دارد اين گفت و شنيدن؟ ولی بر عدل و بر احسان نزيبد به جای خويش غيری را گُزيدن نباشد كارِ عُقبی هم‌چو دنيا به زور و رشوه نتوان كار ديدن ولی بر بنده جرمی نيست لازم تو خود می‌خواستی اسباب چيدن تو دادی رنه در قلبِ بشرها فنِ ابليس را بَهرِ تنيدن هوي را با هوس اُلفَت تو دادی برا لذَتِ شهوت چشيدن نمودی تارِ رگ‌ها پُر ز شهوت برای رغبت بيرون كشيدن شكم‌ها را حريصِ طعمه كردی شب و روز از پی نعمت دويدن نمی‌داند حلالی يا حرامی همی خواهد به جوفِ خود كشيدن تقاضا می‌كند دائم سگِ نفس درونم را ز هم خواهد دريدن به گوشم قوّتِ مسموع و سامع بسازد نغمهٔ بربط شنيدن به جانم رشتهٔ لهو و لَعِب را توانم دادی از لذّت شنيدن همه جورِ من از بُلغاريان‌ است! كز آن آهم همی بايد كشيدن گُنه بلغاريان را نيز هم نیست بگويم گر تو بتوانی شنيدن خدايا! راست گويم فتنه از توست! ولی از ترس نتوانم چَغيدن لب و دندانِ تُركانِ خَتا را نبايستی چنين خوب آفريدن كه از دست و لب و دندانِ ايشان به دندان دست و لب بايد گزيدن برون آری ز پرده گُل‌رُخان را برای پردهٔ مردم دريدن به ما تو قوّتِ رفتار دادی به‌دنبالِِ نكورويان دويدن تمامِ عضو با من در تلاش‌اَند ز دام هيچ‌يک نتوان رهيدن نبودی كاش در نعمات، لذّت چو خر بايست در صحرا چريدن! چرا بايست از هولِ قيامت چنين تشويش‌ها بر دل كشيدن؟ لبِ نيرنگ را در جامِ ابليس كند ابليس تكليفِ چشيدن اگر ريگی به كفشِ خود نداری! چرا بايست شيطان آفريدن؟ اگر مطلب به دوزخ بردنِ ماست تعذّر چند بايد آوريدن؟ بفرما بی تعذّر تا بَرَندَم چرا بايد به چشمِ عَمرو ديدن؟ تو فرمايی كه شيطان را نبايد كلامِ پرفسادش را شنيدن تو در جلد و رَگم مأواش دادی زند چشمک به فعلِ بد دويدن اگر خود داده‌ای در ملکِ جانم نبايد بر من آزارت رسيدن مر او را خود ز حبسِ خود رهاندی كه شد طرّار در ايمان طَريدن ز ما حجّ و نماز و روزه خواهی تجاوز نيست در فرمان شنيدن بِلاشُبهه چو صيّادِ غزالان درين هنگام نخجير افكنيدن به آهو می‌كنی غغا كه بگريز به تازی هِی زنی اندر دويدن به ما فرمان دهی اندر عبادت به شيطان در رگ و جان‌ها دويدن به ما اصرار داری در رَهِ راست به او در پيچ و تابِ رَه بريدن به ذاتِ بی‌زَوالت دونِ عدل‌ست به روی دوست دشمن را كشيدن تو كز درگاهِ خويشَت باز راندی چرا بايست بر ما ره بريدن؟ سخن كوتاه! ازين مطلب گذشتم سرِ اين رشته را بايد بريدن كنون در ورطهٔ خوف و رجايم ندارد دل زمانی آرميدن برای بيم و اميدم تهی نيست دل از آن هر دو دائم در طپيدن تو در اجرای طاعت وعده دادی بهشت از مزدِ طاعت آفريدن ولی آن مزدِ طاعت با شفاعت چه منّت از تو می‌بايد كشيدن؟ وگرنه مزدِ طاعت نيست منّت به مزدش هر کسی بايد رسيدن کسی كو بايدی يابد مكافات نيابد فرق بر ما و تو ديدن اگر نيكم و گر بد خلقت از تُست خليقی خوب بايست آفريدن اگر بر نيک و بد قدرت بدادی چرا بر نيک و بد بايد رسيدن؟ گَرَم بخشی گَرَم نه، آن تو دانی نيارَم پيشِ کس گردن كشيدن همين دستی به دامانِ تو دارم مروّت نيست دامن پس كشيدن زمانی نيز از من مستمع شو ز نقلِ ديگرم بايد چشيدن
شبی در فكرِ خاطر خفته بودم طلوع صبحِ صادق در دميدن صدايي آمد از بالا به گوشم نهادم گوش در راهِ شنيدن رسيد از عالَم غيبم سروشی كه فارغ باش از گفت و شنيدن به غفّاريم چون اقرار كردی مترس از ساغرِ پيشين كشيدن ازين گفتار بخشيدم گناهت چه حاجت از بد و نيكَت شنيدن به هر نوعی كه کس ما را شناسد بوَد مُستوجِبِ انعام ديدن ندارد کس ازين در نااميدی به اميدِ خودش بايد رسيدن تفكّر ناصر از انديشه دور است پیِ اين رشته را بايد بريدن @sulookmanavi
سلام همراهان عزیز لطفاً هرگونه نظر، نقد و پیشنهادِ خود را به بنده اعلام نمایید. با تشکّر؛ عباسعلی جعفری: مدیر کانال 👇👇👇👇👇👇 @Useriran
📚 ﷽ 📚 📚 وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (بقره، ۱۸۶) 🙏 هدف از ، اجابت نیست! دعا پهن‌کردنِ سفرهٔ در پیشگاهِ خداوند است؛ فقر، انسان است. @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 ♦خداوند، آیاتِ قهّاریّتش را با "خواب" به ما نشان می‌دهد. موجودیّت و اختیاراتِ ما بواسطهٔ خواب باطل می‌شود؛ خواب، آیتِ تکوینیّه است برای "لا اختیاریّتِ" ما، بفرما "لا شیئیّتِ" ما. 🖌 @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 📚 قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ ... (توبه، ۵۲) 🔸"إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ" حکایتِ آیندهٔ هر مۇمنی است. مۇمن هرچه سرش بیاید و هر سرنوشتی که برایش مقدّر شود، سراسر حُسن و خوبی است. 🔸برای مۇمن فرقی نمی‌کند که تکّه‌تکّه شود یا بر تمامِ حُکّامِ عالَم پیروز گردد. مۇمن همیشه پیروز است و همیشه اوضاعش روبه‌راه است؛ چرا؟ چون حرکت و سکونش برای خداست. پس صرف‌نظر از این‌که چه می‌کند و چه می‌کنند با او، پیروز است. 🔸امّا حال و روزِ غیرِمۇمنین به‌عکس است و هرطور زندگی کنند، آخرش عذاب است؛ بلکه الان هم عذاب است، چون در دایرهٔ الهی نیستند؛ و خارج از دایره الهی، هیچ چیز نیست جز ظلمت و تنهایی. @sulookmanavi
📚 ﷽ 📚 اندوهِ تو شد واردِ کاشانه‌ام امشب مهمانِ عزیز آمده در خانه‌ام امشب صد شُکر خدا را که نشسته‌ست به شادی گنجِ غمت اندر دلِ ویرانه‌ام امشب من از نگهِ شمعِ رُخَت دیده نورزم تا پاک نسوزد پرِ پروانه‌ام امشب بگشا لبِ افسونگرت ای شوخِ پری‌چِهر تا شیخ بداند ز چه افسانه‌ام امشب ترسم که سرِ کوی تو را سیل بگیرد ای بی‌خبر از گریه‌ٔ مستانه‌ام امشب یک جرعه‌ٔ تو مست کند هر دو جهان را چیزی که لبت ریخت به پیمانه‌ام امشب شاید که شکارم شود آن مرغِ بهشتی گاهی شکنِ دام و گهی دانه‌ام امشب تا بر سرِ من بگذرد آن یارِ قدیمی خاکِ قدمِ مَحرم و بیگانه‌ام امشب امید که بر خیلِ غمش دست بیاید آهِ سحر و طاقتِ هر دانه‌ام امشب از من بگریزید که می‌ خورده‌ام امشب با من منشینید که دیوانه‌ام امشب بی‌حاصلم از عمرِ گران‌مایه، فروغی گر جان نرود در پیِ جانانه‌ام امشب 🖌 @sulookmanavi