eitaa logo
93 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
54 ویدیو
3 فایل
• 🤍🎐• خوشومدین♡ گمشده‌ام و اینجا تقریبا هیچ خبری نیست جز حرفایی که واقعا دلم میخواسته بزنمشون و جزئیات(؟) زندگیم. ممنونم بابت همراهیتون🍓 اگر صحبتی بود: https://daigo.ir/secret/1565518
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی وقتا سعی میکنم پیش بینی کنم شده اتفاقات عادی رو و یه ذره بیشتر آماده باشم ولی خب زندگی همیشه غیرقابل پیش بینیه و امشب واقعا جا خوردم از چند جهت.
تصور کنید یکی که خود کم بینی داره، اعتماد به نفسش پایینه، کاری کنه که باعث اذیت بقیه باشه کاری کنه که بقیه ناراحت بشن یا اصلا کوچکترین کاری کنه که دست و پا چلفتی نشون داده بشه، اونموقعس که دیگه نمیتونه خودش رو بپذیره و از خودش متنفر میشه . آره من الان دقیقا تو همون حالتم.
تا دیروز داشت میگفت 'من' الان رو دوست دارم😐😂 یکم ادم باش هیچکس همچین فکری نمیکنه
-
تا دیروز داشت میگفت 'من' الان رو دوست دارم😐😂 یکم ادم باش هیچکس همچین فکری نمیکنه
به طور کلی من الان رو پذیرفتم و دوستش دارم ولی این دلیل نمیشه جزئیات و تمام موقعیت هاش رو هم بپذیرم. و این احساس عذاب وجدان و خود کم بینی همیشه چسبیده بهم؛ تو که بهتر میدونی.
به طور جزئی ادما اونی که هستن رو میپذیرن البته با تمام نقص‌هاش و سعی بر برطرف کردن اون نقص ها دارن ادم باش و برطرف کن هرچی که فکر میکنی خوب نیست رو زندگی بر پایه‌ی وحدت اضداد هاست.
یه اتفاق هایی یا یه چیزهایی تو زندگی مثل نسیم بهاری گذراست زمانی که به صورت ادم میخوره بعضی ها خیلی راحت رد میشن و خیلی ها درباره‌ی اون اتفاق فکر میکنند کسی موفق میشه که فکر بکنه و به نتیجه برسه دید ادما به مسائل زندگی خیلی مهمه!
امشب میخوام یه سریال بهتون معرفی کنم. سریالی که واقعا بهم حس زندگی داد و انقدر قشنگ بود که در قالب کلمات نمیگنجه؛ شاید سلیقه هرکسی نباشه چون روند آرومی داره و دقیقا زندگی افراد رو با پستی و بلندیشون نشون میده. وایبش به طبع مثبت نیست و پر از غم زیباس؛ غمی که بهت احساس اینو میده که زنده ای. لحظات قشنگ و غیر منتظره اش و تم سریال.. داستان ، داستان زندگی سه تا خواهر و برادره و اتفاقاتی که براشون پیش میاد. خلاصه که جزو سریال های مورد علاقمه. یادداشت های رهایی من - my liberation notes 16 قسمته و ساخت کره جنوبی.
هدایت شده از - Rusty lake !
موش کور پرسید: لیوانِ تو نصف پره یا نصفش خالیه؟ پسرک گفت: فکر کنم فقط خوشحالم از اینکه یه لیوان دارم..
شدم مثل کاراکترای کیدراما و دیالوگم :"میشه انقدر با کارات من رو به شک نندازی؟"
امروز چرا اینجوریه چرا از غروب به بعد افسرده شدم؟ آره جمعه بوده ولی نه وقتی امروزم داره مثل هرروز میگذره. انگار در لحظه کلی چیز ناراحت کننده اومدن سراغم و من واقعا میخوام گریه کنم خدایا
دیگه حوصله زندگی ندارم با اینکه هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاده خدایا میشه این زندگیو استپ کنی با اون یکی اکانتم بیام یه ذره زندگی کنم بعد که حالشو داشتم بیام دوباره سر این؟