پنجشنبه ها...
نبودنت....
بر شانه ی ؛
بغض دلتنگی_ام....
خیرات
اشک میکند.....
سلام! صبحت بخیر علمدار...🌹
@syed213
#کلام_امیر (ع)
✨وَإِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِي بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّم✨
💠 همانا انسان به آنچه پیش فرستاد و نزد خدا ذخیره ساخته ، پاداش داده خواهدشد.
📚 #نامه ۲۱
#فقطحیدرامیرالمؤمنیناست
🍃🌸🍃 ۷ روز تا عید غدیر 🍃🌸🍃
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی دست بردار نیست❗️😒
🎥🔴توطئه حذف رهبری از فرماندهی نیروهای مسلح
روحانی: اگر فرماندهان با رای مردم انتخاب شوند، در کنار مردم و نیروهای مسلح یک قدرت بزرگ میآفریند
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_شانزدهم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌀 سال ۱۳۹۳ بود. برای زیارت به مشهد رفته بودیم.💕
🌀 مصطفی تهران بود که باخبر شد #شهید_بطحایی و خانوادهاش را در سامرا محاصره کردهاند.😔
🌀 وقتی مصطفی به من زنگ زد، حالش خیلی بد بود.😞
🌀 من داخل حرم بودم و مصطفی بیقرار و کلافه در تهران بود.
🌀 گفت: «هیچ روزی مثل امروز برام تلخ نبود که یک نفر از من کمک بخواد و هیچ کاری نتونم براش انجام بدم!»😭
🌀 حرفی برای گفتن نداشتم. یعنی چیزی نبود که حالش را خوب کند.
🌀 وقتی رفت، بعد از دوماه دوباره آمد.
این بار تیر به قوزک پایش خورده بود.😔
🌀 ماه مبارک رمضان بود. چند وقتی ماند و وقتی برگشت، این بار تیر به پهلو و کمرش خورده بود.😔
🌀 چندبار هم جراحتش را در سوریه درمان کرد و کار به تهران نکشید و برای اینکه سمیه خانم نگران نشود، نگفت که مجروح بوده است.💕
🌀 همان موقع پای تلفن با خنده و شوخی برایم تعریف کرد: «یه تیر بهم زدن، از کلاهم رد شد و پوست سرم رو بلند کرد. موجش آنقدر زیاد بود که چند دقیقه بیهوش شدم. بچههامون که عقب بودن و توی دوربین اوضاع رو رصد میکردن، فکر کردن شهید شدم و توی بیسیم داشتن به هم اعلام میکردن که انگار سید ابراهیم شهید شده. چند دقیقه بعد که بههوش اومدم، بهشون گفتم که نه بابا هنوز نوبت تیر شهادت ما نرسیده!»😁
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨دوباره مضطرم....حرم....حرم....حرم😔
💠💠💠💠
✨دلم گرفته و میخوام بیام به کربلا...😔
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#شب_زیارتی_ارباب
#التماس_دعا
@syed213
آقا مصطفی امشب کربلا یاد ما باشید...🙏
سلام ما رو به ارباب برسونید...🌺
#السلامعلیالحسین_وعلیعلیابنالحسین_وعلیاولادالحسین_وعلیاصحابالحسین
#شبتون_شهدایی
@syed213
#کلام_امیر (ع)
✨ اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَيأسُوا مِن رَوحِ الله
🌸 همواره در انتظار (فرج و ظهور صاحبالزمان عليهالسلام) باشيد و يأس و نااميدي از رحمت خدا به خود راه مدهيد...
📚 #بحار، ج ١٥، ص ١٢٣
🎈 ۶ روز تا عید غدیر 🎈
@syed213
1_22509973.mp3
7.96M
#فایل_صوتي_امام_زمان
#استاد_شجاعی
✍ چرا، دلم برای تو تنگ نمی شود؟
✔️ چرا، دردِ نبودنت، دلم را نمی گزد؟
✔️ چرا تحمل غیبتت، برایم آسان است؟
راستی؛ایــرادِ کار من کجاست؟ 👇
🌷🌷
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_هفدهم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔅 ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ دوباره رفت و اردیبهشت با مجروحیت شدیدتری به تهران برگشت.😔
🔅 در همان عملیاتی که مجروح شده بود، بیشتر نیروهایشان شهید شده بودند.😔
🔅 پهلو و ریهی چپ مصطفی آسیب دیده بود.😔
🔅 دکتر به او گفت: «به اندازهی یک دم و بازدم با مردن فاصله داشتی!»
🔅 مصطفی هم جواب داده بود: «شما به اندازهی یه دم و بازدم میبینید. اون کسی که باید شهادت رو میداد یه کوه گناه دیده!»😔
🔅 به دلیل مجروحیت زیاد مجبور شد این بار کمی بیشتر بماند.
🔅 در بیمارستان وقتی دکتر برای معاینهی مصطفی آمد به من گفت: «حاج خانم نذارید بره.بار اول که مجروح شد انگشت پاش بود، حالا رسیده به پهلو. ممکنه کمکم به قلبش برسه. اگه کار به اینجا بکشه از دست کسی کاری برنمیاد!»
🔅 دیگر تمام کادر بیمارستان بقیةالله او را میشناختند.
🔅 گاهی سربهسرش میگذاشتیم: «میخوای اینجا برات یه اتاق اجاره کنیم که خیالت از بابت بیمارستان راحت باشه؟»😁
🔅 بستری که بود، خواهش کردم اجازه بدهد یک شب پیشش بمانم.💕
🔅 معذب بود، حتی نمیگذاشت سمیه خانم هم بماند.
🔅 تا دیر وقت پیشش میماندیم و بعد به خانه میرفتیم.
🔅 مهمانهایش زیاد بودند. مدام یکی در اتاق را باز میکرد و میآمد.
🔅 دلم میخواست کنارش باشم. دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم حتی اگر شده یک لیوان آب دستش بدهم.❣
🔅اول طفره میرفت، اما وقتی دید من آنقدر به ماندن اصرار دارم، قبول کرد.🌹
🔅از دارو بدش میآمد و تا جایی که درد امانش میداد، مسکّن نمیخورد.
🔅آنشب وقتی ماندم، پاهایش را دراز نمیکرد. برای اینکه اذیت نشود از پایین پایش بلند شدم، اما دیدم باز دوست ندارد جلوی من دراز بکشد.🌺
🔅روی تختِ همراه دراز کشیدم و خودم را به خواب زدم. کمی که گذشت دیدم از درد زیر پتو مچاله شده و آرام گریه میکند.😔
🔅دلم طاقت نیاورد، سریع بیرون رفتم و از پرستار خواستم که برایش آرامبخش بزند.🙏🏻
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213