هدایت شده از
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
🍃:❤️
تو خدا را ديدی
من هوا را ....
تو عاشقی ڪردی و پرواز🕊 نمودی
و من هوس بازی ڪردم و در جا ماندم |😞✋|
تو برنده از رفتنت شدی
و من شرمنده از بودنم 😢
و چـقـــــدر | فاصلہ | است میان من و تو
#شهید_گمنام 💔
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_شصت_و_شش
#فصل_پنجم_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم
#از_زبان_عمه_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌀 یک بار یادم است ماه رمضان بود و اکثر مردم محله برای مراسم احیا راهی مسجد و هیئت شده بودند.
🌀 بچههای بسیج حین گشت، دو تا دزد گرفتند و دستشان را بستند تا تحویل پلیس بدهند که مصطفی نگذاشت.
گفت: «امشب اینا مهمان هستن!» 👏آنها را برد هییت و بهشان گفت: «بشینید و ذکرمصیبت گوش کنید!»
🌀 وقتی برایم ماجرا را تعریف کرد، پیش خودم گفتم: اگه من بودم همون لحظه تحویلشون میدادم! اما مصطفی آنقدر عادی جریان را برایم تعریف کرد که انگار اگر جز این میشد عجیب بود! این رفتارش همانموقع تنم را لرزاند.
🌀 کتاب #شهید_هادی را بعد از شهادت مصطفی توانستم تمام کنم. بسیاری از کارهای شهید هادی برایم یادآور مصطفی بود.💕
🌀خیلی وقت بود که تلاش میکرد تا بتواند مجوز بگیرد و #شهید_گمنام در بوستان دفن کند. مدام از من میخواست تا برای آوردن شهدا به بوستان محله دعا کنم.🙏
🌀 پارکی که به خاطر جوّ نامناسبی که داشت، من که یک زن بودم، جرئت رفتن به آنجا را نداشتم.😱
🌀 اردیبهشت بود که به خانهمان آمد و کنارم نشست و دم گوشم گفت: «عمه، شهدا رو آوردیم، 😍 میخوای یه دیدار خصوصی باهاشون داشته باشی؟»❣
🌀 ساعت یازده شب آومد دنبال من و خواهرم و پسر برادرم. با هم به پایگاه بسیج رفتیم و همراه چند نفر دیگر با شهدا دیدار داشتیم. آن شب به یاد ماندنی و حال و هوای معطر و دلچسبش را تا آخر عمر فراموش نمیکنم. "این را مدیون مصطفی هستم".💕
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213