eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
814 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰🔰🔰 آیا این از عدل است‌ ای فرزند آزادشده‌ها که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول اللَّه اسیر؟! پرده‌هایشان را دریدی... و چهره‌هایشان را آشکار کردی... آنان را چونان دشمنان از شهری به شهری کوچانیده... ساکنان منازل و مناهل بر آنان اشراف یافتند... و مردم دور و نزدیک و پست و فرو مایه و شریف چهره‌هایشان را نگریستند... در حالی که از مردان آنان حامی و سرپرستی همراهشان نبود. چگونه امید می‌رود از فرزند کسی که جگرهای پاکان را به دهان گرفته و گوشت وی از خون شهداء پرورش یافته است؟!!! و چه‌سان در عداوت ما اهل‌البیت کندی وَرزَد آن که نظرش به ما نظر دشمنی و کینه‌توزی است؟!!! آن گاه بدون احساس چنین گناه بزرگی بگویی: (اجداد تو) برخیزند و پایکوبی کنند و به تو بگویند: "‌ای یزید دست مریزاد، در حالی که با تازیانه و عصایت بر دندان‌های پیشین ابی عبد اللَّه علیه‌السلام بزنی." چرا چنین نگویی، و حال آن که از قرحه و جراحت پوست برداشتی و با ریختن خون ذرّیه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله که ستارگان زمین از آل عبد المطلب‌اند خاندان او را مستأصل کردی و نیاکان خود را می‌خوانی، و به گمان خود آنها را ندا در می‌دهی. (ای یزید) زودا که به آنان بپیوندی و در آن روز آرزو می‌کردی که‌ای کاش شَل بودی و لال و نمی‌گفتی آنچه را که گفتی و نمی‌کردی آنچه را که کردی. 🍃🌸🍃🌸🍃 @syed213
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✳️ یک‌بار در حیاط خانه‌ی طرح آبیاری داشتیم بازی می‌کردیم. قرار بود استخر درست کنیم. همه‌ی بچه‌های عمه و عموها هم بودند، اما من و مصطفی خیلی در چشم بودیم. ✳️ عمو حسین که آن روزها به خاطر مشغله‌ی زیاد حال و حوصله نداشت، از سرکار آمد. انگار از همان اول دنبال بهانه بود که به یکی گیر بدهد اما هیچ کس آنجا نبود رفت داخل اتاقش. از آنجا چشمش به من افتاد به حیاط آمد و به بازی، لباس، دمپایی و همه چیزمان گیر داد و حالمان را گرفت.😔 بازی‌مان خراب شده بود. اما مگر می شد این کار عمو را بی‌جواب گذاشت.😉 باید تلافی می‌کردیم.😊 ✳️ قرار بود زود بخوابیم که صبح زود برویم. موقع رفتن عموحسین خواب بود، اما کفش‌هایش به ما چشمک می‌زد.😉 ✳️ پشت کفش‌ها را خواباندم. مصطفی هم آفتابه‌ی کنار آبگرمکن را برداشت و آبش را داخل کفش عمو خالی کرد.😁 ✳️ حیف که نبودیم قیافه‌ی عموحسین را موقع پوشیدن کفش‌هایش ببینیم.😂😉 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213
کربلا؛ آسمان است، در پهنهِ کویرِ زمین تا آسمانی کند زمینیان را آری؛آسمانی از رحمت واسعه الهی در کربلای معلا نزول کرد تا هر آنکس که دل در گروی آسمانی شدن دارد را از ذل زمین به عرش برین برساند... و آسمانی شدن از طریق کربلا،جاری و ساری در تمام نقاط زمین و در طول تاریخ بشریت شد به شرط آنکه دل در گرو آسمان داشته باشیم... و به حق معصوم فرمود : کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا (همه روزها عاشورا و همه زمین‌ها کربلاست) چرا که هر لحظه و در هر زمینی میشود آسمانی شد اگر دل در گرو عاشورائی شدن داشته باشیم... @syed213
رفقا... #شهیدحسین‌معزغلامی هر وقت برای رفتن به کربلا، خودش یا دوستانش به مشکل برمی‌خوردند به #حضرت‌رقیه(س) متوسل می‌شدند با ذکر #الهی_به_رقیه اسم ابجد حضرت رقیه(س) 315 به حضرت رقیه(س) متوسل بشیم، تا اربعین این ذکر رو بگیم که ان شاءالله برات کربلامون امضا بشه... التماس دعا... @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شهیدان‌زنده‌اندونزدپروردگارشان‌روزی‌می‌گیرند #سلام‌برشهدا تمثیل شـ‌هید، تمثیل رود بـے‌قراری است، کہ جز با وصول بہ اقیانوس، آرام نمےگیرد؛ نفوس مطمئنہ‌اے کہ جز در فناء اللہ، آرام نمےگیرند.. سلام! صبحت بخیر شهید کربلا #سعیدابن‌عبدالله‌حنفی @syed213
❤️ یعنی زندگی کن، اما فقط برای ✅کانال شهید سید مصطفی صدرزاده @syed213
📋 خطبه‌ی حضرت زینب در 👇🏻👇🏻👇🏻
🔰🔰🔰 خداوندا حقّ ما را بگیر و از آن که به ما ستم کرد انتقام ستان و غضب خود را بر آن که خون‌های ما را ریخته و حامیان ما را کشته فرو فرست. (ای یزید) به خدا سوگند جز پوست خود را ندریدی و جز گوشتت را نبریدی... بی‌تردید بر رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله وارد می‌شوی در حالی که خون ذرّیه‌اش را ریختی و پرده حرمت فرزندانش را دریدی و این جایی است که خدا پراکندگی‌هایشان را جمع و پریشانی‌هایشان را دفع، و حقوق آنان را بگیرد «آنان را که در راه خدا به شهادت رسیدند مرده مپندار، بل زندگانی هستند که در نزد پروردگارشان مرزوق‌اند» (سوره آل عمران: آیه ۱۵۷). 🍃🌸🍃🌸🍃 @syed213
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💠 بابا تازه ماشین خریده‌بود. یک ماشین قدیمی بزرگ و باحال. 💠 عید بود و شهر بوی نویی و تازگی داشت. عشق ما هم این بود که لباس عید بخریم 😍 و منتظر بمانیم تا دایی‌حسین از تهران و خاله‌بتول از شوشتر بیایند اهواز.💕 💠 آن‌وقت‌ها یکی از تفریحات ما رفتن به باغ بود، آن‌هم در حاشیه‌ی اهواز که جاهای بکر و دیدنی داشت. 💠 یک روز همه را جمع کردیم و رفتیم، یکی از این باغ‌ها. بزرگ‌ترها مشغول حرف‌زدن و میوه‌خوردن بودند. ما بچه‌ها هم رفتیم پیِ بازی خودمان. وسط بازی چشممان به یک چاه پر از آب افتاد که برای آبیاری باغ استفاده می‌شد. دنبال بهانه‌ای بودم که هرطور شده بروم آنجا و آب‌تنی کنم. به‌ شرط گرفتن پانصد تومان عیدی از روح‌الله، پس دایی‌حسین، تصمیم گرفتم بپرم داخل آب.😊 💠 مردد به مصطفی نگاه کردم و گفتم: «دنبال بهونه‌ای می‌گردم که بابت پریدن توی آب کتک نخورم!» 💠 مصطفی ساعت عیدش را از دستش باز کرد و انداخت داخل چاه. این‌طوری بهانه هم جور شد. خودم را انداختم توی چاه و شروع به آب‌‌بازی کردم که متوجه شدم هر لحظه که می‌گذرد دارم بیشتر فرو می‌روم.😱 💠 بچه‌ها ترسیدند. مصطفی سریع رفت و بابا را خبر کرد. 💠 وقتی مرا کشیدند بالا کسی حرفی نمی‌زد. ساعت مصطفی هم دیگر درست نشد، 😔 اما به خاطر فداکاری مصطفی آب تنی آن‌روز حسابی به من چسبید 😊 و پانصد تومان هم جایزه گرفتم.😉 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213