eitaa logo
|گردان‌سیدابراهیم|
486 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
•﷽• . راه‌ِ‌شهدا‌رو‌باید‌رفت نه‌فقط‌دربارش‌حرف‌زد! آشناشو‌بااین‌راه‌بعدتوش‌قدم‌بردار‌ خودشھداهم‌کمکت‌می‌کنن🌿 . ◾️شرایط داره بلاخره✌️🏽(: " @sharayt " . ◾️اینجاحرف‌میزنیم " @brobach_gordan "
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🎙 از جمله مواردی که در خانواده شهید محسوس بود و سخت از آن خوشم آمد و برایش خدا را شکر کردم، "پایبندی افراد خانواده به نماز اول وقت" بود، طوری که وقتی آنجا بودم تا صدای اذان بلند می شد، میدیدم همه به دنبال وضو گرفتن و پهن کردن سجاده اند✨ و دیگر اینکه "هیچ کدام به دنبال خرافات نبودند"🌿  راوی همسرشهید |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
هدایت شده از طلبه شهید علی خلیلی
بچه‌ها بیایید یه کاری کنید که امام زمان برنامه‌های خودشو روی ما پیاده کنه؛ ما اون مأموریتِ خاصِّ آقا رو انجام بدیم! این یه رابطه خصوصی با امام زمان میخواد. این یه نصفِ شب گریه کردن‌های خاص میخواد. این یه زندگی درست و شهیدانه میخواد:) @ShahidAliKhalili
|گردان‌سیدابراهیم|
•••{🥀♥️}••• دࢪ پـایاݩ فعاݪێٺ امࢪوز .. یادے میکنێم از (شهیدسجادعفتی) ▪️ شهیدسجادعفتی تولد⇦ ۱۳۶۴/۴/۳۰رامسر شہادت⇦ ۱۳۹۴/۹/۲۹خانطومان_سوریه وضعیت‌تاهل⇦ متاهل‌بایک‌فرزند آدرس‌مزار⇦ گلزارشهدای‌شهریار • • • یکشنبه بود ۲۹ آذر ۹۴ بین منطقه خالدیه و خان طومان درگیری ما با النصره شدید شده بود تک تیراندازشون مشرف بود بهمون گرامون هم گرفته بودن داشتن با خمپاره میزدنمون. هرکی یه گوشه پناه گرفته بود. سجاد قبل از تیر خوردنش میگفت حاجی دعا کن شهید شم برگشتم بهش گفتم اگه قسمتمون باشه شهید میشیم ، به چند دقیقه هم نرسید که تیر بهش اصابت کرد ، بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون  که دیگه خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت ، بلندم کن رو زانوهام بشینم برگشتم بهش گفتم واسه چی خون زیادی ازت رفته که آقا سجاد گفت اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم. 📓⃟🖤¦⇢ |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
.•بسم‌اݪلھـ‌الࢪحمݧ الرحیــݥ•....🌿 🥀 ...💔
◾️🌿 تَـرسم‌توبیـٰایی‌ومـن‌آن‌روزنباشم اِی‌کاش‌کہ‌مَن‌خـاك‌سرِکوی‌ِتـوباشم . . • . |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
▪️↓″🙃❤️} اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
◾️✨ ما را دردی‌ست ز دوری تو... که نزد توست درمانش :)♥️🍃  |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
◾️🎙🌸 آن زمان ماشین نداشتیم... با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز ۳ اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگے نبود که مصطفے دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند! چند تا پله میخورد وآن بالا ۵ شهید گمنام دفن بودند.✨ من از پله ها بالا رفتم و دیدم که مصطفے حتی از پله ها هم بالا نیامد! پایین ایستاده بود و با لحن تندی میگفت: "اگر کار اعزام مرا جور نکنید، هر جا بروم به همه میگویم که شما کاری نمیکنید! هر جابروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید! خودتان باید کارهای مرا جور کنید🖐🏻🚶🏻‍♂.» دقیقا یادم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود. من فقط او را نگاه میکردم. گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم.🍃 او حتی بالا نیامد که فاتحه ای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا میکرد! کمتر از ده روز بعد از این ماجرا، حاجتش را گرفت.♥️🕊 سه روز بعد از عید فطر بود که اعزام شد...  راوی همسرشهید |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|
بہ قول ؛ [ ڪۍمیخواهۍ‌بفهمۍڪه خدارهات‌ڪنه‌،نابود‌میشۍ؟ :)💚 ] 🕊 کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @AhmadMashlab1995
.•بسم‌اݪلھـ‌الࢪحمݧ الرحیــݥ•....🌿 🥀 ...💔
◾️🌿 • . و تویـے آنڪھ صبح بـھ صبح باید پنجره‌ی دل را و بسویِ نگاهش گشود :)♥️ -الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻📿 |ɢᴏʀᴅᴀɴsᴇʏᴅᴀʙʀᴀʜɪᴍ|