eitaa logo
|گردان‌سیدابراهیم|
475 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
•﷽• . راه‌ِ‌شهدا‌رو‌باید‌رفت نه‌فقط‌دربارش‌حرف‌زد! آشناشو‌بااین‌راه‌بعدتوش‌قدم‌بردار‌ خودشھداهم‌کمکت‌می‌کنن🌿 . ◾️شرایط داره بلاخره✌️🏽(: " @ " . ◾️اینجاحرف‌میزنیم " @ "
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبختی‌ای که من چشیدم در یکی یا دو زمینه نیست. شاید برخی فکر کنند کسانی که مذهبی و حزب‌اللهی هستند، آدم‌های خشکی در خانه‌شان هستند ولی مصطفای من خیلی عاطفی بود. در کوچکترین تغییر و تحولاتی که در خانه و ظاهر خانه اتفاق می‌افتاد خیلی سریع ابراز می‌کرد که مثلا چیزی در خانه عوض شده است.خیلی زیبا می‌توانست محبتش را ابراز کند. زمانی به او اعتراض می‌کردم تا درباره این مبلغی که در خانه گذاشته است بپرسد که چه شد و کجا خرج شد، اما مصطفی می‌گفت فرقی نمی‌کند که او خرج کند یا من خرج کنم. هیچ وقت در هیچ موردی بازخواست نمی‌کرد و سوال و جواب نداشتیم. اینکه مثلا بپرسد کجا رفتی؟ چه کار کردی؟ پول را برای چه خرج کردی؟ در واقع بین ما یک حالت اعتماد کامل وجود داشت. ^ بھ روایٺ همسࢪ شھید ^ 🌱|@syedebrahim
روز۲۵خردادسال۸۸ به شدت مجروح شده بود(چهارضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی چپ)وچون نیروهای امدادی بخاطر تهدید اغتشاشگران حدود۶یا۷ساعت بعد توانسته بودند ایشان را به بیمارستان انتقال دهند و بخاطر خونریزی زیاد تا دو روز وقتی میخواستند در خانه راه بروند از شدت سرگیجه دستشان را به دیوار میگرفتند ولی با همان ضعف و بیحالی روز۲۷خرداد۸۸آماد شدند برای رفتن به تهران وقتی با تعجب علت را پرسیدم گفتند در تمام فضاهای اینترنتی تهدید کردند می خواهند به سمت بیت رهبری بروند. من باید بمیرم که فتنه گران چنین حرفی را حتی به دهان بیاورند .ما بسیجی هاباید بمیرم که آب در دل رهبری تکان بخورد. 🌱|@syedebrahim
خیلی‌به‌بحث‌حجاب‌اهمیت‌میداد. وقتی‌چهارشنبه‌ها‌از‌حوزه‌بیرون‌میزدیم‌تا‌برویم خانه‌،‌مصطفی‌سرش‌را‌پایین‌مینداخت‌واخم هایش‌را‌درهم‌می‌کرد.... میپرسیدم:چی‌شده‌باز؟ با‌دلخوری‌میگفت:‌ این‌همه‌شهیدندادیم‌که ناموس‌مملکت‌بااین‌سرووضع‌بیرون‌بیاد...💔🚶🏻‍♂ 🌱|@syedebrahim
مصطفے‌میگفت: "این‌زندگی‌یه‌زندگیه‌و‌اون‌چیزی‌که‌ما‌بهش‌فکر میکنیم‌عشقش‌رو‌داریم‌یه‌چیز‌دیگه‌ست... ما‌زن‌و‌بچه‌رو‌دوست‌داریم‌،‌رفقا‌رو‌دوست‌داریم‌، ولی‌عشق‌به‌خدا‌وامام‌زمان‌عج♥️ یه‌چیز‌فراتر‌از‌زندگی‌مادیه!" واقعا‌هم‌همینطوربود! از‌وقتی‌که‌یادم‌هست‌دغدغه‌شهادت‌داشت‌و فکرش‌همیشه‌با‌شهدا‌بود.✨ من‌شهدا‌را‌خیلی‌نمیشناختم،‌اما‌مصطفے‌تا جایی‌که‌میتوانست‌به‌دیگران‌معرفیشان‌میکرد. چون‌دغدغه‌شهدا‌را‌داشت‌و‌زندگینامه‌ی‌شان‌را‌میخواند‌و‌دنبال‌آنها‌میرفت... برای‌همین‌چیزهابودکه‌میگفت: " اگه‌کسی‌یه‌روز‌به‌فکر‌شهادت‌نبود‌باید‌خودش رو‌تنبیه‌کنه!" 🌱|@syedebrahim
آقامصطفی‌همیشه‌سربه‌زیربود که‌مبادا چشمش‌به‌نامحرم‌بیفتد. همسر‌شهید:‌ یک‌روز‌مادرم‌اومد‌پیش‌من‌گفت‌‌این‌آقامصطفی تو‌خیابون‌از‌بغلش‌که‌رد‌میشم‌‌ حتی‌سلام‌هم‌نمیکنه!😒ولی‌تو‌خونه‌دست‌وپای‌منومی‌بوسه! وقتی‌آقامصطفی‌اومدخونه‌ازش‌پرسیدم‌ چرا‌این‌کارو‌میکنی؟؟ گفت:توکه‌می‌دونی‌من‌توخیابون‌به‌کسی‌نگاه‌نمی‌کنم...😁🖐🏻 🌱|@syedebrahim
شھیدموردعلاقه‌اش‌شهیدابراهیم‌هادی‌بود... ازاودرس‌گرفته‌بودو ابعادشخصیتی‌اورا‌روی‌خودش‌پیاده‌کرده‌بود..(:✋🏽 میخواست‌اورا‌به‌همه‌معرفی‌کنــد، کتاب‌سلام‌برابــراهیــم‌را‌به‌همه‌پیشنہاد‌میکرد... و‌به‌خیلی‌ها‌هدیه‌میداد... 🌱|@syedebrahim
یکی‌ازویژگی‌های‌مصطفےاین‌بود‌که،‌ همین‌طوری‌حرف‌کسے‌راقبول‌نمی‌کرد... مگراینکه‌در‌موردش‌تحقیق‌وبحث‌می‌کرد!🖐🏻 خیلی‌باحوصله‌چه‌بابزرگترهاویاکوچیکترهارفتارمی‌کرد.✨ رعایت‌ادب‌را‌هیچ‌وقت‌فراموش‌نمی‌کرد... حواسش‌بودکه‌خدایی‌نکرده‌دل‌کسی‌را‌نشکند🍃 اگراحساس‌می‌کرد‌کسے‌ازاورنجیده‌خاطرشده، تاازدلش‌درنمی‌آورد‌آرام‌وقرارنمی‌گرفت... 🌱|@syedebrahim
دریکى‌ازدورهمی‌های‌پارک‌لاله‌ حرف‌این‌به‌میان‌آمدکه‌چرابرای‌طلبگى‌آمده‌ایم... مصطفی‌میگفت:‌دنبال‌گمشده‌اے‌هستم‌که‌باید پیداش‌کنم! دلم‌یه‌معنویت‌خاص‌می‌خواد!✨ این‌جور‌وقت‌ها‌حرف‌شهادت‌و‌شهداراوسط‌می‌کشید... کسے‌هم‌نمیتوانست‌درباره‌این‌قضیه‌خیلے‌با‌او بحث‌کند‌طوری‌از‌شهدا‌حرف‌می‌زد‌که‌انگارجزئی از‌آن‌ها‌بود!:))) همیشه‌میگفت:‌تو‌نمیدونی‌به‌شهدا‌چى‌گذشته واینابرای‌چی‌شهیدشدن!🕊 آن‌قدرجسارت‌ومردانگى‌داشت‌که‌می‌دانستم اگردست‌مصطفے‌چاقو‌باشدودشمن‌تیربار‌دستش‌باشد... حتمامصطفےباهمان‌چاقومی‌رود‌سروقت‌دشمن..!🖐🏻 🌱|@syedebrahim
مصطفے خیلی مبادی آداب بود ... نسبت به بزرگترها مخصوصا پدربزرگ و مادربزرگ ها🍃✌️🏻 اگر در روز ده بار می رفت خدمت پدربزرگ یا مادربزرگ ،مقید بود دستشون ببوسه و قربون صدقشون بشه♥️ و همیشه می گفت خداوند سایه این بزرگان از ما نگیره که مایه ی خیر و برکت هستند✨ مصطفی از کودکی با پدربزرگش صمیمی بود... هروقت کوچکترین فرصتی پیش میومد، خدمت بی بی و بابا می رسید🖐🏻🌸 و بهفاطمه ، از کودکی یاد داده بود مثل خودش احترام بذاره به بزرگترها.
داداش‌مصطفی‌میگفتن: آدم‌بایدهیݘ‌بشہ‌تابہ‌خدابرسہ...🍃 توے‌شعرِیہ‌توپ‌دارم‌قلقلیه‌ےخودمون‌میگہ اوݪ‌توپ‌زمین‌میخوره‌،بعدمیره‌آسمون... ما‌هم‌باید‌مثل‌توپ‌باشیم..‌ اوݪ‌بایدپیش‌خدازمین‌بخوریم‌ تابتونیم‌بریم آسمون‌پیش‌خودش!✨ 🌱|@syedebrahim
شنیدن‌بعضی‌ازمعضلات‌جامعه، مصطفی‌رو‌خیلی‌عذاب‌می‌دادوساعت‌ها‌به‌فکرفرو‌میبرد ازجمله‌مشکل‌فقرمالی‌مردم‌بود! این‌که‌کودکی‌نتواند،ازکوچکترین‌امکانات تحصیلی‌استفاده‌کند،زجرش‌می‌داد!💔 سل۸۲پدرمصطفی‌برای‌پسرهایک‌مغازه‌محصولات‌فرهنگی،مانند ادعیه،زندگی‌نامه‌ی‌شهدا،سربند،پلاک،تسبیح‌،اجاره‌کرده بود✨ یه‌روزمصطفی‌اومدازمن‌خواهش‌کردکه‌باباباصحبت‌کن، تادرکنارکارفرهنگی‌یک‌قسمت‌ازمغازه‌رولوازم‌التحریربذاریم... وقتی‌علتش‌راپرسیدم‌جواب‌داد: اگربتونیم‌درکنارکارفرهنگی‌دستی‌بگیریم،موفق‌ترهستیم🌹 درنظرداشت‌که‌لوازم‌التحریرروباقیمت‌پایین‌یابه شکل‌رایگان‌دراختیاربچه‌های‌بی‌بضاعت‌قراردهد. یکی‌ازاولویت‌های‌مهم‌مصطفی‌درزندگی، دستگیری‌وکمک‌به‌دیگران‌بود... [|] 🌱|@syedebrahim
به‌قول‌سید:"همه‌میترسند. آدم‌شجاع‌کسی‌نیست‌که‌نترسه! شجاع‌کسیه‌که‌میترسه‌ولی‌میگه‌خدایاببین قلبم‌داره‌میزنه! خدایاببین‌دارم‌میترسم‌ولی‌به‌خاطرتوبه‌ترسم‌غلبه‌میکنم. میترسم‌برم‌اما‌به‌خاطرتومیرم! به‌سمتم‌گلوله‌میاد،میترسم‌گلوله‌بزنم‌ولی‌به‌خاطرتومیزنم! به‌خاطرتومیزنم‌چون‌توعشق‌منی♥️، خدای‌منی🌿،چون‌همه‌ی‌وجودم‌برای‌توئه ...✨ به‌ترسم‌غلبه‌میکنم‌ومیزنم... [|] 🌱|@syedebrahim