eitaa logo
|گردان‌سیدابراهیم|
498 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
•﷽• . راه‌ِ‌شهدا‌رو‌باید‌رفت نه‌فقط‌دربارش‌حرف‌زد! آشناشو‌بااین‌راه‌بعدتوش‌قدم‌بردار‌ خودشھداهم‌کمکت‌می‌کنن🌿 . ◾️شرایط داره بلاخره✌️🏽(: " @sharayt " . ◾️اینجاحرف‌میزنیم " @brobach_gordan "
مشاهده در ایتا
دانلود
〖‌‌‌ کجایی‌اے‌همیشہ‌پیدا‌ از‌پس‌ابرهاے‌غیبت؟ 〗 ♥️ ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
IMG_20210525_102333_862.jpg
64.2K
شھید‌بہ‌کسـے‌مۍ‌گویند⇓ ‌کہ‌این‌حضور‌را‌پیداکردھ کہ‌از‌دنیا‌بزرگتࢪاست♥️!' 🌱 ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
.•بسم‌اݪلھـ‌الࢪحمݧ الرحیــݥ•....🌿 🥀 ...💔
«🌻🌼»↯ ____________ معنی‌انتظاررانمی دانیم ولی؛ دل‌هایمان‌برای‌دیدنت‌پرمی‌کشد اسم‌قشنگت‌قلبمان‌را می‌لرزاند نمی‌گوییم‌عاشقیم، ولی‌بی‌تـــــــو تحمل‌زندهماندن‌رانداریم...💔   👊🏻 ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
🌙✨ _________ عادَت‌شُده‌رِفاقَتِ‌مَـنּ‌‌با‌فِراقِ‌تو... ایـنּ‌‌قِصہ‌ی‌نیامدن‌ِمَـنּ‌‌هَمیشگـی‌ست؟!💔🥀  # 👊🏻 ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
|گردان‌سیدابراهیم|
#دلتنگے_شهدایے 🌙✨ _________ عادَت‌شُده‌رِفاقَتِ‌مَـنּ‌‌با‌فِراقِ‌تو... ایـنּ‌‌قِصہ‌ی‌نیامدن‌ِمَـنּ
♥️🎙 ____________ یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی کنه... مصطفے بهش گفت ما میخوایم فرش هاتون رو بشوریم! یک بچه ی سوم دبیرستانی سه تا فرش دست بافت رو کول کرده بود و آورده بود توی حیاط خونه شون و شست! منم رفتم کمکش و کلی با همدیگه آب بازی کردیم😃 هرجا می دید کسی کمک لازم داره، می رفت برای کمک✨❤️ روی بچه بسیجی ها خیلے حساس بود. هرجا می دید یه بچه بسیجی مظلوم واقع شده می رفت کمکش... (: 👊🏻 ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
27.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💭🖇 ________________ شناسنامه حاج قاسم، گواه است باید‌ هم‌صداییمون‌و‌وفاداریمون‌رو‌ به‌حاج‌قاسم‌ثابت‌کنیم! 👊🏻 ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
|گردان‌سیدابراهیم|
#چند‌ثانیہ‌مستۍ ....
📖🖇 ___________________________ | وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ❤️ و کار خود را به خدا واگذار که خدا شنوا و داناست🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👊🏻 ----------------------------- 🌿j๑ïท➺°.•| https://eitaa.com/joinchat/1180303441Cbd7ac44284
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|گردان‌سیدابراهیم|
🌈 #قسمت_صد_وسی‌‌و‌هفتم 🌈 #هرچی_تو_بخوای حالم خیلی بد بود.واقعا ناراحت بودم.😞😣دیگه هیچ حرفی برای گف
🌈 🌈 _پسرخاله ش؟؟!! آقای پورسینا؟!!!😳 -بله بیشتر خوشحال شد.گفت: _خداروشکر.واقعا مرد خوبیه.😊 _ بعضی کارهای خدا رو زمان میبره تا آدم بفهمه.صبا و پسرخاله ش الان باهم خوشبختن.این مراحل زندگی برای هر دو شون باید طی میشد تا الان باهم خوشبخت باشن.صبا میگفت از زندگی با شما خیلی چیزها یاد گرفته که باعث شده الان زندگیش با همسرش خیلی خوب باشه. بعد چند لحظه سکوت گفتم: _کسیکه قسمت شماست هم احتمالا تا حالا پیش کس دیگه ای امانت بوده تا برای زندگی با شما آماده بشه. وحید بالبخند به من نگاه کرد.آقای اعتمادی گفت: _نه.بهتره دیگه کسی رو درگیر مشکلات کاری خودم نکنم..من الان روی کارم بیشتر تمرکز میکنم و موفق تر هستم.👌 چیزی نگفتم تا وحید چیزی بگه.به وحید نگاه کردم،به جلو نگاه میکرد.گفتم: _ولی یکی از همکاران شما میگفت مأموریت های بعد از ازدواجش خیلی موفق تر از مأموریت های قبل ازدواجش بوده. وحید بالبخند به من نگاه کرد.آقای اعتمادی گفت: _اون همکارم حتما همسر خیلی خوبی داره.باید قدرشو بدونه.ولی خانم موحد،انصافا همچین همسری خیلی کم پیدا میشه.🙁 وحید باخنده نگاهم میکرد.😁👀منم خنده م گرفته بود.😁🙊خنده مو جمع کردم و گفتم: _آرامش برادرم برای من خیلی مهمه. هرکسی رو لایق زندگی با برادرم نمیدونم.اگه به من اعتماد دارین،کسی رو بهتون معرفی میکنم که همچین همسری باشه براتون. وحید به شوخی گفت: _علیرضاجان،خانومم اراده کرده شما ازدوج کنی.تا شیرینی عروسی تو نخوره هم کوتاه نمیاد.پس بهتره زودتر راضی بشی وگرنه به زور راضیت میکنه.😁 آقای اعتمادی هم خندید.😃گفتم: _آقای اعتمادی،دو هفته دیگه دورهمی منزل ماست.حتما تشریف بیارید.تا اون موقع هم فکر کنید و اون موقع نتیجه ش رو بگید.👌 آقای اعتمادی بعد یه کم سکوت بالبخند گفت: _اگه زودتر به نتیجه رسیدم چی؟😅 خنده م گرفت.😄وحید هم بلند خندید و باخنده گفت: _چقدر هم هولی.حداقل مثلا فردا میگفتی.😂 آقای اعتمادی بالبخند گفت: _واقعا نمیخواستم دیگه ازدواج کنم ولی به درستی حرفهای خانومتون اعتماد دارم.☺️ وحید به من گفت: _حالا اون خانم محترم کی هست؟ به آقای اعتمادی گفتم: _موافقید کسی باشه که مثل شما قبلا ازدواج کرده باشه؟ -بله،اینطوری بهتره.😇 -از طرفی کسی باشه که شرایط شما رو هم کاملا درک کنه و حتی بهتره که قبلا تجربه کرده باشه.درسته؟👌 وحید سؤالی نگاهم میکرد.آقای اعتمادی گفت: _اگه اینطور باشه که خیلی بهتره.😊 گفتم: .... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم