لیبرالهای ایرانی وقتی با پدیدهای مواجه میشوند و آن را خلاف باورهای خود مییابند، چون حق تجدیدنظر در باورشان را ندارند، سعی میکنند پدیدهها را بهگونهای روایت کنند که موید ایدئولوژیشان باشد. لذا قلب واقعیت در آثار آنها شایع است.
@syjebraily
⚡استقلال بانک مرکزی؛ محرومسازی دولت از ابزار توسعه
ساختار یک نهاد، نتیجه سیاستی دارد. وقتی قوه مجریه به طور کامل از تصمیمگیری درباره سیاست پولی حذف میشود، نتیجه این است که رابطه نظام برنامهریزی و نظام مالی کشور با سیاست پولی قطع شده و سیاست پولی عملا مستقل از برنامههای توسعه و سیاست مالی کشور تنظیم خواهد شد. به عبارت دیگر، با مستقل شدن بانک مرکزی از دولت، نقش بانک مرکزی در پیشرفت کشور کاملا حذف خواهد شد. هرچند در بخشی از طرح جامع «بانکداری جمهوری اسلامی ایران»، «هدایت تسهیلات و اعتبار در جهت توسعه زیرساختها و صنایع اساسی کشور» به عنوان یکی از اهداف نظام بانکی ذکر شده، اما واقعیت این است که این عبارت یک شعار بیخاصیت است. سوال اینجاست که وقتی بانک مرکزی محور و مرجع هدایت تسهیلات است، هیئت عالی مرکب از متخصصان غیراجرایی و بانک مرکزی منقطع از سازمان برنامه و دستگاههای اجرایی، آیا راسا صلاحیت شناسایی زیرساختها و صنایع اساسی کشور را که باید تسهیلات برای توسعه آنها هدایت شود، دارد؟ یا اینکه در ماده 3 طرح «مسئولیت، اهداف، ساختار و وظایف بانک مرکزی»، «حمایت از رشد و اشتغال» در زمره وظایف بانک مرکزی آمده است. همین عبارت سند قابل توجهی است که نشان میدهد طراحان نیک میدانند که بانک مرکزی میتواند از رشد و اشتغال حمایت کند. اما آیا «هیئت عالی بانک مرکزیِ مستقل از دولت» قرار است برای «رشد و اشتغال» در کشور سیاستگذاری کند؟ طرح این پرسش نیز بسیار ضروری است که وقتی بانک مرکزی قدرت «هدایت تسهیلات و اعتبار» دارد و هیئت عالی بناست در این باره تصمیمگیری کند، اعضای این هیئت که اکثرا باید دارای 10 سال تجربه مفید در حوزههای اقتصادی، مالی یا بانکداری باشند(طبق ماده 7 طرح)، طبیعتا از کدام بخشهای اقتصادی حمایت خواهند کرد؟ پاسخ روشن است. چنانکه تجربه جهانی نشان میدهد، آن سازکار و این ترکیب، منجر به تقویت بخش مالی و مالیسازی اقتصاد(سودآوری بدون تولید) خواهد شد و تولید به حاشیه خواهد رفت؛ و تصادفی نیست که پدیده مالی شدن یعنی «سودآوری بدون تولید»، از شرایط لازم برای برقراری نظم نئولیبرال است. چه، اساسا ظهور نئولیبرالیسم با رشد فزاینده نقش و قدرت بخش مالی در اقتصاد سیاسی سرمایهداری توضیح داده می شود: «نئولیبرالیسم، مبیّن تمایل طبقهای از سرمایهداران و نهادهای تحت سلطه آنها برای احیای قدرت و ثروت این طبقه است... ظهور «سلطه مالی»، خط سیری است که نه تنها برقراری نظم نئولیبرال، بلکه پدیده جهانی شدن مرتبط با آن را نیز توضیح میدهد». اینجاست که دیگر فهم رابطه میان پروژه نئولیبرالیسم برای مالی کردن اقتصاد با نسخهپیچی صندوق بینالمللی پول- نهاد آوانگارد نئولیبرالیسم- برای استقلال بانکهای مرکزی، کار چندان پیچیدهای نیست:
برای تحقق سلطه مالی جریان سرمایهدار، اقتصاد باید در تمامی ابعاد نئولیبرالیزه شود و استقلال بانکهای مرکزی، یک اقدام کلیدی در این مسیر است.
📄برشی از مقاله اقتصاد سیاسی بانکداری مرکزی| سیدیاسر جبرائیلی
@syjebraily
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هدف آمریکا از تحریم ایران، سید یاسر جبرائیلی
@syjebraily
از مجموع ۴۸میلیارد دلار صادرات غیرنفتی سال ۱۴۰۰، بیش از ۳۸میلیارد دلار مربوط به محصولات پتروشیمی، میعانات گازی، معدن و صنایع معدنی است. هرچه نرخ ارز بالاتر رود، سود ریالی این شرکتها نجومی میشود و تمامی صنایع وابسته به واردات -شیر تا ماشین- برای مردم گران میشود.
#رانت_ارز_گران
@syjebraily
شرکت فولادی، تولیدکننده چیپس و دوغ و پفک نیست که برای تحریک مصرفکنندگان و برای پیشی گرفتن از رقبا خرج رسانه کند؛ خرج رسانه و اندیشکده میکند تا سیاست گرانسازی ارز و جهانیسازی قیمتها را نهادینه کند. پرچم نئولیبرالیسم اگر پایین کشیده شود، مرگ سرمایهداری رانتخوار فرا میرسد.
@syjebraily
به همان اندازه که بانکهای خصوصی مستقل از دولت در خدمت منافع ملی بودهاند، بانک مرکزی مستقل از دولت نیز به مردم خدمت خواهد کرد...
@syjebraily
⚡بانک مرکزی جزیره تکمنظوره نیست...
رویکرد نئولیبرال به اقتصاد که در پی استقلال بانک مرکزی است، کارکرد این نهاد را به کنترل نرخ تورم تقلیل میدهد و مهمترین کارکردی که در تئوری غفلت و در تجویز، حذف میشود، نقش توسعهای بانک مرکزی است. وقتی کارکرد بانک مرکزی به کنترل نرخ تورم محدود شده و تحقق این هدف به استقلال بانک مرکزی از دولت گره میخورد، به این مسئله توجه نمیشود که پس از استقلال بانک مرکزی، دولت به عنوان متولی پیشرفت کشور، از یک ابزار حیاتی محروم میشود. چه، پیشرفت از یک سو نیازمند برنامهریزی و از سوی دیگر محتاج سرمایه است. دولت باید ضمن ترسیم نقشه پیشرفت کشور، سرمایه لازم را برای صنایع پیشران تجهیز کند؛ و استقلال بانک مرکزی از دولت یعنی انفکاک ماشین تجهیز و تخصیص منابع از نقشه پیشرفت و عقیمسازی دولت توسعهگرا.
تامل در تجربه تاریخی کشورهای صنعتی نشان میدهد که بانکهای مرکزی این کشورها نقش بسیار مهمی در مدیریت تجهیز و تخصیص منابع مالی برای صنایع و بخشهای منتخب داشتهاند. بانک مرکزی کره جنوبی در دوره ریاست جمهوری ژنرال پارک چانگ هی توانست با جمعآوری سپردههای مردمی، نرخ پسانداز ملی را از 7 درصد در سال 1964 به 16 درصد در سال 1969 افزایش داده و توامان فشارهای تورمی را نیز کنترل کند. تخصیص این منابع به صنایع پیشران، نقش مهمی در رسیدن به میانگین نرخ رشد 11 درصد در سال طی این دوره داشت. برخی بانک های مرکزی، اخذ سپرده های دلاری را رواج دادند تا پس اندازهای ارزی مردم را وارد چرخه اقتصاد کنند (Brimmer, 1971). بانک مرکزی ژاپن نیز در خدمت سیاست صنعتی این کشور بوده است. در اروپا و آمریکا، تامین مالی دولت، مدیریت نرخ بهره، و حمایت از بخشهای تولیدی با استفاده از روش های مداخله مستقیم، در زمره مهم ترین ماموریتهای بانکهای مرکزی بوده و باید گفت که اساسا فلسفه وجودی بانک مرکزی انجام همین ماموریتها بوده است. بانک های مرکزی در اروپا هرچند ماهیت خصوصی داشتند، اما در قبال دریافت امتیازاتی از دولت نظیر انحصار چاپ پول و میزبانی حسابهای دولتی، تسهیلات یارانهای به صنایع مورد نظر دولت میدادند و این امر، نقش مهمی در پیشرفت صنایع این کشورها ایفا کرد. در واقع در این کشورها یک ساختار مالی دولت/ بانک مرکزی شکل گرفته بود که قادر بود تجهیز اعتبار کرده و هم فعالیتهای دولت را تامین مالی کند و هم صنعت را. بانک فرانسه در سال 1945 ملی شد و تحت نظر «شورای ملی اعتبار» قرار گرفت. این شورا کمک به مدرنیزاسیون اقتصاد فرانسه و افزایش توان اقتصاد این کشور برای رقابت در بازارهای بین المللی را از طریق اعطای تسهیلات یارانهای دنبال کرد و این سیاست، کمک زیادی به احیای اقتصاد فرانسه پس از جنگ جهانی دوم کرد. آلمان که به دنبال افزایش ذخایر طلای خود بود، صادرات طلا را ممنوع کرد و به واردات طلا وام بدون بهره داد. علاوه بر این رویکرد ایجابی، یک رویکرد سلبی نیز در اعطای تسهیلات توسط بانکهای مرکزی دیده میشود. برای نمونه، بانک انگلیس اعطای تسهیلات به بخشهایی نظیر «مصرف» و «تامین مالی واردات» را محدود کرد. این کنترل تسهیلات، با کنترل جریان سرمایه و کنترل نرخ ارز نیز همراه بود. به طور خلاصه، میتوان گفت که در طول تاریخ، بانک های مرکزی دولت ها را تامین مالی کرده اند، از روشهای تخصیص اعتبار و اعطای یارانه برای تقویت بخشهای منتخب صنعت استفاده کردهاند، نرخ ارز را از طریق کنترل جریان سرمایه و کنترل نرخ تسعیر، مدیریت کردهاند.
اما نسخهای که نئولیبرالیسم تجویز کرده و کارکرد بانک مرکزی را به کنترل تورم تقلیل میدهد، خلاف تاریخ و سنت بانکداری در کشورهای پیشرفته است (Epstein, 2006).
📄برشی از مقاله "اقتصاد سیاسی بانکداری مرکزی"
https://t.me/syjebraily/3073
در کشوری که مبتلا به فساد سیستماتیک است، مجلسش گزارش فساد تهیه کرده و برای رسیدگی به قوه قضائیهاش ارسال نمیکند. احدی نمیتواند مدعی فقدان فساد در یک جامعه باشد؛ هرگاه نهادهای یک کشور حساسیتی نسبت به فساد نداشتند و خبری از فساد و برخورد با آن نبود، باید نگران فساد سیستماتیک بود.
@syjebraily